تجریش و یلدا و کریسمس و امامزاده صالح

منبع: برترین ها

106

1400/9/30

18:18


کسی که در جنب تجریش در امامزاده صالح مشغول دعا و نماز و عزاداری است، لزوماً مشتری درخت کریسمس پاساژهای تجریش نیست. وقتی تکثر فرهنگی مشهود در میدان تجریش را مسخره می‌کنیم، گویی انتظار داریم بساط این تکثر جمع شود.

هومان دوراندیش در عصر ایران نوشت: در روزهای اخیر، به مناسبت در پیش بودن شب یلدا، پیامکی با تصویرهای مختلف در واتس اپ و اینستاگرام دست‌ به ‌دست می‌شد که الان پاساژهای تجریش حال و هوای کریسمس دارند، بازارهایش رنگ و بوی شب یلدا، امامزاده صالح نیز به یاد ایام فاطمیه است.

معلوم نیست کسانی که با ارسال این پیامک بر این سه‌گانگی (یا سه‌گونگی) تاکید می‌کردند، در پی برجسته کردن چه چیزی بودند؟ می‌خواستند بگویند فرهنگ ما ایرانی‌ها التقاطی است یا پلورالیستیک؟

تجریش و یلدا و کریسمس و امامزاده صالح

اگر تاکیدشان بر التقاط بوده باشد، لابد معنایی منفی را در ذهن داشتند؛ چراکه "التقاط" در فرهنگ ما در برابر "خلوص" قرار می‌گیرد. منتقدان التقاط همواره حسرت خلوص از دست رفته را می‌خورند.

اما اگر هدف از به رخ کشیدن سه‌گونگی مذکور، تاکید بر پلورالیسم بوده باشد، معنایی منفی از آن برنمی‌خیزد. برعکس، حتی با افتخار می‌توان گفت در جامعۀ ایران فرهنگ اسلامی و فرهنگ غربی و فرهنگ ایران باستان به نوعی امتزاج و همزیستی رسیده‌اند؛ حتی اگر حکومت عملا چنین چیزی را خوش نداشته باشد.

عبدالکریم سروش در نظریۀ "سه فرهنگ" بر همین نکته تاکید می‌کند که هویت ما ایرانیان دوران جدید، متشکل از سه فرهنگ اسلامی و غربی و پیشااسلامی است و کارمان وقتی بسامان می‌شود که بتوانیم تعادلی بین این سه فرهنگ ایجاد کنیم و از درافتادن به ورطۀ ستیزه بین اجزای تشکیل‌دهندۀ هویت فرهنگی‌مان پرهیز کنیم.

واژۀ التقاط یعنی برچیدن. معنای دقیق‌ترش عبارت است از "قسمتی از سخن یا گفتار کسی را گرفتن". این معنای دوم، با معنای منفی مد نظر کسانی که التقاط را به عنوان امری مذموم به کار می‌بردند، تناسب بیشتری دارد. به این معنا، التقاطی یعنی کسی که قسمتی از سخن دیگری را بر گرفته است و به تمام سخن او ( یا روح سخن او) توجه نکرده است.

وقتی به دکتر شریعتی می‌گفتند التقاطی، منظور این بود که او سخنانی از مارکس را گرفته و به آموزه‌های اسلامی ملحق کرده، ولی اگر به کل سخنان مارکس و کل آموزه‌های اسلامی توجه می‌کرد، ملتفت می‌شد که مارکسیسم و اسلام قابل جمع نیستند.

در رد این نقد، برخی هم گفته‌اند مهم نیست کدام سخن را از کجا گرفته‌ایم و به کجا (یعنی کدام جغرافیای فرهنگی) آورده‌ایم؛ مهم این است آن سخن یا آموزۀ اقتباسی، از قابلیت پیوند با نظام فکری ما برخوردار باشد.

اما این بحث‌ها در حوزۀ منطق است. اینکه آیا فلان رای منطقا با فلان نظام فکری قابل جمع شدن است یا خیر، بحثی منطقی است. زندگی روزمره و هویت افراد و جوامع گوناگون، یکسره بر مدار منطق نمی‌گردد.

در فرهنگ هر جامعه‌ای، پیوندهای التقاطی (به معنای پیوندهای منطقا ناممکن) وجود دارد. از مردم عادی هیچ جامعه‌ای نمی‌توان انتظار داشت یک عمر بنشینند و باورهایشان را وارسی و واکاوی کنند تا مبادا پاره‌ای از آن‌ها منطقا غیر قابل جمع باشند. اگر این طور بود، همۀ بقال‌ها و آجیل‌فروش‌های شهر فیلسوف می‌شدند آن هم از نوع فیلسوف تحلیلی‌!

بنابراین عجیب نیست کسی در ایران امروز مسلمان باشد و نماز بخواند و در مراسم عزاداری مذهبی شرکت کند، اما برای پادشاهان ایران پیش از اسلام هم احترام قائل باشد و دستاورهای آنان را تحسین کند و ضمنا به آزادی‌های اجتماعی برآمده از تمدن جدید غرب نیز اعتقاد و رغبت داشته باشد.

می‌توان یقۀ این آدم را گرفت و به او ثابت کرد که این قسمت عقایدش با آن قسمت جور درنمی‌آید و باید یکی از آن‌ها را وانهد. اما چنین آدم‌هایی فقط در ایران یافت نمی‌شوند. در غرب هم می‌توان به بسیاری از مردم خداناباور ثابت کرد که اخلاقیات مقبولشان تا حد زیادی آبشخورهای یهودی-مسیحی دارد و اگر واقعا خداناباور هستند، باید در پاره‌ای از باورهای اخلاقی‌شان تجدید نظر کنند.

خلوص فرهنگی در هیچ کشوری وجود ندارد و توهمی بیش نیست. سیاست مهاجرپذیری در غرب دموکراتیک، دقیقا نافی خلوص فرهنگی است. مخالفان پذیرش مهاجران، معمولا راستگرایانی افراطی هستند که دغدغۀ خلوص فرهنگی دارند و از التقاط و تکثر بیزارند. دموکرات‌های جهان غرب، مخالف چنین نگاهی‌اند و خوشبختانه در قیاس با راستگرایان افراطی، دست بالا را دارند.

اما جدا از اینکه اعتقاد به باورها و انگاره‌های منطقا جمع‌ناپذیر، امری طبیعی در زندگی اجتماعی بشر است، این نکته را هم نباید نادیده گرفت که یلدا و کریسمس و ایام فاطمیه، هر کدام دوستداران خاص خود را می‌توانند داشته باشند.

کسی که در جنب تجریش در امامزاده صالح مشغول دعا و نماز و عزاداری است، لزوماً مشتری درخت کریسمس پاساژهای تجریش نیست. وقتی تکثر فرهنگی مشهود در میدان تجریش را مسخره می‌کنیم، گویی انتظار داریم بساط این تکثر جمع شود.

فرقی نمی‌کند که فروش درخت‌های کریسمس و آجیل شب یلدا در میدان تجریش ممنوع شود یا درِ امامزاده صالح تخته شود. در هر صورت، عده‌ای احساس می‌کنند این‌جا وطنشان نیست. احساس غربت در وطن، خشم و نفرت می‌زاید و هیچ به کار "زندگی" نمی‌آید.

انتظار جمع شدن بساط تکثر، از ذهنیتی همسان‌ساز برمی‌خیزد که گوناگونی و "غیر" را برنمی‌تابد؛ ذهنیت انسان استبدادزده‌ای که با "دیگران" وقتی کنار می‌آید که شبیه "خودش" باشند و در واقع "دیگری" را به رسمیت نمی‌شناسد.

چنین انسانی ممکن است از صبح تا شب به نفع آزادی داد سخن سر دهد ولی چون تار و پود ذهنیتش غیر دموکراتیک است، لاجرم خودش نیز غیرناپذیر و تکثرستیز است.

بنابراین بهتر است مراقب شوخی‌هایمان باشیم. شوخ‌طبعی ما ایرانی‌ها، آن قدرها هم آب در آسیاب آزادی نمی‌ریزد. ما به دلیل قرن‌ها زیستن در ذیل استبداد، توانایی ویژه‌ای در تمسخر مستبدین به دست آورده‌ایم، اما هر کسی که فرد مستبد را مسخره می‌کند، لزوما آزادیخواه نیست؛ بلکه ممکن است، بی‌آنکه بداند، آرزویش نشستن در جایگاه همان فرد مستبد باشد.

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو