شعر در مورد آزادی + گزیده زیباترین اشعار کوتاه و بلند درباره آزادی

منبع: تاپ ناز

30

1401/8/11

00:20


در این بخش زیباترین اشعار قدیمی و جدید در مورد آزادی را ارائه کرده ایم. امیدواریم از این مجموعه شعر زیبای کوتاه و بلند آزادی لذت ببریدو.

شعر آزادی

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

« حافظ »

**

جامه آزادگی چالاک باشد سرو را
جیب و دامن فارغ از خاشاک باشد سرو را

رخت زنگاری بهار بی خزان دیگرست
دل چو از زنگ کدورت پاک باشد سرو را

می‌توان بر سرکشان غالب شد از آزادگی
آب با آن منزلت در خاک باشد سرو را

سرد مهری نوبهار مردم آزاده است
در خزان سرسبزی افلاک باشد سرو را

همت از خاکی نهادان جو که با آن سرکشی
قوت نشو و نما از خاک باشد سرو را

از علایق خط آزادی ندارد هیچ کس
دام‌ها از ریشه زیر خاک باشد سرو را

بست طوق بندگی راه نفس بر قمریان
دست تا کی در بغل ز امساک باشد سرو را؟

دار و گیر حسن از عشق است در هر جا که هست
طوق قمری حلقه فتراک باشد سرو را

زخم شمشیر حوادث موج آب زندگی است
تازه‌رویی از دل صد چاک باشد سرو را

دامن برچیده صائب دور باش آفت است
از خس و خاشاک، دامن پاک باشد سرو را

« صائب تبریزی »

**

بی تو چون شمع ز ضعف تن ما
رنگ ما خفت به پیراهن ما

نقش پاییم ادب‌پرور عجز
مژه خم می‌شود از دیدن ما

خاک ما گرد قیامت دارد
حذر از آفت شوراندن ما

زندگی طعمه کلفت گردید
رشته‌ها خورده گره خوردن ما

حرص مضمون رهایی فهمید
دل به اسباب جهان بستن ما

فکر آزادگی، آزادی برد
سر گریبان زده از دامن ما

اگر این است سلوک احباب
دشمن ما نبود دشمن ما

خلعت آرای سحر عریانی است
چاک دوزید به پیراهن ما

آفت‌اند و ختنی می خواهد
برق ما نیست مگر خرمن ما

آخر انجام رعونت چون شمع
می‌کشد تا رگ گردن ما

قاصد آورد پیام دلدار
باز گردید ز خود رفتن ما

(بیدل) آخر ز چه خورشید کم است
این چراغ به نفس روشن ما

« بیدل دهلوی »

**

شعر آزادی

خیز از جا پی آزادی خویش
خواهر من ز چه رو خاموشی

خیز از جای که باید زین پس
خون مردان ستمگر نوشی

کن طلب حق خود ای خواهر من
از کسانی که ضعیفت خواندند

از کسانی که به صد حیله و فن
گوشه خانه تو را بنشاندند

« فروغ فرخزاد »

**

اشعار با موضوع آزادی

آزادی به بال‌ها می‌ماند
به نسیمی که در میان برگ‌ها می‌وزد
و بر گلی ساده آرام می‌گیرد
به خوابی می‌ماند که در آن
ما خود
رویای خویشتنیم
به دندان فرو بردن در میوه‌ی ممنوع می‌ماند آزادی
به گشودن دروازه‌ قدیمی متروک و
دست‌های زندانی

« احمد شاملو »

**

به لب‌هایم مزن قفل خموشی
که در دل قصه‌ای ناگفته دارم

ز پایم باز کن بند گران را
کزین سودا دلی آشفته دارم

منم آن مرغ، آن مرغی که دیریست
به سر اندیشه پرواز دارم

سرودم ناله شد در سینه تنگ
به حسرت‌ها سر آمد روزگارم

به لب‌هایم مزن قفل خموشی
که من باید بگویم راز خود را

به گوش مردم عالم رسانم
طنین آتشین آواز خود را

« فروغ فرخزاد »

**

آزاده نزادیم که آزاده بمیریم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم

با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم

« ابراهیم منصفی »

**

آزاد شو از بند خویش زنجیر را باور نکن
اکنون زمان زندگیست تاخیر را باور نکن

حرف از هیاهو کم بزن از آشتی‌ها دم بزن
از دشمنی پرهیز کن شمشیر را باور نکن

خود را ضعیف و کم ندان تنها در این عالم ندان
تو شاهکار خالقی تحقیر را باور نکن

بر روی بوم زندگی هر چیز می‌خواهی بکش
زیبا و زشتش پای توست تحقیر را باور نکن

تصویر اگر زیبا نبود نقاش خوبی نیستی
از نو دوباره رسم کن تصویر را باور نکن

خالق تو را شاد آفرید آزاد آزاد آفرید
پرواز کن تا آرزو زنجیر را باور نکن

« مهدی جوینی »

**

شعر آزادی

شب و آزادی

من از اتاق تنگ وتار

از هوای خسته از نفس

که مانده در اتاق در قفس

حرف می زنم

من از سکوت وتنهایی

شب و خیال آزادی.

از پس پنجره های میله دار

حرف می زنم

ببین که چه خسته می تپد دلم

ببین که چه خسته می چکد اشکم

من از دل شکسته

از دستان بسته

حرف می زنم

من از انزوا

من از نشتن و گریستن

حرف می زنم

ببین چگونه میجوید تور ا

چگونه می کاود آزادی را

ببین در ثانیه ها مرگ مرا

در لحظه ها

در انتظار آزادی

**

زیباترین اشعار با موضوع آزادی

شرم تان باد ای خداوندان قدرت

بس کنید

بس کنید از اینهمه ظلم و قساوت

بس کنید

ای نگهبانان آزادی

نگهداران صلح

ای جهان را لطف تان تا قعر دوزخ رهنمون

سرب داغ است اینکه می بارید بر دلهای مردم سرب داغ

موج خون است این که می رانید بر آن کشتی خودکامگی موج خون

گر نه کورید و نه کر

گر مسلسل های تان یک لحظه ساکت می شوند

بشنوید و بنگرید

بشنوید این وای مادرهای جان ‌آزرده است

کاندرین شبهای وحشت سوگواری می کنند

بشنوید این بانگ فرزندان مادر مرده است

کز ستم های شما هر گوشه زاری می کنند

**

شعر آزادی

برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست

گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست

آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک

جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

**

اگر هزار قلم داشتم

هزار خامه که هر یک هزار معجزه داشت

هزار مرتبه هر روز می نوشتم من

حماسه ای و سرودی به نام آزادی

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو