راز و رمز طنز و طنازی / تحلیل سعید فلاح فر

منبع: ایران آرت

35

1401/7/9

14:00


سعید فلاح فر: هر ظلمی، تمسخر عدالت است. هر ویرانی، کج دهانی به آبادی و هر آبادی تحقیر تمسخرآمیز ویرانی است. پائیز طنز شیرین بهار است و بالعکس. کویر همان عبارت طنزی است که دریا را صدا می زند. هر سایه مضحکه ای است در مقابل نور و هر آوا پاسخی تحقیرآمیز برای سکوت. «کوه» طنز مجسم فرهاد است...

ایران آرت: سعید فلاح فر هنرمند تصویری و پژوهشگر :

«طنز» تلخ و شیرینش یا متن و تصویرش فرق نمی کند، هر کدام که باشد، تعریف کردنش کار ساده ای نیست. یعنی هر طور که تعریف شود، جامعیت ندارد و بخشی از معنای طنز ممکن است خارج از این تعریف قرار بگیرد. اگر طنز را در حد «خنده دار بودن» خفیف نکنیم، شاید بهتر باشد بگوئیم؛ «هر واقعه و عبارت و متن و گفتار و جمله ای طنز است مگر این که طنز نباشد.» و خود این مگر این که می تواند بستگی به جهان بینی مخاطب داشته باشد. مثلاً اگر کسی مثل خیام باشد، اصل خلقت، یک رخداد طنز است و هیچ حرف و شیئی خارج از مفهوم درونی طنز نیست.

«جامی است که عقل آفرین می زندش

صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش

این کوزه گر دهر چنین جام لطیف

می سازد و باز بر زمین می زندش»

در این مواجهه با هستی، هیچ اتفاقی نمی تواند خارج از دایره طنز باشد. این تفسیر تنها به جهان هیچی و بدبینانه ی خیام تعلق ندارد. حتی شور و شعف عارفانه و عاشقانه جهان حافظ هم خالی از این برداشت ها نیست. تناقضی که در بیت آغازین دیوان حافظ به چشم می خورد و بر سراسر غزلیات سایه انداخته، خود گونه و شاخه ای مهم از طنز محسوب می شود. مگر نه این که موقعیت خارج از انتظار وجهی از ایجاد طنز است؟ «عشق» و «عرفان» به عنوان مضمون محوری دیوان حافظ، مشحون از این دست تناقضات است.

«الا یا ایها الساقی ادرکاسا و ناولها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها»

اگر چه حافظ مضامین یا تصاویری با مفاهیم آشناتر از طنز هم دارد، اما باید بپذیریم با جهان بینی مورد اشاره در بیت نخست دیوان حافظ، با مجموعه ای رو به رو هستیم که به جرأت نمی توان آن را از دایره طنز خارج دانست.

«رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار

دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود»

این شاید نمونه ای آشکار از یک پارادوکس و طنز فنی باشد اما مغایرتی با تعلق سایر مضامین طنز در دیوان ندارد، اگر چه مستتر در همان ذات متناقض عشق و عرفان مذکور باشد. بدیهی است حتی مورخان عبوث تاریخ هم در ذکر سرنوشت حکومت ها در حدفاصل ناگزیر «برآمدن تا سقوط» دچار طنز بی رحم روزگار می شوند.

طنز در مناسبات ساده تر روزانه هم می تواند نزدیک به این معنا باشد. گاهی ساده ترین جملات خبری و محاوره ای هم در ذات خود حاوی ناباوری های عمیقی هستند که شاید بتوان آن را از جنس و حس طنز دانست.

جمله خبری گوینده اخبار وقتی می گوید «هوای شهر بارانی است.» متکی بر ناگهانی و ناباوری شنونده است. حتماً این خبر چیزی فراتر از روزمرگی دارد، اگر نه؛ نمی توانست ارزش خبری داشته باشد.

هیچ گوینده خبری، اخبار هر روزه اش را با این جمله آغاز نمی کند که؛ «امروز صبح خورشید طلوع کرد.» پس آنچه می گوید حتماً در سطحی از عدم انتظار برای شنونده قرار دارد که از فرمول های مرسوم ساخت طنز هم هست. حتماً شنونده انتظار قطعی برای باران نداشته که حالا بارش باران می تواند موجب بر هم زدن نظم وضعیت قبلی باشد و البته بی نظمی اساس عمده ساختارهای طنز است. آنچه هست و قاعدتاً نباید باشد (یا بهتر بود نباشد یا چه خوب که هست).

از این دست اخبار و عبارات ظاهراً خالی از مفهوم طنز، جملاتی هم هستند که حسب رخدادهایی، وجوه طنز درونی خود را آشکار می کنند. اگر جایی نوشته شده باشد؛ «در مسیر سیل خانه نسازید.» ممکن است ذات متناقض و طنزگونه آن چندان آشکار نباشد. اما وقتی سیل شیراز اتفاق می افتد (یکی از دلایل سیل در دروازه قرآن شیراز، ساخت و سازهایی بود که بر روی مسیل های خشک شده تاریخی شکل گرفت.) این اندرز کاملاً جدی فردوسی هم درون طنز خود را به رخ خواننده خواهد کشید؛

به جویی که یک روز بگذشت آب

نسازد خردمند ازو جای خواب

چنین است که در شرح چگونگی مرگ اسفناک داستان کنیزک و خاتون هم مولوی در میان تصویری دردناک، رکیک و زشت حتی، در میان وسوسه و نادانی؛ خر و یوسف را به هم می آمیزد و برای طرح مفاهیم جهانداری و اخلاق و معرفت، خواننده را به عناصری از طنز متصل می کند.

«دم نزد در حال آن زن جان بداد

کرسی از یک‌سو زن از یک سو فتاد»

هر «بودی» در ماهیت خود، ابرازی در مقابل «نبود» است. هر ظلمی، تمسخر عدالت است. هر ویرانی، کج دهانی به آبادی و هر آبادی تحقیر تمسخرآمیز ویرانی است. پائیز طنز شیرین بهار است و بالعکس. کویر همان عبارت طنزی است که دریا را صدا می زند. هر سایه مضحکه ای است در مقابل نور و هر آوا پاسخی تحقیرآمیز برای سکوت. «کوه» طنز مجسم فرهاد است. همیشه سیاه و ملیجک دربار به تنهایی خنده دار نیست. بلکه گاهی رسوایی تناقض طنزآمیز رفتار شاه و میرزاست که با نکته سنجی الماس ها و یاقوت ها و تلخک ها و... رسوا می شود. بنابراین چه می شود گفت الا این که؛ «جدیت در جهان، اولین و اصلی ترین مصداق و معنای طنز است.» و طنز دایره ای جهان شمول دارد.

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو