چند جوک کودکانه بامزه و جالب برای سرگرمی کودکان

چند جوک کودکانه بامزه و جالب برای سرگرمی کودکان


منبع: آرگا

41

1401/8/4

13:13


همانطور که می دانید جوک از سرگرمی های بسیار پرطرفدار است که اکثر کودکان و همچنین بزرگسالان به آن ها علاقه دارند به همین خاطر در این مقاله گلچینی از جوک کودکانه را در اختیارنان خواهیم گذاشت.

متن های خنده دار هم برای کودکان و هم برای بزرگسالان بسیار جذاب می باشد و بچه ها همیشه ذوق دارند تا لطیفه ای را برای کسی تعریف گنند و طرف مقابل بخندد که جوک های بامزه زیادی وجود دارد که می توانید برای کودک تان آن ها را بخوانید بنابراین بهتر است تا پایان مطلب جوک کودکانه همراه ما باشید.

جملات خنده دار کودکانه

مجموعه ای از جوک کودکانه

یکی از سرگرمی های بسیار جالب در بین کودکان مطالعه جوک های بامزه می باشد که با گفتن لطیفه های خنده دار می توانید کودک تان سرگرم کنید و خنده بر روی لب های کودک دلبندتان بیاورید به همین خاطر، در ادامه مطلب گلچینی از جوک کودکانه را در اختیار شما عزیزان قرار خواهیم داد تا بتوانید از بین آن لطیفه های خنده دار و با مزه ای را انتخاب کنید.

لطیفه های بامزه و خنده دار کودکانه

 

معلم: بچه ها کسی می تواند بگوید چرا به بعضی از مگس ها، خرمگس می گویند.

شاگرد: چون آن ها عقل درست و حسابی ندارند.

*****

از آقا کلاغه می پرسند: اسمت چیست؟

کلاغه گفت: طوطی.

پرسیدند: پس چرا رنگت سیاه است؟

گفت: آخه توی زغال فروشی کار می کنم.

*****

پرویز به دوستش گفت: فرق میان معلم و دماسنج چیه؟

دوستش گفت: هیچی! چون هر کدام از آن ها صفر را نشان بدهند تن آدم می لرزد.

*****

خال خالی گفت بند کفش بابای من خیلی زور دارد.
دوستش پرسید از کجا می دانی ؟
فسقلی جواب داد آخه دیروز بند کفشه رفت زیر پای بابام پرتش کرد روی زمین.

*****

آموزگار: دو چهار تا چند تا می شود؟

حمید: هشت تا.

آموزگار: آفرین! حالا هشت تا آب نبات به تو جایزه می دهم.

حمید: آقا ببخشید می شود شانزده تا!

*****

محمود: من از بس گوشت گاو خوردم، پر زور و قوی شدم.

مسعود: پس چرا من این قدر ماهی می خورم، شنا یاد نگرفته ام.

*****

دو تا دروغگو پایین کوه با هم صحبت می کردند.

اولی گفت: اون مورچه را روی نوک کوه می بینی؟

دومی گفت: کدام، اونی که چشماش را بسته یا اونی که چشمهایش باز است؟\

*****

گلچینی از جوک کودکانه

جملات خنده دار کودکانه بسیار بامزه

یه روز یه نفر می ره ماهی بگیره، تور رو می اندازه تو دریا؛ اما هر چی می کشه در نمی یاد.
می ره زیر آب، می بینه ماهی ها تور رو بستن، دارن والیبال بازی می کنن.

*****

معلم تاریخ خطاب به دانش آموزی گفت: بچه تو چقدر کثیف هستی، چند روز است که حمام نرفته ای؟
شاگرد گفت: آقا از وقتی که شما گفتید امیر کبیر را در حمام کشتند.

*****

اولی: چرا ماهی ها نمی توانند حرف بزنند؟

دومی: تو خودت اگر دهانت پر از آب باشد می توانی حرف بزنی؟

*****

بچه: بابا هواپیمای به این بزرگی رو چطور می دزدن؟

بابا: اول صبر می کنند بره بالا, کوچیک که شد بعد می دزدنش

*****

معلم: «مریم! بگو ببینم چرا استخوان دایناسورهای قدیمی را توی موزه نگه می دارند؟»
مریم: «اجازه خانم! چون نمی توانند جدیدش را پیدا کنند!»

*****

اولی: بابای من با یک حرکت دست می تونه یک کامیون رو نگه داره!

دومی: بابات چه کاره است؟ قهرمان مردان آهنین؟

اولی: نه، بابام پلیس راهنمایی رانندگیه

*****

مجموعه ای از جوک کودکانه

جوک های خنده دار و بامزه کودکانه

برادر بزرگتر: پسر تو هیچ خجالت نمی کشی این هندوانه بزرگ را خوردی و فکر من نبودی؟

برادر کوچکتر: برعکس داداش همه اش به فکر تو بودم که مبادا یکدفعه سر برسی!

*****

به یک حلزون میگن یک دروغ شاخ دار بگو.
حلزونه میگه : دویدم و دویدم ، سر کوهی رسیدم!

*****

عکاس:چرا به دوربین پشت کرده ای ؟

نیما: چون این عکس را برای کسی می فرستم که با او قهر هستم!

*****

معلم از کاوه پرسید:

اگر دو دو تا بشه چهار تا، چهار چهار تا بشه شانزده تا، تو بگو شش شش تا چقدر می شه؟

کاوه با اعتراض جواب داد:

آقا انصاف داشته باشید. آسون آسون هاشو خودتون جواب می دهید، سخت هاشو باید من بگم.

*****

معلم به بچه گفت یک کرم بکش.
دانش آموز سیب کشید.
معلم پرسید چرا سیب کشیدی؟
دانش آموز جواب داد کرمه توی سیب قایم شده خانم

*****

مریض نیمه شب به دکترش زنگ زد: دکتر خواب آلود و سراسیمه گوشی را برداشت و گفت: «بله؟»
مریض گفت: دکتر جان! زنگ زدم بگویم حالم خیلی بهتر است. با خیال راحت بخوابید!

*****

آقای فراموشکار میره دکتر میگه آقای دکترمن فراموشی گرفته ام.
دکتر میگه:چندوقته این بیماری رو دارین؟
آقای فراموشکار میگه:کدوم بیماری؟

*****

لطیفه بامزه کودکانه

متن های خنده دار کودکانه و بسیار بامزه

مشتری شکموی هتل، به رستوران رفت تا صبحانه بخورد. پیش خدمت پرسید:«برای صبحانه چی میل دارید قربان؟» مشتری گفت:«پنجاه تا تخم مرغ برایم نیمرو کنید!… برای من نوشیدنی چی می آورید؟» پیش خدمت گفت:«برای شما یک نوشیدنی خوب داریم:هواشناسی اعلام کرده امروز صبح سیل می آید!

*****

پسر مهربان داشت نوارخالی گوش میداد و بلند بلند گریه میکرده، بهش میگن چرا گریه میکنی؟
میگه:دلم واسه خواننده اش میسوزه، طفلکی لال بوده!

*****

مسافر تاکسی به راننده گفت:«آقای راننده، شما می توانید اسم چندتا از شاعران مهم ایران بگویید؟»
راننده گفت:«بله قربان… حافظ، سعدی، فردوسی، مولوی، عطار، خاقانی…» مسافر حرف راننده را قطع کرده گفت:«خیلی ممنون… می خواستم سر خاقانی پیاده شوم، اسمش را یادم رفته!

*****

یه پسره به دوستش میگه:بیا بریم دریا.
دوستش میگه:نه اگه غرقشم مامانم منو میکشه!

*****

طرف جلوی یک عابر بانک ایستاده بود و التماس می کرد:تو می تونی دو میلیون تومان به من قرض بدی، می دونم که داری، کمکم کن، به خدا بهت بر می گردونم!

*****

قاضی:چرا با سر زدی توی صورت دوستت؟

متهم:جناب قاضی! خودش می خواست، هر وقت من را می دید،می گفت یک سری به ما بزن!

*****

لطیفه باحال کودکانه

شما دوستان عزیز بعد از مطالعه مطلب می توانید با کلیک بر روی جوک خنده دار جملات خنده دار زیبا با مفاهیم دلنشینی را مطالعه کنید.

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو