ارشا اقدسی بدلکار مطرح ایرانی بر اثر حادثه تصادف درگذشت
به گزارش سلام سینما بنابر اعلام مهنوش مرادی و حامد تهرانی از همکاران نزدیک ارشا اقدسی هنرمند و بدلکار موفق ایران در تاریخ ۱۳ مرداد ۱۴۰۰ در بیمارستانی در بیروت دار فانی را وداع گفت.
ارشا اقدسی متولد ۱۴ اردیبهشت ماه ۱۳۶۱ در تهران، سرمربی کلاسهای بدلکاری پیمان ابدی و اولین مربی بانجی جامپینگ ایران و نیز اولین مربی تونل باد صبا در ایران بود، او در تاریخ ۱۳ بهمن ۱۳۸۵ گروه بدلکاران ۱۳ را تأسیس نمود و به همراه گروهش در ایران و عرصه بینالملل به فعالیت پرداخت.
او در آثار ایرانی و خارجی بسیاری فعالیت داشته است که «به وقت شام»، «نگار»، «رخ دیوانه»، «عصر یخبندان»، «بارکد»، «هجوم» و ... از جمله کارهای او در سینمای ایران و «شکارچی»، «مرگ روشنایی» از کارهای او در عرصه بینالملل هستند.
اقدسی که در صحنه بدلکاری مربوط به چپ شدن ماشین برای یک فیلم سینمایی در لبنان به علت حادثه تصادف دچار آسیب شده بود توسط پزشکان معالج به خواب مصنوعی رفت تا آمادگی لازم برای عمل جراحی مهمی که قرار بود در روز دوشنبه ۱۱ مرداد در ناحیه سر و گردن او انجام شود را کسب کند اما این موضوع باعث انتشار شایعه به کما رفتن او شد که توسط مهنوش مرادی، یکی از اعضای تیم بدلکاری ارشا اقدسی تکذیب شد.
برخلاف برنامه ریزی پزشکان برای جراحی، افت علایم حیاتی این هنرمند در تاریخ ۱۱ مرداد سبب لغو عمل شد و پزشکان معالج که با کمک دستگاه تنفس مصنوعی او را زنده نگه داشته بودند احتمال بهبود وضعیت برای ارشا اقدسی را تنها یک درصد اعلام کردند که این موضوع برای بار دوم موجی از شایعات را به دنبال داشت و تعدادی از رسانهها خبر درگذشت این بدلکار مطرح را در نیمه شب ۱۲ مرداد منتشر کردند، این عمل واکنش تند همراهان او در بیمارستان را به دنبال داشت.
روز سه شنبه ۱۲ مرداد دکترگیو شریفی جراح مغز و اعصاب اعلام کرد جابهجایی استخوان جمجمه باعث ایجاد ایست تنفسی در صحنه تصادف برای ارشا اقدسی شده است که پروسه احیا کردن او پس از این اتفاق حدود نیم ساعت زمان برده و خون رسانی به مغز در این زمان مختل بوده است، علاوه بر این آسیبها آسیب نخاعی هم وجود دارد و در حال حاضر شرایط برای ارشا اقدسی خوب نیست و احتمال تایید مرگ مغزی توسط پزشکان برای او هست.
صحبتهای ارشا اقدسی مدتی پیش در آخرین مصاحبهاش با مصطفی امامی درمورد مرگ :
فکر میکنم مردن یکی از شیرین ترین لحظههای زندگی هر انسانی است که متاسفانه یا خوشبختانه تنها یک بار براش اتفاق میفته، فکر نمیکنم واقعا مردن چیز ترسناکی باشه و به نظر من خیلی لذت بخشه و به موقعش برای هرکس اتفاق میفته و کسی نمیتونه تعیین کنه چه جوری بمیره ولی من برای خودم دوست ندارم روی تخت بیمارستان یا تخت خونمون بمیرم من کوه انگیزهام و دوست دارم حداقل معادل زندگی که کردم و موازی زندگیم این اتفاق برام بیفته حالا مرگ دست خداست و مدل رفتن هر آدمی هم دست خداست اما اگر به انتخاب باشه ترجیح و انتخابم اینه که مدل زندگیم باشه مرگم.