آموزش کامل درس اول فارسی نهم | آفرینش همه تنبیه خداوندِ دل است
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بَود دامنِ صحرا و تماشای بهار
در صبح زود اوّل بهار که طول شب و روز آن یکسان است، رفتن به صحرا و تماشای گلهای زیبای بهاری، لذّت بخش است.
لغت: بامداد : صبح زود / لیل : شب / نهار : روز
آرایهها: لیل و نهار : تضاد / بهار و نهار : جناس
آفرینش همه تنبیهِ خداوندِ دل است
دل، ندارد که ندارد به خداوند اِقرار
تمام پدیدههای آفرینش برای آگاه کردن انسانهای عارف است و اگر کسی وجود خدا را انکار کند و به خدا ایمان نیاورد، ذوق و احساسی ندارد.
لغت: آفرینش: آفریدههای جهان / تنبیه: هوشیار کردن / خداوند دل: صاحب دل (انسان عارف) / دل در مصراع دوم: احساس و عاطفه / اقرار: اعتراف
آرایهها: واج آرایی «د» / که و به: جناس / دل: مجازاً احساس و عاطفه
نکته دستوری: آفرینش: مشتق / که در مصراع دوم به معنی کسی که، ضمیر مبهم است / همه: بدل
این همه نقشِ عجب، بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند، نقش بُوَد بر دیوار
هر کسی که با این همه نقشها و پدیدههای شگفت انگیز هستی به آفرینندهی آنها نیندیشد، همانند عکس و تصویر روی دیوار، بیاحساس و بیروح است.
لغت: عجب: عجیب / وجود : هستی / فکرت: فکر و اندیشه
آرایهها: در و دیوار: مراعات نظیر / دیوار وجود: اضافه تشبیهی / بر و در: جناس
کوه و دریا و درختان، همه در تسبیحاند
نه همه مستمعی، فهم کند این اَسرار
همۀ موجودات هستی در حال نیایش خداوند هستند، امّا هر شنوندهای این راز را درک نمیکند.
لغت: تسبیح: نیاش کردن، خدا را به پاکی یاد کردن / مستمع: شنونده
آرایهها: کوه و دریا و درختان: مراعات نظیر / بیت تلمیح دارد به آیه 44 سوره اسراء
خبرت هست که مرغان سحر میگویند:
آخر اِی خفته، سَر از خوابِ جهالت، بردار؟
آیا خبر داری که پرندگان سحری به هنگام صبح میگویند: ای انسان غافل، از بیخبری و نادانی، رها شو.
لغت: مرغان: پرندگان / خفته: غافل و بیخبر / جهالت: نادانی
آرایهها: خواب، سحر و خفته: مراعات نظیر / سر و سحر: جناس / خواب جهالت: اضافه تشبیهی / سر از خواب برداشتن: کنایه از آگاهی و بیداری
نکتهی دستوری: «ت» در خبر، نهاد است / خفته: صفت جانشین اسم: ای انسان خفته.
تا کِی آخر چو بنفشه، سَر غفلت در پیش؟
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس، بیدار
تا کی میخواهی مانند گل بنفشه در غفلت و نادانی به سر ببری. حیف است که تو بیخبر و غافل باشی و گل نرگس بیدار و آگاه باشد.
لغت: حیف: افسوس، دریغ
آرایهها: بنفشه و نرگس: مراعات نظیر / چو بنفشه: تشبیه / در و سر: جناس / بنفشه در این بیت نماد غفلت و سر افکندگی / نرگس، نماد بینایی و آگاهی است / سر غفلت در پیش گرفتن: کنایه
نکته دستوری: «حیف» نقش مسند دارد. / «ی» در خوابی، به معنی «هستی» فعل اسنادی است.
که تواند که دهد میوۀ اَلوان از چوب؟
یا که داند که بر آرد گُلِ صد برگ از خار؟
تنها خداوند بزرگ است که میتواند از چوب درخت، میوههای رنگارنگ و از خار، گلهای سرخ زیبا، پدید آورد.
لغت: الوان: جمع لون، رنگها / گل صد برگ: نوعی گل سرخ با گلبرگهای پُر پَر.
آرایهها: چوب: مجازاً درخت / گل و خار: تضاد
نکته دستوری: هر دو مصراع، استفهام انکاری است. / صد برگ: صفت مرکّب
عقل حیران شود از خوشۀ زرین عِنَب
فهم، عاجز شود از حُقّۀ یاقوتِ انار
عقل از زیبایی خوشه طلایی انگور، متحیّر و فهم از درک زیبایی و ظرافت دانههای انار که مانند یاقوتی سرخ و ارزشمند، میدرخشد، ناتوان است.
لغت: حیران: سرگردان / عنب: انگور / حقّه: ظرفی کوچک، که در آن جواهری نگهداری شود. / یاقوت: سنگی قیمتی به رنگهای سرخ، زرد و کبود
آرایهها: حیران شدن عقل و عاجز بودن فهم: تشخیص / عنب و انار: مراعات نظیر / حقّهٔ یاقوت انار: اضافه تشبیهی (دانههای انار به کیسهای پر از یاقوت تشبیه شده است.)
پاک و بیعیب خدایی که به تقدیرِ عزیز
ماه و خورشید مُسَخّر کند و لیل و نهار
خداوند پاک و بیعیب با فرمان خود، تمام پدیدهها و موجودات را (ماه و خورشید و شب و روز را) مطیع خود کرده است.
لغت: تقدیر: سرنوشت، فرمان خدا / مسخّر: رام و مطیع
آرایهها: لیل و نهار: تضاد / ماه و خورشید: مراعات نظیر / بیت، تلمیح به آیات قران دارد.
تا قیامت سخن اَندر کرم و رحمت او
همه گویند و یکی گفته نیاید ز هزار
اگر همه مردم تا روز قیامت دربارۀ بخشش و لطف خداوند سخن بگویند باز هم یکی از هزاران لطف و رحمت خداوند، گفته نمیشود.
نکته دستوری: «تا» حرف اضافه است و قیامت، متمّم.
نعمتت بار خدایا، ز عدد بیرون است
شُکرِ اِنعام تو هرگز نکند شُکرگزار
پروردگارا نعمتهای تو قابل شمارش نیست و هیچ انسان شکرگزاری نمیتواند، شکر نعمتهای بیکران تو را به جای آورد.
لغت: اِنعام: بخشش، نعمت دادن / اَنعام: چهارپایان / بار: آفریننده، خالق، نیکوکار
آرایهها: نعمت، شکر، انعام، و شکرگزار: مراعات نظیر / ز عدد بیرون بودن: کنایه از بیشمار بودن
نکته دستوری: «ت» در نعمتت: مضاف الیه / هرگز: قید منفی
سعدیا، راست رُوان گوی سعادت بُردند
راستی کن که به منزل نرسد، کج رفتار
ای سعدی! انسانهای درست کار، به سعادت و خوش بختی میرسند، بنابراین تو هم انسانی صادق و راستگو باش، زیرا انسانهای بدرفتار به هدف و مقصودشان نمیرسد.
لغت: راست روان: انسانهای درست کار / گوی: توپ کوچک / کج رفتار: انسان بدکار
آرایهها: که و به: جناس / گوی سعادت: اضافه تشبیهی / گوی بردند: کنایه از دست یافتن و سبقت گرفتن
نکته دستوری: سعدی: مناد و «ا» : ندا / راست روان : مرکّب («ان» جمع در ساختمان اسم دخالتی ندارد.) / کج رفتار: مشتق. مرکّب و صفت جانشین اسم (انسان کج رفتار)
کلیات سعدی، بخش قصاید
خود ارزیابی (صفحهٔ 14 کتاب درسی)
1- چند نمونه از جلوههای زیبایی آفرینش و نعمتهای خدا را در درس، بیابید و بیان کنید.
عقل حیران شود از خوشۀ زرین عِنَب
فهم، عاجز شود از حقۀ یاقوت انار
که تواند که دهد میوۀ اَلوان از چوب؟
یا که داند که بر آرد گل صد برگ از خار؟
پاک و بیعیب خدایی که به تقدیر عزیز
ماه و خورشید مُسَخر کند و لیل و نهار
2- مفهوم آیه 44 سوره اِسراء «آسمانهای هفتگانه و زمین و هر موجودی که در آنهاست، او را میستایند.» با کدام بیت درس، تناسب دارد؟
یعنی چیزی در جهان نیست، مگر آنکه خدا را تسبیح کند و به پاکی بستاید، لیکن شما تسبیح آنها را نمیفهمید.
کوه و دریا و درختان، همه در تسبیحاند
نه همه مستمعی، فهم کند این اَسرار
3- پیام بیت پایانی شعر را توضیح دهید. راست گویی و کردار راست باعث خوشبختی و آرامش انسان و دروغ گفتن باعث شکست و ناکامی میشود.
نکتۀ ادبی
پیش از این با تفاوت «زبان» و «ادبیات» آشنا شدیم و دانستیم که هرگاه بخواهیم منظور خود را زیباتر و دلنشینتر بیان کنیم، از ادبیات بهره میگیریم. به همین دلیل است که ادبیات را زبان هنری یا زبان برتر مینامند. شعر، جلوهای از زبان ادبی است. در درسی که خواندیم، شاعر از برخی آرایهها برای ایجاد زیبایی و جذّابیت در زبان هنری، استفاده کرده است. مانند:
تشبیه:
عقل حیران شود از خوشۀ زرین عِنَب
فهم، عاجز شود از حُقّۀ یاقوتِ انار
جان بخشی و مراعات نظیر:
کوه و دریا و درختان، همه در تسبیحاند
نه همه مستمعی، فهم کند این اَسرار
گفتو گو (صفحهٔ 14 کتاب درسی)
1- درباره پیام این درس با هم گفتوگو کنید.
1- آفریدههای خدا برای آگاه کردن دل انسانهای صاحب دل هستند. 2- همۀ آفریدهها در حال تسبیح خداوند هستند. 3- مرغان سحر به انسان غافل میگویند که از خواب غفلت و بیخبری بیدار شود. 4- خداوند از هر عیب و نقصی دور است و...
2- جلوههایی از زیبایی منطقه و محلّ زندگی خود را ذکر کنید و درباره عبرت آموزی آنها بحث کنید.
محل زندگی من بسیار زیباست این منطقه کوههای بلند با صخرههای صاف و درههای عمیق و کوهپایههای نسبتاً هموار دارد. درهها پر از آب و کوهپایهها پوشیده از درختهای میوه هستند. در کوهها علف و گلهای رنگارنگ میروید و چشمههای جوشان با آبهای زلال جاری میشود. زیبایی آفرینش که انسان را محو تماشا میکند و انسان را به خالق هستی رهنمون میسازد.
واژه شناسی
نوشتن (صفحهٔ 15 کتاب درسی)
1- مترادف واژههای زیر را از متن درس بیابید و بنویسید.
شگفت = عجب
آگاهی = تنبیه
ستایش خداوند = تسبیح
شنونده = مستمع
نادانی = جهالت
انگور = عنب
رام = مسخر
روز = نهار
مقصد = منزل
خوشبختی = سعادت
2- در بیتهای زیر از کدام عناصر زیبایی سخن، استفاده شده است؟
خبرت هست که مرغان سحر میگویند:
آخر اِی خفته، سَر از خوابِ جهالت، بردار؟
تشخیص (جان بخشی به اشیا): حرف زدن مرغ سحر
تا کِی آخر چو بنفشه، سَر غفلت در پیش؟
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس، بیدار
تشبیه: انسان، مخاطب: (در این مصراع غایب است) مشبه، چو: ادات تشبیه، بنفشه: مشبه به، سر غفلت در پیش داشتن: وجه شبه آرایه تضاد هم در خواب و بیدار
3- بیت دوم درس را در یک بند، توضیح دهید. آفریدههای خدا بسیار متنوع و گوناگون هستند. این آفریدهها با نظم و فلسفه خاصی آفریده شدهاند. انسانهای عاقل با دیدن زیباییهای طبیعت و آفریدههای خدا، به وجود خالق بیهمتا پی میبرند. یعنی آفریدههای خدا باعث آگاه شدن انسان عاقل میشوند. کسی که به وجود خداوند اعتراف نمیکند اصلاً دل ندارد.
حکایت: سفر
روزی پیر (مُرشد، راهنما) ما، با جمعی از همراهان به درِ آسیابی رسید. افسارِ اسب کشید و ساعتی درنگ کرد؛ پس به همراهان گفت: «میدانید که این آسیاب چه میگوید؟، میگوید: معرفت این است که من در آنم. گِردِ خویش میگردم و پیوسته در خود سفر میکنم، تا هر چه نباید، از خود دور گردانم!»
(اسرار التّوحید، محمّد بن منوّر)
افسارِ اسب کشید و ساعتی درنگ کرد (اسب را نگه داشت و مدتی در آن مکان توقف کرد.)
میگوید: معرفت این است که من در آنم (میگوید: شناخت آن چیزی است که من انجام میدهم.).
گِردِ خویش میگردم و پیوسته در خود سفر میکنم، تا هر چه نباید، از خود دور گردانم! (دور خودم میگردم و مدام در درون خودم سفر میکنم تا چیزهایی را که نباید در من باشد (مسائل منفی)، از خود دور کنم.)