نگاهی به وضعیت هنر قلمکارسازی در ایران

منبع: همگردی

9

1401/8/26

23:32


ایسنا/ این خبر پیرامون نگاهی به وضعیت هنر قلمکارسازی در ایران برای شما نگارش شده است.

به چهارسوی دوم قیصریه یا چهارسوی بازار چیت سازها می رسیم و در غرب آن سرایی را می بینیم که نام خود را از تولید پارچه های قلمکار گرفته و از سراهای عصر صفویه است.

از بازار قیصریه به طرف سرای چیت سازها راه بسیار اندک است... یک در چوبی، ورودی سرا است. وارد می شویم...سرایی دو طبقه البته بدون مهتابی که احتمالا قسمت شمالی آن، قدیمی ترین بخش سراست. نشانی قلمکارسازی استاد فخفوری را می پرسم، همه آن را می شناسند...صدای کوبیدن مشت روی مهرهای قلمکار از بیرون کارگاه هم شنیده می شود...مقابل تابلوی «کارگاه قلمکار سازی اخوان فخفوری» می ایستم، تصویری زیبا از حجره ای با طاق ضربی که مملو است از پارچه های قلمکار...آنچه می خوانید گفت و گوی اختصاصی خبرنگار با استاد علیرضا فخفوری و استاد محمدرضا فخفوری از اساتید هنر قلمکارسازی است.

چه حجره زیبایی... از چه زمانی اینجا مشغول هستید؟

پیرامون مقاله نگاهی به وضعیت هنر قلمکارسازی در ایران باید بدانید که این کارگاه حدود 250 سال قدمت دارد، یعنی از پدربزرگ پدر من به ما رسیده است و ما نسل چهارم هستیم و همه آن را به اسم «قلمکارسازی اخوان (برادران) فخفوری» می شناسند.

نام این بزرگان چه بود؟

پدرم «حسنعلی فخفوری»، پدربزرگم (پدر پدرم) «میرزا باقر فخفوری»، پدربزرگ پدرم «حاج کریم چیت ساز» که همگی مردان بزرگی بودند در شغل قلمکارسازی کار می کردند و ما هم ادامه دهنده راه آنها هستیم.

شما و چه کسانی؟

پیرامون مقاله نگاهی به وضعیت هنر قلمکارسازی در ایران باید بدانید که من و دو برادرم علیرضا، محمدرضا و حمیدرضا که فرزندان مرحوم حسنعلی فخفوری هستیم.

هر سه در کار قلمکارسازی هستید؟

بله من و محمدرضا در این مکان کار می کنیم و حمیدرضا در مغازه است که البته آن هم مغازه آثار قلمکار خودمان است.

مرحوم پدرتان چند فرزند داشتند؟

5 فرزند داشتند 3 پسر و 2 دختر. خواهرانم زهره و ملیحه خانه دار هستند.

ثبت زادروز اساتید برای ما و آیندگان اهمیت بزرگی دارد، زادروز پدر گرامی و فرزندان قلمکارسازش را بفرمایید.

پدرم متولد 1306

من 21 فروردین 1334، محمدرضا یکم فروردین 1341 و حمیدرضا یکم مرداد 1343

پدر کدام محله اصفهان متولد شدند؟

محله ابن سینا، دروازه نو. ما هم همان جا متولد شدیم و 40 سال است که از آنجا رفته ایم.

بنابراین قلمکارسازی یک شغل موروثی در خانواده شما است.

بله

فرزندان شما چطور؟ قلمکارسازی را ادامه دادند؟

پیرامون مقاله نگاهی به وضعیت هنر قلمکارسازی در ایران باید بدانید که بله، اطرافمان هستند و هر کاری داشته باشیم انجام می دهند، خدا برایشان خوب بخواهد، بی ریا هستند. مغازه دارند و تقریبا می توانیم بگوییم که کار قلمکار انجام می دهند اما نه بصورت حرفه ای و بیشتر کارهای جانبی آن را انجام می دهند که البته همین کارها هم تخصص میخواهد.

پدرتان قلمکارسازی را علاوه بر فرزندانش به افراد علاقمند آموزش می دادند؟

بله شاگردان زیادی داشتند مانند محمود قربانی، آقابزرگی و حاجیان ها که هنوز هم کار می کنند و تعدادی هم مانند محمود شفیعی، حاج آقا حسن رنگ آمیز، جواد کاشانی، رضا کاشانی و حاج عباس صباغی فوت کرده اند.

تمام نکات را آموزش می داد یا نکته ای را برای خود و شما نگه می داشتند؟

پدر آنقدر صداقت داشت که اصلا در این فکر نبود که چیزی را یاد ندهند.

از خصوصیات مرحوم پدرتان بگویید.

اصلا راجع به همکار حسادت نداشت، در قید مادیات هم نبود، فقط در فکر کار بود. بسیار اتفاق می افتاد که همکارها می آمدند و فوت و فن کار ما را می دیدند اما پدر اصلاً به کارگاه آنها نمی رفت تا ناراحت نشوند که کسی کارشان را ببیند. یکبار وقتی پدر از قیصریه به بازار وارد شدند یکی از بازاری ها که خدا رحمتش کند به او گفت «حاجی یک مرتبه سرت را بلند کن ما ببینیم کجایی در این بازار!» از طرفی هم پدر در کارشان جدی بودند و خیلی دلشان میخواست کار انجام شود. سرشان در کار بود و در این چیزها نبودند که این کار درآمد دارد یا ندارد. البته اغلب هنرمندان قدیم همینطور بودند به همین خاطر هم دل به کار می دادند و عاشق کار بودند.

و این یکی از تفاوت های نسل قدیم با ما است.

بله در میان قدیمی ها قناعت زیاد بود، البته خرج با دخل میخواند. یادم است که ما در همان خانه دروازه نو با خانواده عمویمان بودیم و تمام ملزومات ما مشترک و ساده بود و همه مردم خوشی هم داشتند. الان تنوع در زندگی گسترده شده و شاید یکی از دلایل سخت شدن زندگی هم همین باشد.

از هم دوره ای های پدرتان در شغل قلمکارسازی کسی را به یاد دارید؟

بله حاج آقا قاسم چیت ساز، حاج آقا حسین چیت ساز، حسین سعادتی، بیرجندی ها شامل (میرزا فضل الله، میرزا مرتضی و میرزا عباس) که در همین سرا بودند، برادران چیت ساز زاده (حسن، صادق، علی، کریم و کاظم) که کاظم هنوز زنده است. چیت سازها هم یک طایفه جداگانه و تقریبا بزرگ صنف بودند از جمله آقا حسن اخوان. همگی این افرادی که اسم بردم در قلمکارسازی، استادکار و با پدرم هم دوره بودند.

از بین خانواده های این استادکاران بجز خانواده فخفوری، دیگران هم قلمکارسازی را ادامه داده اند؟

خیر

فکر می کنید علت چیست؟

پیرامون مقاله نگاهی به وضعیت هنر قلمکارسازی در ایران باید بدانید که این موضوع به درآمد بر میگردد، وقتی که رونق کم می شود به مرور زمان افراد کمتری به این شغل وارد می شوند و آنطور که باید و شاید استقبال نمی کند.

شما شغلتان را دوست دارید؟

قطعا، برای همین اینجا نشسته ام و مشت می کوبم، عاشقم و علاقه دارم که با دستمزد کم کار می کنیم. اتفاقاً حدود 6 سال قبل مصاحبه ای انجام شد و همین سؤال را از پدر پرسیدند و پدر گفتند که «بچه هایم هم ادامه دهنده راه من هستند چون این هنر و حرفه را دوست داشتند.»

مهمترین مشکلاتی که در شغلتان یعنی قلمکارسازی با آن مواجهید، چه مواردی است؟

اول از همه اینکه توریست نیست در حالیکه با وجود توریست است که از صنایع دستی استقبال می شود؛ برخورد و عکس العمل و نگاه یک توریست خیلی فرق دارد و یک نگاه متفاوتی نسبت به هنرهای دستی دارند حتی عکس انداختن آنها هم متفاوت است و محو این کار می شوند. امیدوارم راه توریست در کشور باز شود. تحریم ها مشکلات زیادی را ایجاد کرد چون اگر از نظر ارزی و دلاری مشکلی نبود توریست می آمد و با همان ویزا کارت خود دلار جابجا میکرد، اما امروز نمی شود. در دنیا ویزا کارت وجود دارد و همه جای دنیا استفاده می شود، اما فقط در ایران مشکل دارد. بعد هم کرونا مزید بر مشکلات شد، در زمینه تهیه مواد اولیه و بخصوص در تهیه رنگ ها هم مشکلات زیادی وجود دارد . در قلمکارسازی دو رنگ طبیعی است ولی بقیه طبیعی نیستند و حتماً باید از بیرون تهیه شوند.

کدام رنگ ها طبیعی است؟

پیرامون مقاله نگاهی به وضعیت هنر قلمکارسازی در ایران باید بدانید که رنگ مشکی و قرمز طبیعی است که از کتیرا و زاج سبز و زاج سفید تهیه می شوند، ترکیب زاج سفید با پوست انار و عصاره روناس رنگ قرمز را می دهد و رنگ مشکی از زاج سبز و پوست انار تهیه می شود که البته بعضا یک تا دو ساعت باید در آب جوشیده شوند.

رنگهای طبیعی آبی و زرد هستند؟

بله

این دو رنگ را چطور تهیه می کنید؟

پیرامون مقاله نگاهی به وضعیت هنر قلمکارسازی در ایران باید بدانید که رنگ های آبی و زرد باید حتما از خارج از ایران یعنی کشور آلمان، دانمارک یا سایر کشورهای اروپایی تهیه شود که در این بخش با مشکلات زیادی روبرو هستیم و در واقع تهیه آنها صد درصد با مشکل مواجه شده است.

چه مشکلی؟

اول اینکه اصلا بطور مستقیم به ایران وارد نمی شوند و اگر هم وارد شوند با واسطه از چین یا ترکیه به ایران می آیند آن هم با قیمت دلار که هر روز هم بالا می رود. دوم اینکه در رنگ ها دست می برند مثلاً رنگ سالم آلمانی را به ما نمی دهند بلکه آن را رقیق می کنند و آب به آن ریزند یعنی یک بشکه رنگ را به 10 تا 20 بشکه تبدیل می کنند و می فروشند.

جوان ها می آیند قلمکارسازی را یاد بگیرند؟

چه کسی اینجا می آید؟! درآمد باید با خرج هماهنگ باشد اما الان با هم هیچ هماهنگی ندارد و برای همین جوانان هم رغبتی به کار در زمینه صنایع دستی از جمله قلمکار ندارند. درآمد با خرج هماهنگ نیست، وقتی یک جوان کار می کند باید دلخوشی داشته باشد و شب تأمین باشد. در مورد ما هم سابقه 250 ساله است که همچنان در این شغل مانده ایم.

یعنی این کارگاه 250 ساله و قلمکارسازی شما بعد از برادران فخفوری فراموش می شود؟

ما امیدواریم خداوند کمک کند تا ادامه پیدا کند.

نگران از بین رفت هنرتان نیستید؟

نگران هستیم ولی فایده اش چیست؟ مسئولان نباید بگذارند که به دنبال کارهای اداری برویم بلکه باید بیایند و ببینند ما چه مشکلاتی داریم و برایمان حل کنند تا در این مغازه صبح تا شب باز باشد. جلوی پای ما سنگ اندازی نکنند.

مرحوم احمد ادیب چنین مسئولی بود؟

خدا رحمتش کند، خیلی مرد خوبی بود. به حرف های ما گوش میداد، یادم است که یک روز به اداره صنایع دستی در میدان انقلاب رفتم، گفت «مرد حسابی من باید به حرف شما گوش کنم، اینجا نشستم برای شما، برای اینکه به حرف شما گوش کنم.»

تا بحال اتفاق افتاده که مسئولین به دیدن شما بیایند، یا تماس بگیرند، شما را دعوت کنند یا برای بهتر شدن وضعیت صنایع دستی از شما مشاوره بگیرند؟

اصلا این اتفاق نیفتاده است. مسئولین میراث فرهنگی با آدم های خاص خودشان رفت و آمد می کنند و نمایشگاه های بیرون از ایران را برگزار می کنند، اصلا همه اش هماهنگ شده است.

حتی میراث فرهنگی اصفهان از شما نخواسته در نمایشگاه ها داخلی و خارجی شرکت کنید؟

ابداً. تا این لحظه میراث فرهنگی اصفهان هیچ پیشنهادی برای شرکت در نمایشگاه ها به ما نداده است، اما از طرف میراث فرهنگی تهران پیشنهادهایی وجود داشت که البته آن هم 10 سال است که انجام نمی شود. در مجموع، تهرانی ها بیشتر با ما هماهنگ هستند و اگر جایی هم ما را فرستادند از طرف تهران بوده است که خدا برایشان خوب بخواهد.

اگرچه توریست نیست اما شما مشتری خارجی دارید که از بیرون سفارش بدهند؟

کم و بیش داریم که یا خودشان و یا از طریق واسطه سفارش می دهند و میخرند اما نه زیاد؛ صنایع دستی نباید روی دست هنرمندان بماند اما تشریف ببرید در انبار و ببینید چقدر جنس داریم! اینها همه اش با باز شدن درهای کشور به روی توریست های خارجی حل می شود.

چه تولیداتی با استفاده هنر قلمکار دارید؟

در دوره های قبل که نود درصد لباس ها قلمکار بود، امروز هم هرچه فکر کنید با قلمکار تولید می کنیم مثل سفره، کیف، لباس، روتختی، روبالشی، رومیزی، پرده و هر جنس پارچه ای دیگر.

با چهار رنگ اصلی؟

بله مشکی، قرمز، سبز و آبی؛ البته از همین رنگها، سایر رنگها را هم می سازیم.

ممکن است مشتری بیاید و از شما طرحی را درخواست کند که ناچار به ساختن مهر باشید؟

بله

مهر را از کجا تهیه می کنید؟

به قالب قلمکار تراش هایی که می شناسیم سفارش می دهیم.

با کدام استاد قالب قلمکار تراش کار می کنید؟

در گذشته با استاد ناصر مونسیان و استاد حسین صادقیان کار می کردیم که خدا رحمتشان کند هر دو فوت شدند و الان هم با استاد ابوالقاسم صالحیان کار می کنیم که مرد شریفی است.

معمولا چه طرح هایی را در قلمکارها بکار می برید؟

بستگی به نوآوری و سلیقه مشتری دارد اما اگر کار سفارشی نداشته باشیم 90 درصد طرح هایمان از طرح های قدیم و سنتی اصفهان الگو گرفته است.

پارچه هم که باید کتان باشد.

بله صد درصد باید کتان یعنی صد درصد پنبه باشد و دوام زیادی دارد؛ حتی ما پارچه های قلمکاری داریم که حدود 130 سال عمر کرده است.

اخیرا افرادی روی پارچه های غیر کتان هم قلمکار و قلمکار نقاشی کار می کنند. نظر شما چیست؟

البته کارهای نو انجام می دهند اما به نظر من نمیتوان از آن مدت زیادی استفاده کرد چون دوام ندارد. البته من نمی خواهم جسارت کنم اما به نظر من اینطور است و آن دوامی که قلمکار روی پارچه نخی دارد را این نوع کارها ندارد، چون همین مشتی که روی پارچه نخی می زنیم جذب نخ می شود و بعد با رنگرزی هم میکس می شود و عیب و ایرادی پارچه و رنگ پیدا نمی کند.

چرا معمولا هنرمندان صنایع دستی قدیمی و سنتی سعی نمی کنند تا آثار کاربردی تری تولید کنند که مطابق با روز و قابل استفاده امروز باشد و بیشتر تزئینی است؟

قلمکار اینطور نیست و در همه خانه ها کم و بیش آن را می شناسند و استفاده می شود، اما در سایر رشته ها بله همینطور است و صنایع دستی تقریبا رو به تزئینی شدن پیش رفته است البته به نظر من این مسئله به قیمت بستگی دارد یعنی مردم باید قدرت خرید خوبی داشته باشند که اگر اینطور باشد از همه صنایع دستی می تواند به عنوان آثار کاربردی استفاده کرد نه اینکه به دلیل بالا بودن قیمتشان فقط تزئینی باشند.

مرحوم پدرتان یا شما درجه هنری دارید؟

نمی خواهم خدای ناکرده بد کسی را بگوییم و یا کسی را زیر سؤال ببریم اما متأسفانه مسئولان با این همه سابقه ای که ما داریم روی ما شناخت ندارند. خودمان هم اصلاً ما دنبال این چیزها نبودیم.

چرا؟

الآن شما تشریف آوردی اینجا و ما جلوی چشم شما و جلوی دید شما هستیم و این در ذهن شما می رود، اما اگر تماسی نداشتیم و یکدیگر را نمی دیدیم در ذهن شما هم فراموش می شدیم؛ ضمن اینکه شما ما را پیدا کردید اما آنها نمی آیند حتی سراغی بگیرند و بگویند حالتان چطور است، گویا باید مدام جلوی چشمشان باشیم تا فراموش نشویم، گویا باید همیشه به آنها یک سلامی بکنیم!

چه انتظاری از مسئولان دارید؟

گفتن انتظاری که برآورده نمی کنند چه فایده ای دارد!

شاید به گوششان برسد.

در همه کارمان مشکل داریم؛ رنگ کیلویی 50 هزار تومان یک میلیون و 900 هزار تومان شده است ضمن اینکه قلابی است و اصل رنگ نمی آید مسئولان لااقل بگذارند اصل رنگ آلمانی، دانمارکی یا کلا رنگ اروپایی به کشور وارد شود، چرا باید رنگی که می خریم آب باشد؟!

سرای چیت سازها و همین مکانی که کارگاه شما قابلیت بسیاری برای بازدید گردشگران ایرانی و خارجی دارد. قطعاً این موضوع هم مورد توجه میراث فرهنگی نبود، درسته؟

یک روز هیئتی 50 نفره از دولت مالزی همراه با وزیر تعاون ایران به اصفهان آمدند. یادم است آن گروه مالزیایی به ما گفتند که به یک کارگاه تولید لباس ابریشمی در یک کشور آسیایی رفته بودند که در آن از نخ ابریشم و هنر قلمکارسازی اما در حد ابتدایی استفاده می شد. اما وقتی که مکان و کار ما را دید تعجب و تعریف می کرد که برای ورود به آن کارگاه در آن کشور آسیایی نفری 30 دلار بلیت پرداخت کردند و همه شان مجاب شدند که یک پارچه لباسی هم بخرند، بعد ادامه داد که الآن این تعداد آمدیم در مغازه شما و مزاحم وقت و کار شما شدیم و منافعی هم برای شما نداشتیم و خریدی هم نکردیم و از این فضای چند صد ساله هم استفاده کردیم و تعجب می کرد و گفت حیف چنین فضایی است که بازدیدکننده نداشته باشد یا لااقل برای ورود به آن بلیت تهیه کنند. گفتم شاید این ضعف ما است که نمی دانیم و باید راهنمایی شویم.

بله خوشبختانه مشکل سازه ای هم ندارد.

نه الحمدالله تا الان هیچ اتفاقی برای سرای چیت سازها و همین ساختمان هم نیفتاده و اگر خودمان در آن دست نبریم و خرابش نکنیم هیچ مشکلی نداشته است.

گردشگران ایرانی هم برای بازدید نمی آیند؟

ما باید با آنها هماهنگ باشیم نه آنها با ما. باید معرفی شویم. بعضی ها خودشان باید بدانند که چنین مکانی با این قدمت وجود دارد. این مکان واقعاً مهم است، این هم مهم است که ما با این سن و سال کار قلمکار می کنیم، البته برای خودمان عادی است و هرروز صبح در این مکان را باز می کنیم و کار را شروع می کنیم چون از یعنی از 5 یا 6 سالگی همراه پدرم در این حجره بودیم، اما حیف است که اینجا حفظ نشود. ما با زحمات و بودجه خودمان اینجا را نگه داشته ایم لااقل میراث فرهنگی استقبال و همفکری با ما بکند.

از چه ساعتی به کارگاه می آیید؟

هر روز ساعت 8 و نیم در مغازه باز است و تا 8 شب یکسره هستیم.

مرحوم پدرتان تا چه زمانی اینجا کار میکرد؟

پدرم تا سال 1391 هم کار میکرد و بعد هم می آمدند اینجا و می نشستند حتی تا دو ماه قبل از ابتلا به کرونا هم آمدند، متأسفانه بعد هم به دلیل بیماری کرونا و سکته مغزی فوت کردند. پدرم مرد نمونه ای بود.

پدرتان چه سالی فوت شدند؟

15 بهمن 1399 به رحمت خدا رفتند و در باغ رضوان، قطعه هنرمندان به خاک سپرده شدند.

اولین و تنهاترین استاد شما مرحوم پدرتان بود؟

بله

توصیه خاصی به شما داشتند؟

خدا رحمتش کند، می گفت هر کس به این مغازه آمد حتی المقدور یک چای به او بدهید بخورد، یعنی اخلاقاً اینطور بود که مردم داری کند، اینقدر که در فکر مردم داری و رضایت مردم بود به دنبال پیدا شدن مشتری نبود.

همیشه همسران هنرمندان نقش بزرگی در پرداختن هنرمند به هنرش داشته اند. مادرتان این گونه بود؟

مادرم صغرا خانم فخفوری محیط بسیار آرامی را برای پدرم فراهم میکرد، عمرشان طولانی باشد هنوز هم کنارمان هستند.

سرنوشت خانه پدری در خیابان ابن سینا چه شد؟

پدرم خانه را به مدرسه اهدا کردند که خرابش کردند و مدرسه دخترانه خواجه امیر را ساختند که فکر می کنم دومین مدرسه دخترانه اصفهان بود اما الان اسمش عوض شده است.

چه تعریفی از هنر و هنرمند دارید؟

الان هنرمند کسی است که یک زندگی را اداره کند و در این صورت یک هنرمند کامل است.

اصفهان را چقدر دوست دارید؟

خیلی زیاد، پدرمان هم اصفهان را خیلی دوست داشت. کار ما با زاینده رود هماهنگ بود یعنی اگر یک روز فکرش را می کردیم که زاینده رود خشک شود این را هم می دانستیم که کار ما هم باید جمع شود.

به دلیل مرحله گازور کاری؟

بله ما قلمکار سازها کنار زاینده رود زمین مخصوص داشتیم، الان هم بالای باغ پرندگان مکانی برای گازور کاری تعیین شده است ولی متأسفانه آب نیست. رنگرزی یا گازور کاری جز مراحلی بود که توریست ها از آن بازدید میکردند. دقیقاً از پشت سی و سه پل تا اول پل وحید متعلق به قلمکار سازها بود یعنی آن زمان شهرداری و استانداری این موضوع را می دانستند ولی بعد به مرور زمان این زمین ها گرفته شد حتی کنار هنرستان هنرهای زیبای اصفهان هم متعلق به قلمکار سازها بود.

الان مرحله گازور کاری را کجا انجام می دهید؟

در دلیگان و البته خیلی متأسفیم و تنها ناراحتی ما این است که این کار باید حاشیه زاینده رود انجام شود چون خودش یک دنیایی است و یک قشنگی خاصی دارد و باعث می شود که سنتی بودن این هنر حفظ شود. زمانی که با پدرم کار می کردیم مرحله گازور کاری را در حاشیه زاینده رود گازور کاری انجام می دادیم، اما الان برای این کار نه بودجه می دهند و نه نگهداری لازم را انجام می دهند و آب هم که نیست و اگر هم باشد یک هفته باز و بقیه سال بسته است.

توصیه ای به جوانان دارید؟

هر کس سر سوزن عرق ملی و ناسیونالیستی داشته باشند دلش می خواهد این هنرها حفظ شود، چون اصفهان به هنرهایش زنده است. همین مردم بودند که در بحبوحه های تاریخ، فرهنگ و هنر را حفظ کردند و به دست آیندگان داده اند، بنابراین آنچه مهم است این است که جوانان باید حس وطن دوستی و شهر دوستی داشته باشند.

خاطره شیرین یا تلخ از شغلتان و از دوران قدیم و از زمان همراهی با پدر دارید؟

من خاطره بد در ذهن ندارم؛ اما درمجموع خدا رحمت کند پدرم را همیشه یک مثل را به ما یادآوری می کردند و این بود که می گفتند «بابا یک درخت زردآلو چهل هلندر پاش آب میخوره» منظورش هم این بود که آدمی که فعال و زحمتکش باشد 40 نفر اطرافش هم به نو نوار می رسند. همیشه می گفتند «اگر آب یا چشمه زیاد جایی پیدا شد آن آب باریکه ای که برای تو می آید را کور نکن و بگذار باشد.»

بزرگترین درس و تجربه ای که از پدرتان آموختید چه بود؟

خیلی پشتکار داشتند، خدا رحمتشان کند.

من در خدمتتانم اگر حرفی باقی مانده میشنوم.

آنهایی که چشم روی هم نمی گذارند را نباید فراموش کرد و من میخواهم که شما اجازه بدهید از افرادی که برای ما زحمت می کشند تشکر کنم، از آقای رشمالی، آقای مستأجران و خانم معتمدی که بی ریا هر وقت ما کاری داشتیم برای ما کار انجام دادند و به چشم فردی عادی به ما نگاه نکردند.

نگاهی به وضعیت هنر قلمکارسازی در ایران

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو