پاسخ سوالات درس دوازدهم نگارش چهارم اتّفاقِ ساده

منبع: دانش‌چی

33

1401/8/13

12:16


جواب به سوالات و فعالیت درس دوازدهم نگارش چهارم ( پاسخ ها به صورت گام به گام )

پاسخ سوالات درس دوازدهم نگارش چهارم اتّفاقِ ساده

پاسخگویی به سوالات درس دوازدهم کتاب نگارش چهارم اتّفاقِ ساده صفحات ۶۹، ۷۰، ۷۱، ۷۲، ۷۳، ۷۴ با دانشچی همراه باشید.

جواب سوالات نگارش چهارم درس دوازدهم اتّفاقِ ساده ( پاسخ گام به گام )

املا و دانش زبانی درس دوازدهم

۱- کلمه‌هایی را که آخر آنها صدای / ه / است در متن درس پیدا کنید و بنویسید.

📗 پاسخ:

ه: شیشه، پروانه، نامه، نوشته، جبهه، همیشه، سایه، روزها، مهربانش، قطره، ساده، خانه، شانه

ح: حال

۲- با توجّه به متن درس، کلمه‌های دو نقطه‌ای را پیدا کنید و بنویسید.

📗 پاسخ: باران، برف، ظرف، خواند، تو، خوب، جبهه، است، سایه، قرار، بلند، یک، قطره، تگرگ، خانه، دست

۳- نمودار جمله‌های زیر را رسم کنید.

املا

۱- ابتدا حروف کلمه‌ی نوشته شده را جدا کنید؛ سپس مانند نمونه برای هر حرف، دو کلمه بنویسید.

مقرّرات ق قطره ر روشن
اتّفاق تاریک
طناب ط ه همسایه
حیاط هنر

۲- پانزده کلمه‌ی جدید که در کتاب «مطالعات اجتماعی» خوانده‌اید، بنویسید.

📗 پاسخ: مذهبی، پل، عشایر، لبنیّات، گلیم، جاجیم، دهیاری، عقربه، مغناطیسی، غارها، لبه تیز، اهلی کردن، یکجا نشین، تمدّن، مبادله

 

هنر و سرگرمی

۱- از روی سرمشق زیر، خوش خط و زیبا بنویسید.

📗 پاسخ: تو را می‌توان چون گل و سبزه بو کرد         چه راحت چه ساده به سوی تو رو کرد

۲- در هر ستون به جای حرف اول، دوم و سوم کلمه «موش»، یک حرف جدید بنویس تا کلمه‌های معنی‌دار ساخته شود.

م و ش موش م و ش موش م و ش موش
ر و ش روش م ا ش ماش م و ر مور
پ و ش پوش م ی ش میش م و ز موز
ج و ش جوش م ک ش مکش م و ی موی
ه و ش هوش م ن ش منش م و م موم

 

درک متن

داستان زیر را بخوانید و به سؤال‌های آن پاسخ دهید.

یکی از غلامان امیر نوح سامانی سراسیمه نزد بوعلی سینا آمد و گفت: «امیر در حال مرگ است. پزشکان بسیاری برای او آورده‌اند؛ امّا آنها نتوانسته‌اند او را درمان کنند. اکنون برای درمان او شما را احضار کرده‌اند.» بوعلی به سرعت خود را به بالین بیمار رساند و پس از معاینه‌ی او دستور داد داروهایی تهیه کنند و خود، شب و روز در کنار بستر ماند. دوازده روز گذشت و معالجات همچنان ادامه داشت تا اینکه امیر سلامت خود را به دست آورد و اندک اندک از بستر برخاست.

یک روز امیر رو به بوعلی کرد و گفت: «تو زندگی مرا به من بازگرداندی، هرچه می‌خواهی بگو تا به تو بدم.» بوعلی گفت: «من به مال و ثروت علاقه‌ای ندارم و فقط از شما می‌خواهم اجازه‌ی ورود به کتابخانه‌ی دربار و استفاده از آن را به من بدهید.» امیر با تعجب پرسید: «فقط همین؟!» بوعلی گفت: «برای من استفاده از کتابخانه از همه‌ی ثروت‌های دنیا بالاتر است.»

۱- کلمه‌ی «او» در سطر سوم به چه کسی اشاره دارد؟

📗 پاسخ: امیر نوح سلمانی

۲- چرا نویسنده در سطر دوم کلمه‌ی «امّا» را به کار برده است؟

📗 پاسخ: کلمه‌ی امّا دو جمله را به هم مرتبط کرده است و به خاطر عجز پزشکان از درمان این کلمه را به کار  برده است.

۳- چرا نویسنده در سطر چهارم «و» را به کار برده است؟

📗 پاسخ: برای وصل کردن دو جمله از «و» استفاده کرده و دلیل جمله قبلی را بیان کرده است.

۴- این داستان دو پیام مهم داشت. آن دو پیام چه بود؟

📗 پاسخ: اینکه علم بهتر از ثروت است و اگر کسی در حق دیگری خوبی کرد، باید زحمت او را جبران کرد.

۵- به نظر شما بهترین عنوان برای این داستان چیست؟ چرا؟

📗 پاسخ: علم گران‌بها. زیرا با علم بود که زندگی امیر سامانی نجات پیدا کرد.

 

نگارش

متن زیر را بخوانید.

روزی بهار، تابستان، پاییز و زمستان با هم گفت‌و گو می‌کردند. صحبت از این بود که هر کی بهتر نقّاشی کرد، بمانَد و بقیه، دست از نقّاشی بردارند و بروند. آنها تصمیم گرفتند خورشید جهان‌افروز را به داوری انتخاب کنند. خورشید پذیرفت که بین آنان داوری کند. چهار هنرمند، شروع به کار کردند.

اوّل، بهار قلم به دست گرفت. نخست دستی به شاخه‌های درختان هلو، بادام، سیب و درختان دیگر برد و بر آنها گردنبندهایی از گل‌های صورتی آویخت. در جنگل با رنگ نیلی، گودال‌های کوچک و بزرگ درست کرد و در اطراف این گودال‌ها گل‌های نرگس و بنفشه را پراکند. حشرات گوناگون، زنبورهای عسل و پروانه‌ها را روی گل‌ها و پرندگان را در دشت‌ها و جنگل‌ها در حال پرواز نشان داد. بلبل را روی شاخه، خرگوش را میان جنگل و غوک را در برِکه نشانید.

دومین نقّاش یعنی تابستان گرم، دست به کار شد. تابستان با رنگ سبز تِیره، سراسر جنگل را رنگ‌آمیزی کرد. کنار جنگل را با بوته‌های انبوه تمشک زینت داد. بر شاخه‌های درختان میوه، آن‌قدر سیب گلگون و گلابی و میوه‌های دیگر آویخت که شاخه‌ها تاب نیاوردند و به سوی زمین خم شدند.

نقّاش سوم، پاییز، برای کار خود، رنگ‌های آتشین انتخاب کرد و اوّل به سراغ جنگل رفت. بعضی از درختان را با رنگ زردِ لیمویی پوشانید، برخی را به رنگ ارغوانی و بعضی دیگر را به رنگ قرمز روشن درآورد. به رنگ کاج‌ها و سروها و صنوبرها دست نزد. با خود گفت: «بگذار اینها همان‌طور که هستند، باقی بمانند.» و این بود که کاج‌ها و سروها و صنوبرها به همان رنگ سبز تیره باقی ماندند.

آن‌گاه زمستان، قلم به دست گرفت. او در یک روز، تمام سطح زمین را به رنگ سفید درآورد. بر تن کوه‌ها و دشت‌ها، لباس سفید پوشانید. سطح رودخانه‌ها را با قشر نازکی از یخ، برّاق کرد.روی صنوبرها و کاج‌ها پوشش سنگینی از برف پوشانید. روی برف‌ها نقش و نگارها و جای پاهای گوناگون، نقّاشی کرد: جای پای خرگوش ، کبک و آن دورها جای پای گرگ.

موضوع بندهای دوم تا پنجم را بنویسید. (پاسخ‌ها با رنگ سبز)

بند دوم: فصل بهار

بند چهارم: فصل تابستان

بند سوم: فصل پاییز

بند پنجم: فصل زمستان

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو