زیباترین و بهترین شعر در مورد تابستان
شعر درباره تابستان
در میان روزهای گرم تابستان
که معصومانه می تابد به اهل این زمین خورشید
و سرکش می شود گهگاه، به جز ساعاتی از شبها
ولی محفوظ از سرمایِ دی ماهُ و همه احوال بهمن ماه
که باید رفت به استقبال گندم ها
و باید چید انگوران تاکستان و خرماهای دشستان
به هنگام طلوع شب
طنین اندازی موسیقی یک ریتم جیرجیرک
اگر یاری کنارت هست
که با او میتوان از عشق،
به یک رازی پر از مهر و وفا پیوست
و با یک دیده ای اغماض
بنوشیم در کنارش چایی در دست
در این فصل
بدون شک تو باور کن
که حرفش راست،ثالث جان،
«پادشاه فصل ها پاییز»
ولی مشروط بر احوال آدمهایِ تابستان
در این فصل
شعر از موسی شریفی
شعر برای تابستان
تابستـونم تابستـون
میوه ی من، تو بستـون
زیاده میـوه هایـم
هرچی می خوای، تو بستـون
***
تو گرمای تابستـون
یالا برو، تو بستـون
شکـر خُـدا نشستیـم
تو تابستـون، تو بستـون
***
نمونه ی میـوه هام
بخور خُنک، تو بستـون
هـواش ببیـن چه عالیست!
فقط؛ انـرژی بستـون
***
شعر از «سلیمان بوکانی حیق»
شعر در وصف تابستان
رقصِ تابستان
شکوهِ کوهستان
صدای آبشار
شادیِ بوستان
دلم را رنگ میکند
مستانه در کوچه باغهای عشق قدم میزنم
هوا لطیف است در شهریور
برکت جاویدان باد.
سنگریزه های کفِ کوچه، با تماسشان با کفش، نقاره مینوازند
در و دیوارهای گلخانه، به خود مغرورند
چون از گلها پاسبانی میکنند.
گلی های عروس، نشسته در لباسِ زیبایی
از دور لبخند میزنند
عطرشان دوچندان باد.
باغبان سالخورده در حاشیه ی باغ
کنار بوته های زعفران، نماز عشق میخوانَد
با تدبیرِ او، باغ دکانِ شادی و نشاط شده است
دلش شمعدانی و نمازش قبول باد.
نظمِ درختانِ ایستاده در صفوفِ پرثمری
یاریِ آب و خاک، لطفِ هوا
باغ را سازمان کرده
توفیقاتشان از دل و جان باد.
بوته های خار از کوچه چشم چرانی میکنند
برگ ها، حجابِ گیلاس
آبِ باران بشوید ناپاکی ها را
حیایِ گیلاس های دختر
جواهرنشان باد.
شعر از محمدجواد حسین زاده
شعر غمگین تابستان
پژمرده و زرد، در خزانم مگذار
آیینه ای از درد، کنارم مگـــذار
ای فصل درخت و سایه، ای تابستان
برگرد، چنین خسته و سردم مگذار
شعر از سید کاظم موسوی طهرانی
شعر درباره تابستان
در جانمان سرمای غول آساست.. تابستان
یک برف سنگین پیش روی ماست.. تابستان
در روحمان کافور را تزریق میکردند
با فصل هایی که پر از سرماست.. تابستان
تو تازه از راه آمدی..خوش آمدی .. اما
فصل زمستان هم هنوز اینجاست.. تابستان
بر نعش های یخ زده،سرمازده،بی روح
گرمای بیش از حد تو بیجاست..تابستان
خیلی هوا گرمست.. اما دست های ما
در دست های خالی از گرماست.. تابستان
ما اشک های یخ زده در بغضمان هستیم
افزایش قندیل ها، غوغاست.. تابستان
اینجا نه تنها تو..تمام خوبی این سال
از این بهارش لااقل پیداست.. تابستان
جز فصل هایی که برای ما نمی گردند،
شکل تمام فصل ها زیباست.. تابستان
دیروزها را با کمی خورشید سر کردیم
این روز ها، تاریکی فرداست.. تابستان
شاید فقط من شهر را تاریک میبینم
یا چشم من عمریست نابیناست.. تابستان
فرقی ندارد، در دل هر فصل می میری
وقتی فقط عمرت به این دنیاست..تابستان
اما..غروب تو..امان از این غروب تو
عصر تو درد آدم تنهاست.. تابستان
عصر تو سنگین است..مثل دردهای من
این بیت، درد یک دل شیداست.. تابستان
در عصرهایت مملو از جان کندنم اما
جان کندم یک درد روح افزاست.. تابستان
ما کودکی هامان درون کوچه ات گم شد
حال تو باب میل کودک هاست.. تابستان
حالا فقط در چشم ما یک کودک تنها
درکوچه، گرم آب بازی هاست.. تابستان
شعر از فاطیما ایلیایی
شعر زیبای تابستان
تابســـــتان تابســـــتان! این غم را از من بستان
ببــر این روح خسته، زین زندان تا نیستان
بگو به معبودِ جان، که لیـــلا دارد پیام
طاق و توان ندارم، دیگر نمیاد صدام
تابســـــتان تابســـــتان! ببین این جُورِ پنهان
دردم را، سکوت مبهمم را، از دیدگانم بخوان
به حال زارِ خَستَم، در این دنیا شاهد باش
فقط بخاطر 'حق' می سوزانم جانم را، شاهد باش
خداوند خوب دانست، که روزگار چه ها کرد
شاید به این خاطر، شبهای تو را کوتاه کرد
تا این دل شکسته، کمتر بیدار بماند
وَز دیده های خسته، ز گریه خون فشاند
تابســـــتان عزیزم، نامت را می نَهم 'غـــــــم'
شاید روزی به حالم، بباری اشکِ نم نم
محو سکوت توام، نه ابر داری نه باران
در شبهای دلتنگیت، آرام می دهم جان...
شعر از لیلا طهماسبی
شعر کوتاه تابستان
حسرتِ داغِ ظهر تابستان
دختـرِ گـرمسیـری ِ آبـان
تو به من فکر می کنی، شاید!
من تو را فکر می کنم ، هرآن
شعر از محمدحسین ناطقی
شعر نو درباره تابستان
برو تابستان!
تو بیاموز از بهار!
چقدر زود برفت!
دمِ تو گرم عزیز ،
زودی ازفصلِ دلِ ماتو برو
باتو حالم خوش نیست
چشمِ دل دوخته بر پاییزم
کولرِسردِ مجازی چه لطفی دارد
خوش بحالِ روزِ سرد و برگِ زرد...
گرمی از حد که گذشت
مثل تب، بر سر و برجانها بلاست
چه کسی گفت:
که پاییز ، غمش لبریز است
در نگاهِ من طبیعت
دراین فصل طلاست
گرچه درذهنش، بهاران است
ولیکن، به زمستان مبتلاست
شعر از محمد امین نژاد
شعر کوتاه در وصف تابستان
سلطنت بهار رو به پایان است
ارتش تابستان در راه است
ارتشِ سه نفرهِ مخوف و گرم
تیر و مرداد و شهریور
تیر ، همچون سرطان کُشنده
مدام بر فرق سَرم کوبه میزد
مرداد ، آغاز سلطنت اسدِ
بی رحم و وحشیانه ضربه میزد
شهریور ، فرشته نگهبانِ آتش
دوشیزه عشق و محبت و عطش
شعر از مصطقی ارشد (کیان)
شعر غمگین و احساسی در مورد تابستان
شهریورم پاییز بی باران
شهریورم پاییز بی رنگ است
دلتنگ شادی های تابستان
دلواپس افتادن برگ است
هم گرم خورشید است و داغ از تب
هم سرد و دلگیر است و بارانی
دلخور از این حس بلاتکلیف
ماندست پشت خط پایانی
پاییز بی مهر است شهریور
بانوی مست عشق و رسوایی
لبخند معصومش پر از درد است
شبهاش غرق بغض و تنهایی
در ظاهرش بی حالی خورشید
در سینه اش عشق خزان دارد
شبها هوای ابر بی باران
هر صبح آشوب و فغان دارد
شهریورم رویای یک آغوش
یک عاشق از شور لبریز است
شهریور زیبای تابستان
تنهاترین فرزند پاییز است
شعر از نیلوفر خایقی
شعر در مورد فصل تابستان
تو این گرما بیا دیوونه گردیم
تو حوض آب یخ وارونه گردیم
که این گرمای سوزان کشت ما را
برای هم بیا هندونه گردیم !
شعر تابستان | زیباترین شعرهای طنز و کودکانه درباره تابستان