انشا اگر من قدرت های ماورایی داشتم

منبع: دانش‌چی

38

1401/7/18

18:30


انشا دانش آموزی درباره اگر من قدرت های ماورایی داشتم

انشا اگر من قدرت های ماورایی داشتم

انشا با موضوع اگر من قدرت های ماورایی داشتم به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند با دانشچی همراه باشید.

موضوع انشا اگر من قدرت های ماورایی داشتم

همیشه دلم می‌خواست بزرگ شوم تا بتوانم مثل بزرگترها هرچیزی که می‌خواهم بخورم و هرجایی که می‌خواهم بروم. تا دیروقت بیدار بمانم و تلویزیون تماشا کنم و شب‌ها خانه دوستانم بخوابم. اما اگر قدرت ماورایی داشتم دیگر نیازی نبود بزرگ شوم تا به هرآنچه می‌خواهم برسم.

اگر من قدرت ماورایی داشتم از تمام ستاره‌های آسمان شب شکلات و دونات آویزان می‌کردم تا هروقت که دست دراز کنم بتوانم یکی از آنها را بگیرم. یا داخل دانه‌های برف نقل پنهان می‌کردم که زمستان‌ها با برف به شهرها ببارد. کاری می‌کردم آدم برفی‌ها آب نشوند و بتوانند همراه ما به خانه بیایند و کنار شومینه چای و بیسکوییت بخورند. اگر من قدرت ماورایی داشتم روز را بلندتر می‌کردم تا بابا زودتر به خانه بیاید و ما قبل خواب او را ببینیم و خارج را به خانه نزدیک می‌کردم تا دایی هرروز پیش ما بیاید. آخر مامان می‌گوید دایی رفته خارج و از ما خیلی دور است اما من دلم برای او زود به زود تنگ می‌شود.

اگر من قدرت ماورایی داشتم زنگ‌های تفریح مدرسه را بلندتر می‌کردم و تمام خوراکی‌های بوفه را رایگان در اختیار بچه‌ها می‌گذاشتم. یک حیاط بزرگ به خانه‌مان اضافه می‌کردم تا پاپی سگ قهوه‌ای که در کوچه پرسه می‌زند را به خانه بیاورم و نگه دارم. اینطور دیگر بابا نمی‌گوید اگر حیاط داشتیم نگهش می‌داشتیم، در خانه جای زیادی نداریم.

اگر من قدرت ماورایی داشتم یک چوب جادو در دستم می‌گرفتم و با هربار تکان دادنش رنگ و مدل لباسم را عوض می‌کردم تا همیشه یک لباس جدید و نو برای بیرون رفتن داشته باشم. چوب جادویم را تکان می‌دادم تا غذاهای خوشمزه روی میز حاضر می‌شد آنوقت مامان می‌توانست با من بازی کند و زمان کمتری را در آشپرخانه بگذراند.

اگر من قدرت ماورایی داشتم در کوچه‌مان یک درخت سیب و هلو می‌کاشتم که تمام سال میوه داشته باشد و فصلش هیچوقت تمام نشود. رویش یک لانه برای گنجشک‌ها می‌ساختم تا من را با خودشان به پرواز ببرند و از آن بالا همه چیز را نشانم دهند. شهر به شهر می‌گشتم و هرچیزی که می‌خواستم می‌خریدم و می‌خوردم. شاید هم از تمام آبنبات‌های دنیا برای خودم یک عروسک آبنباتی درست می‌کردم که هیچوقت تمام نشود.

دوست داشتم می‌توانستم خودم را نامرئی کنم تا بتوانم یواشکی از خانه بیرون بروم و با دوستانم بازی کنم و شب‌ها پیششان بمانم. یا کفش‌های پاشنه بلند مامان را بپوشم و تق‌تق‌کنان راه بروم و نگران این نباشم که الان دعوایم می‌کنند. می‌توانستم یک خانه عروسکی بزرگ و صورتی برای عروسک‌هایم بسازم و عصرها به صرف چای یا بستنی میهمانشان شوم. راستی اگر من قدرت ماورایی داشتم چقدر خوشحال‌تر بودم.

موضوعات پیشنهادی برای انشا دانش‌آموزی

انشا اختصاصی _ نویسنده: فرنوش کوچالی

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو