اسم دختر با آ همراه معنی

منبع: بیتوته

146

1400/5/4

10:00


اسم دختر با آ همراه معنی



اسم دختر با آ, نام دختر با آ, اسم دختر با آ به همراه معنی و ریشه

اسامی دختر که با حرف آ شروع می شود

 

اسم دختر با آ

انتخاب اسم برای فرزند خود یکی از وظایف پدر و مادر بر فرزند خود می باشد، پس دقت کنید برای فرزند خود اسمی انتخاب کنید که با عرف جامعه و محل زندگی خود سازگار باشد. در این صفحه می توانید لیستی از بهترین اسامی دخترانه که با حرف « آ » آغاز می شوند را به همراه معنی و ریشه ی آن ها مشاهده کنید.

 

  اسم معنی ریشه
1 آبان آسا (aabaan aasaa) مانند آبان، آبان ماه تغییر آب و هوا است در نتیجه آبان آسا کنایه از کسی است که خلق و خوی متغیر دارد فارسی
2 آبان داد – آبانداد (aabaan daad) داده آبان‎، کسی که در ماه آبان متولد شده است زبان باستانی – اوستا
3 آبان دیس (aabaan dis) همانند آبان فارسی
4 آبان مهر (aabaan mehr) آن که محبت او چون فرشته آبان است فارسی
5 آباندخت (aabaan dokht) دختری که در آبان زاده شده فارسی
6 آبانسا (aabaansaa) مانند آبان فارسی
7 آبانفام (aabaanfaam) به رنگ آبان کسی که رنگ چهره اش زرد است فارسی
8 آبانک (aabaanak) آبان کوچک فارسی
9 آبانه (aabaane) منسوب به آبان فارسی
10 آبتاب (aabtaab) دختری با چهره زیبا و درخشان، تابان فارسی
11 آبدیس (aabdis) مانند آب زلال و شفاف فارسی
12 آبرخ (aabrokh) زیبا، روشن، لطیف، کسی که چهره‌ای مانند آب دارد فارسی
13 آبرنگ (aabrang) دختری که پوست لطیف و نرمی دارد اقوام ایرانی – لری
14 آبرود (aabrud) سنبل نیلوفر، دختری که مانند سنبل خوش نقش و زیباست فارسی
15 آبروشن (aabrooshan) خوشبخت، ارجمند فارسی
16 آبسالان (aabsaalaan) باغ ها فارسی
17 آبشار (aabshaar)  آبی که به طور طبیعی از بلندی به پستی فرو می ریزد فارسی
18 آبشن (aabshan) شکل دیگر آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه‌های فراوان و گل های سفید یا صورتی فارسی
19 آبگون (aabgoon) به رنگ آب، آبی، گل نیلوفر فارسی
20 آبگین (aabgin) شیشه، بلور ، الماس فارسی
21 آبناز (aabnaaz) نام زنی در منظومه ویس و رامین، مایه فخر آب، کنایه از لطافت پوست فارسی
22 آبنوس (aabnoos) درختی که چوب آن سیاه رنگ است و میوه ای بسیار شیرین و به شکل انگور دارد فارسی
23 آبنوش (aabnoosh) آب گوارا، نام زنی در منظومه ویس و رامین فارسی
24 آبیژ (aabizh) صورت دیگر آیید، شراره، اخگر، آتش، کنایه از افراد پر جنب و جوش فارسی
25 آپادیپا (aapaadipaa) آتش افروز و گرما بخش، نورانی مانند خورشید زبان باستانی – سانسکریت
26 آپام (aapaam) نام همسر داریوش اول پادشاه هخامنشی فارسی
27 آپاما (aapaamaa) اسم دختر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی فارسی
28 آپامه (aapaame) خوش رنگ و آب، نام دخترسپیتامن یکی از سرداران ایرانی و همسر سلوکوس فارسی
29 آپگیا (aapgiya) وجود فرخنده، نعمت، موهبت زبان باستانی – سانسکریت
30 آپگیتی (aapgiti) ترانه، آواز دلنشین زبان باستانی – سانسکریت
31 آتر (aatar) آذر، آتش، اخگر فارسی
32 آترا (aatraa) نام یکی از ماه های پاییز فارسی
33 آتری (aaatri) آذر فارسی
34 آتریسا (aatrisaa) آذرگون مانند آتش، دختری با چهره‌ای زیبا و برافروخته فارسی
35 آترین (aatrin) آذرین مانند آتش، زیبا و پر انرژی اقوام ایرانی – ترکی
36 آترینا روشنایی و درخشندگی فارسی
37 آتسا (aatsaa) زبر دست فارسی
38 آتشدخت (aatashdokht) دختر آتش یا دختری که چون آتش است، کنایه از دختر با شور و حرارت فارسی
39 آتشفام (aatashfaam) به رنگ آتش، دختران سرخ روی فارسی
40  آتلاز (aatlaaz) اطلس، حریر، پارچه نرم و لطیف اسم  اقوام ایرانی – ترکی
41  آتنا (aatenaa)  ر اساطیر یونان، خدای اندیشه، هنر، دانش و صنعت عربی 
42  آتور (aatur) آتش، آذر، (اَعلام) یک بخش از تقویم قدیمی ایرانی  زبان باستانی – اوستا
43  آتورینا (aaturinaa) تغییر دهنده، متحول کننده، مشتق از واژه آشور که با گذشت زمان ش به ت تبدیل شده است زبان باستانی – آشوری
44  آتوسا (aatoosaa) نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی و به معنی قدرت و توانمندی است بین المللی – یونانی
45  آتیس (aatis)  نام خدای حاصلخیزی فریگیان  فارسی
46 آتیه (aatieh)  آینده عربی 
47  آدا (aadaa)  پاداش مینوی، فرشته توانگری  فارسی
48  آدخت (aadokht)  خجسته و نیکو  فارسی
49 آدرینا (aadrinaa) آتشین، سرخ رو، دختر زیبا رو، بانوی آتشین فارسی
50 آدنا (aadena) نام روستایی در نزدیکی چالوس فارسی
51 آدنیس (aadonis) آدونیس،‌ گلی به زرد و قرمز رنگ که موقع تابش خورشید باز می شود بین المللی – فنیقی
52 آدورینا (aadorinaa) آدور، مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی، یاری دهنده، کمک کننده زبان باستانی – آشوری
53 آدینه (aadine) روز جمعه، آخرین روز هفته فارسی
54 آذار (aazaar) نام ماه سوم از سال شمسی عربی برابر با مارس یا فروردین، بهار بین المللی – سریانی
55 آذر (aazar) آتش، فروغ، روشنایی فارسی
56 آذربانو (aazar baanoo) بانوی آتش گون فارسی
57 آذرچهر (aazarchehr) دارای چهره آتشین، مجازا چهره زیبا فارسی
58 آذرخاتون (aazarkhatoon) آذر+ خاتون، بانوی آتش فارسی
59 آذرک (aazarak) شراره آتش، اخگر فارسی
60 آذرگون (aazargoon) گل همیشه بهار فارسی
61 آذرمه (aazarmah) رئیس و بزرگ آتش ها (آتشکده ها) زبان باستانی – اوستا
62 آذین (aazin) زیور، زیب، زینت، آرایش، (در قدیم) آیین، رسم و قاعده فارسی
63 آراسته (aaraasteh) با نظم و ترتیب فارسی
64 آراگل (aaraagol) آراینده گل ها، زیبا کننده گل ها فارسی
65 آرالیا (aaraaliyaa) نام عمومی گروهی از گیاهان علفی، درختی و درختچه‌ای که بعضی از آنها زینتی اند بین المللی – انگلیسی
66 آرام (aaraam) سکون، ثبات، آسایش، طمأنینه فارسی
67 آرامدل (aaraamdel) از نام های برگزیده فارسی
68 آرامش (aaraamesh) فراغت، راحتی، صلح، ایمنی فارسی
69 آرامیس (aramis) آرامش، راحتی بین المللی – یونانی
70 آرایه (aaraaye) آرایش زیبایی فارسی
71 آرتادخت (aartaadokht) دختر راست گفتار و درست کردار، دختر پاک و مقدس، نام دختری فرهنگدار و اقتصاددان که به خزانه داری یکی از شهریاران اشکانی رسید فارسی
72 آرتیستون (aartistoon) نام دخترکوروش پادشاه هخامنشی فارسی
73 آرتیمیس (aartimis) در اساطیر یونان، خدای شکار و خواهر دوقلوی آپولون، همچنین نام شیرزنی که فرمانده نیروی دریایی کمبوجیه در جنگ بین ایران و یونان بود بین المللی – یونانی
74 آرزو (aarezoo) خواهش، کام، مراد، چشمداشت، امید، توقع و انتظار فارسی
75 آرژان (aarzhaan) نقره بین المللی – فرانسوی
76 آرسینه (aarsine) زن مبارز عبری
77 آرشیدا (aarshidaa) بانوی درخشان آریایی، بانوی آراسته و درخشان فارسی
 78 آرشین (aarshin)  آرشین نام یکی از زنان دوره هخامنشی می باشد که به کاردانی مشهور بوده و هم به معنای دوست داشتنی نیز می باشد فارسی
 79 آرمانا (aarmaanaa) امیدوار، آرزومند فارسی
 80 آرماندخت (aarmaandokht) دختری که دیدارش آرزوی قلبی دیگران است فارسی
 81 آرماندیس (aarmaandis) مانند آرزو، آرزو گونه فارسی
 82 آرمتی (aarmeti) فروتنی، پاکی، فرشته محبت، فرشته نگهبان زمین فارسی
 83  آرمیتا (aarmitaa) آرمان، عشق پاک  زبان باستانی – اوستا
84   آرمیلا (aarmilaa)  اسم دختران در ایران باستان (شاهدخت)  فارسی
85   آرنوشا (aarnoosha) منسوب به آرنوش، آریایی جاویدان، ایرانی جاوید، مرکب از آر به معنای آریایی بعلاوه نوش به معنای جاویدان فارسی
86 آرنیکا (aarnikaa) آریایی نیکو کردار، آریایی نیکو رفتار، آریایی خوب و زیبا فارسی
87 آروا (aarvaa) نام فرشته ای در آیین زرتشت اقوام ایرانی – کردی
88 آرویشه (aarvishe) نام روستایی در نزدیکی بیرجند فارسی
89 آریادخت (aariaadokht) دختر آریایی، دختر ایرانی فارسی
90 آریان (aariaan) بانوی بسیار مقدس، نام دختر مینوس پادشاه اساطیری یونان فارسی
91 آریانا (aariaanaa) منسوب به آریا، آریایی، نام قدیم ایران فارسی
92 آریاناز (aariaanaaz) موجب فخر و مباهات قوم آریایی فارسی
93 آریاندخت (aariaandokht) دختر آریایی فارسی
94 آریانوش (aariaanush) شادکننده و خوشحال کننده آریاییان فارسی
95 آریژه (aarizhe) نام شهری در زمان اسکندر فارسی
96 آریسا (aarisaa) (اریسا، ایرسا) رنگین کمان، ریشه بوته سوسن کبود، دختری که مانند آریاییان اصیل و نجیب است فارسی
97 آریسان (aarisaan) آری به معنای آریایی + پسوند مشابهت = دختری که مانند آریاییان اصیل و نجیب است فارسی
98 آریستا (aaristaa) آریستاکس، زیبا و خوشکل مانند عروس (آریس به معنای عروس + تا پسوند مشابهت)، برزگر، کشاورز ارمنی
99 آریشیدا (aarishidaa) آرشیدا، بانوی درخشان آریایی، بانوی آراسته و درخشان فارسی
100 آرین دخت (aariandokht) دختر آریایی، دختر ایرانی فارسی
101 آزاده (aazaadeh) آزاد، اصیل، (در قدیم) نجیب، شریف، صالح، (در قدیم) ایرانی، (اَعلام) نام زنِ فارسی
102 آزاله (aazaale) گلی خوشبو که معمولا به شکل قیف یا زنگوله است و به رنگ های سفید، صورتی، زرد، قرمز، و ارغوانی دیده می شود بین المللی – فرانسوی
103 آزالیا (aazaaliya) گلی خوشبو که معمولا به شکل قیف یا زنگوله است و به رنگ های سفید، صورتی، زرد، قرمز، و ارغوانی دیده می شود بین المللی – انگلیسی
104 آزرم خاتون (aazarmkhaatoon) آزرم + خاتون = بانوی با حیا فارسی
105 آزرم دخت (aazarmdokht) دختر با حیا فارسی
106 آزرمی دخت – آزرمیدخت (aazarmidokht) دختر باحیا، دختر با حیا دختر سنگین و با وجاهت فارسی
107 آزرمین (aazarmin) شرمگین، با حیا فارسی
108 آزیتا (aazitaa) آزیتا نام دخترانه ی ایرانی ای است به معنی «الهه ی آتش» فارسی
109 آسا (aasaa) زیور مایه زیبایی و وقار و ثبات و تمکین و آسودگی فارسی
110 آساره (aasaareh) نام دختر به زبان لری بختیاری به معنی اقوام ایرانی – لری
 111 آسکی (aaski) آهو، کنایه از زیبایی و دلفریبی اقوام ایرانی – کردی
112  آسمان (aaseman) فضای بالای سر که آبی رنگ به نظر می رسد فارسی
 113 آسنا (aasenaa) روشنایی درونی، سرشت مادرزادی زبان باستانی – اوستا
 114 آسنات (aasenaat) نام همسر حضرت یوسف و دختر فوتی فارع کاهن شهر آون (یکی از مناطق مصر) بود بین المللی – یونانی
 115 آسودا (aasoodaa) راحت و آرام، آسوده فارسی
 116 آسیمن (aasiman) سیمین، نقره فام زبان باستانی – اوستا
 117 آشتی (aashti) دوستی و پیوند دوباره بعد از رنجش و آزردگی، سازش و صلح فارسی
118  آشنا (aashena) کسی که می شناسیمش، آن که یا آنچه به ذهن و خاطر می‌آوریم، آگاه به چیزی یا امری، عاشق، دلداده فارسی
119  آشوب (aashoob) شور، انقلاب فارسی
120  آشورینا (aashorina) منسوب به آشور، برهم زننده، تغییر دهنده، نام دومین فرزند سام که نینوا را بنا نهاد زبان باستانی – آشوری
 121 آشیان (aashiaan) لانه و کاشانه فارسی
122  آطوسا (aatoosaa) آتوسا، نام دختر کورش کبیر، نام همسر داریوش هخامنشی، این نام در تورات به عنوان “واستی” آمده است فارسی 
123   آفاق السادات (aafaaghosaadaat) اطراف، کشورها، جهان  عربی
124   آفتاب (aaftaab)  گرمی، روشنایی  فارسی
125 آفرودیت (aafrodit) ربه النوع زیبایی و عشق و موسیقی یونان باستان، ناهید بین المللی – یونانی
126 آفرین (aafarin) درود و سپاس فارسی
127 آفرین نوش (aafarinnoosh) شنونده آفرین، کسی که تحسین همه را بر می انگیزاند فارسی
128 آق بانو (aaghbaanoo) آق (ترکی) + بانو (فارسی) = بانوی سپید، کسی که چهره‌ای زیبا و سفید دارد اقوام ایرانی – ترکی
129 آق گل (aaghgol) آق (ترکی) + گل (فارسی) = گل سفید اقوام ایرانی – ترکی
130 آگاه (aagaah) مطلع، باخبر فارسی
131 آگرین (aagrin) آتشین، به رنگ آتش اقوام ایرانی – کردی
132 آلاگل (aalaagol) آلا (ترکی) + گل (فارسی) = گل رنگی اقوام ایرانی – ترکی
133 آلاله (aalaaleh) نام گلی است فارسی
134 آلان قوا (aalaanghovaa) آلان گوا، زیبای وحشی، دختر زیبا اقوام ایرانی – ترکی
135 آلاوه (aalaave) آتشدان، شعله آتش، جایی که در آن آتش روشن می کنند فارسی
136 آلبا (aalbaa) سحر سپیده روشنی صبح بین المللی – لاتین
137 آلتنای (aaltenay) زر، طلای ناب اقوام ایرانی – ترکی
138 آلتین (aaltin) آلتنای، زر، طلای ناب نام ایرانی اقوام ایرانی – ترکی
139 آلما (aalmaa) ترکی سیب، کنایه از زیبایی اقوام ایرانی – ترکی
140 آلماز (aalmaaz) از اعلام زنان،‌ رد کننده اقوام ایرانی – ترکی
141 آلند (aaland) اولین پرتو خورشید اقوام ایرانی – کردی
142 آلنوش (aalnoosh) عروس جاودانی دریا، دختر زیبا و دلربا بین المللی – ارمنی
143 آلیس (aalis) الیس یک اسم دخترانه با ریشه فرانسوی به معنی بانوی نجیب زاده، دختر اصیل بین المللی – فرانسوی
144 آلیش (aalish) شعله، شعله گیر اقوام ایرانی – ترکی
145 آلیشان (aalishaan) هردو ترکی شعله ور اقوام ایرانی – ترکی
146  آماتیس (aamaatis) نوعی کوارتز شفاف به رنگ بنفش یا صورتی که در جواهرسازی به کار می رود بین المللی – یونانی
147  آمال (aamaal) آرزوها، خواسته‌ها، دوست داشتنی‌ها عربی
148  آماندا (aamaandaa) به معنای دوست داشتنی است اقوام ایرانی – ترکی
149  آماندانا (aamaandaanaa) آماندا، در امان، در پناه تو اقوام ایرانی – ترکی
 150 آمتیس (aametis) آمیتیس، نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی فارسی
151 آمستریس (aamesteris) نام مادر اردشیر دراز دست پادشاه هخامنشی فارسی
 152 آموده (aamude) لعل ، مروارید به رشته کشیده، آراسته، پیراسته، پرده فارسی
 153 آمیتریس (aamitris) ستاش کننده، شکر کننده، دختر داریوش سوم هخامنشی و همسر خشایارشا زبان باستانی – اوستا
154 آمیتیدا (aamitidaa) نام دختر آستیاک، همسر کوروش پادشاه هخامنشی فارسی
155 آنا (ana)   زن، مادر، والده، مام؛ زن سالخورده؛ اساسی، پايه ترکی 
156  آنام (anam)  اَنام، خلق، جن و انس - نام، مخلوق، آفریده شدگان عربی 
157  آن (aan)  توفیق دهنده، فیض بخش عبری
158 آناشید (aanaashid) مرکب از کلمه ترکی آنا به معنای مادر و کلمه فارسی شید به معنای خورشید، دختر زیباروی مادر، مایه دلگرمی و روشنایی زندگی مادر اقوام ایرانی – ترکی
159  آنالی (aanaali)  برخوردار از محبت مادر، کنایه از نور چشمی مادر اقوام ایرانی – ترکی
160  آناهیت (aanaahit)  معصوم، فرشته ای که موکل آب است، ستاره زیبایی و عشق فارسی
161  آناهیتا (aanaahitaa) از بین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه‌ای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف شده است  فارسی
162  آناهید (aanaahid)  آناهیتا، از بین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف شده است  فارسی
163 آنایار (aanaayaar) یار مادر اقوام ایرانی – ترکی
164  آنجلا (aanjelaa)  آنجلا شکل دخترانه نام پسر انجلوس  بین المللی – انگلیسی
165  آندیا (aandiaa)  نام همسر بابلی اردشیر درازدست پادشاه هخامنشی  زبان باستانی – بابلی
166  آنژلا (aanzhelaa) فرشته خو  بین المللی – اسپانیایی
167  آنسه (aanse) مانوس، همنشین نیکو  عربی
168 آنو (aano) در دین بابلی، نام خدای آسمان زبان باستانی – بابلی
169 آنیا (aaniaa) خدای دریا، الهه یونانیها و در ترکی از آنا به معنی مادر می‌آید و در فارسی به معنی بی نظیر یا عشق مطلق است بین المللی – یونانی
170 آنیتا (aanitaa) آراستگی، مهربانی، خوشرویی فارسی
171 آنیسا (aanisaa) مانند عشق، مبارز بزرگ، خاطره، مانند مهربانان بین المللی – یونانی
172 آنیه (aaniye) ظرف ها، گرم عربی – قرآن
173 آهنگ (aahang) سرود و نغمه فارسی
174 آهو (aahoo) غزال، غزاله، (به مجاز) معشوق زیبا، (در قدیم) (به مجاز) چشم زیبا فارسی
175 آهی (aahi) غزال، شاهد، معشوق، عیب فارسی
176 آهید (aahid) در گویش فارس آهوی صحرایی فارسی
177 آوا (aavaa) ندا و صدا، نغمه فارسی
178 آوات (aavaat) آرزو، خواسته اقوام ایرانی – کردی
179 آوادان (aavaadaan) زیبا، قشنگ اقوام ایرانی – ترکی
180 آوادیس (aavaadis) کنایه از کسی که دلنشین است یا صدای دلنشینی دارد فارسی
181 آوانوش (aavaanoosh) شنونده آوا فارسی
182 آون (aavan) آونگ، نام رشته‌ای که خوشه انگور و بعضی میوه‌ها را به آن می‌بندند، آویزان، آویخته فارسی
183 آویده (aavide) مشتاق، خواهان فارسی
184 آویز (aaviz) گلی زینتی به شکل زنگوله و قرمز رنگ، هر چیز کوچک و قیمتی که به عنوان گردنبند، گوشواره، دستبند می‌آویزند فارسی
185 آویشه (aavishe) آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه‌های فراوان و گلهای سفید یا صورتی فارسی
186 آوین (aavin) عشق اقوام ایرانی – کردی
187 آوینا (aavinaa) عشق اقوام ایرانی – کردی
188 آیدا (aaidaa) گیاهی که کنار آب می‌روید، شاد، ماه اقوام ایرانی – ترکی
189 آی (aay) ماه اقوام ایرانی – ترکی
190 آی پری (aay pari) آی (ترکی) + پری (فارسی) = ماه پری اقوام ایرانی – ترکی
191 آی سودا (aay soodaa) ماه در آب اقوام ایرانی – ترکی
192 آی گوزل (aay gozel) ماه زیبا اقوام ایرانی – ترکی
193 آیا تای (aayaa taai) مثل ماه، دختری که مانند ماه زیباست، بانوی درخشان اقوام ایرانی – ترکی
194 آیات (aayaat) آیات، علامت ها، دلایل، معجزات عربی – قرآن
195 آیتا (aaytaa) مرکب از آی ترکی به معنی ماه و پسوند شباهت فارسی، دختر زیبا رو، مانند ماه، دختری که مانند ماه درخشان و زیباست اقوام ایرانی – ترکی
196 آیتای (aaytaai) مانند ماه اقوام ایرانی – ترکی
197 آیتک (aaytak) مانند ماه اقوام ایرانی – ترکی
198 آیتکین (aaytakin) مه وش، مانند ماه، زیبا، غلام ماه اقوام ایرانی – ترکی
199 آیتن (aaytan) آی (ترکی) + تن (فارسی) مهوش، مه پیکر اقوام ایرانی – ترکی
200 آیتین (ayatain) دو نشانه عربی – قرآن
201 آیجان (aayjan) پاک و آراسته همچون ماه اقوام ایرانی – ترکی
202 آیدا (aaydaa) مهوش، مانند ماه، درلاتین: خوشحال و شاد اروپایی شده کلمه هاید اقوام ایرانی – ترکی
203 آیدان (aaydaan) مانند ماه، بانوی زیبا رو، دختری که چهره‌اش همچون ماه زیباست اقوام ایرانی – ترکی
204 آیدک (aaydak) آیتک، مانند ماه اقوام ایرانی – ترکی
205 آیدن (aayden) آیدین، روشن و آشکار، شفاف، صاف، معلوم، واضح، روشنفکر، از امرای ولایت لیدیا، نام شهری در جنوب شرقی ترکیه اقوام ایرانی – ترکی
206 آیرین (aayrin) ایل زیبا اقوام ایرانی – کردی
207 آیسا (aaysaa) آیسا، آی (ترکی) + سا (فارسی) = زیبا، مانند ماه اقوام ایرانی – ترکی
208 آیسان (aasyaan) آی (ترکی) + سان ( فارسی) = زیبا، مانند ماه اقوام ایرانی – ترکی
209 آیسل (aaysel) زیبا و درخشان مانند ماه اقوام ایرانی – ترکی
210 آیسو (aaysoo) مرکب از آی به معنای ماه بعلاوه سو به معنای آب، باطراوت و درخشنده، ماه و آب، زیبارو اقوام ایرانی – ترکی
211 آیگل (aaygol) آی (ترکی) + گل (فارسی) = گلی چون ماه اقوام ایرانی – ترکی
212 آیگین (aaygin) ماننده ماه، دارنده روی چون ماه، زیبارو، مرکب از آی به معنای ماه و گین پسوند شباهت اقوام ایرانی – ترکی
213 آیلین (aaylin) نور و روشنایی بین المللی – ارمنی
214 آینا (aaynaa) آینه، آبگینه، شیشه، دختر زیبارو، بانوی سپید چهره اقوام ایرانی – ترکی
215 آینور (aaynoor) اسم ترکیبی ترکی_عربی به معنی نور ماه، نورانی مثل ماه، روشنایی ماه اقوام ایرانی – ترکی
216 آیه (aaye) هر یک از پاره های مشخص سوره های قرآن و دیگر کتاب های آسمانی، نشانه عربی
217 آیید (aaeed) شراره، آتش، اخگر، کنایه از شخص پر جنب و جوش فارسی
218 آییژ (aaeezh) شراره، شراره آتش فارسی
219 آیین (آئین) (aaeen) روش، دین، شیوهی مناسب و مطلوب، (در قدیم) جلال و شکوه زبان باستانی – اوستا
220 آئینه (aaeene) سطح صاف و صیقل یافته شیشه‌ای که تصویر را منعکس می‌کند، (به مجاز) دل عارف فارسی

 

گردآوری: بخش کودکان بیتوته

 

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو