جواب به سوالات و فعالیت درس پنجم هدیههای آسمان چهارم ( پاسخ ها به صورت گام به گام )
پاسخگویی به سوالات درس پنجم کتاب هدیههای آسمان چهارم سخنی که سه بار تکرار شد! صفحات ۴۱، ۴۲، ۴۳، ۴۴ با دانشچی همراه باشید.
جواب سوالات هدیههای آسمان چهارم درس پنجم سخنی که سه بار تکرار شد! ( پاسخ گام به گام )
برایم بگو درس پنجم صفحه ۴۱
با انجام دادن چه کارهایی میتوانیم به سخن پیامبر صلّی اللّه علیه و آله عمل کنیم؟
📗 پاسخ: به حق همسایهها احترام بگذاریم، مسیر رفت و آمد و مکانهای مشترک را تمیز نگه داریم، وسایل پر سر و صدا را در ساعات استراحت، روشن نکنیم، مراقب سر و صدا و بازی بچهها باشیم تا باعث آزار همسایهها نشود و در کارهای مربوط به محله یا آپارتمان مشارکت و همکاری کنیم.
گفتوگو کنید صفحه ۴۲
پاس بده… شوت کن… گُل… گُل…
دَرِ یکی از خانهها باز میشود. پیرزن همسایه است؛ همان که مادرم میگوید مدّتهاست مریض است.
رنگش پریده است. کمی نگاهمان میکند؛ میخواهد چیزی بگوید امّا نمیگوید.
به بچّهها نگاه میکنم. بازی متوقّف شده است. همه به فکر فرو رفتهاند …
به نظر شما، بچّهها به چه چیزهایی فکر میکنند؟
📗 پاسخ: به اینکه چقدر بد شد که با بیتوجهی در بازی، پیرزن بیماری را از خود ناراحت کردهاند و باعث آزار او شدهاند، باید از او دلجویی کنند و از این به بعد مراقبت رفتار خود باشند.
ایستگاه فکر صفحه ۴۳
هر کاری میکردم که حواسم به درس باشد، نمیشد.
داشتم کلافه میشدم؛ پیش مادرم رفتم و گفتم: «من دیگر تحمّل ندارم! مگر با این همه سر و صدا میشود درس خواند؟ آخر این چه همسایهای است؟»
مادر گفت: «به جای اینکه پشت سرشان چیزی بگویی، برو درِ خانهی آنها را بزن و بگو صدای تلویزیون را کم کنند.»
گفتم: «خجالت میکشم!»
مادر گفت: «گفتن حرف حق که خجالت ندارد! با احترام و مؤدّبانه خواستهات را به آنها بگو!»
تصمیم گرفتم 📗 پاسخ: خجالت را کنار بگذارم و پیشنهاد مادرم را بپذیرم، آنها حتماً آگاه نیستند که باعث بر هم زدن آرامش من شدهاند، پس با احترام به آنها خواهم گفت که صدای تلویزیون را کم کنند.
تدبّر کنیم صفحه ۴۳
(پاسخها به رنگ سبز)
وَ بِالوالِدَینِ اِحسانًا… وَ الجارِ ذِی القُربَی وَ الجارِ الجُنُبِ
به پدر و مادر… و همسایگان دور و نزدیک نیکی کنید. (سورهی نساء، آیهی ۳۶)
با توجّه به معنای آیه، در هر یک از موارد زیر بهتر است چه کارهایی انجام دهیم؟
اگر همسایهی ما بیمار شد، در حفظ آرامش او کوشش کنیم و هر کاری در جهت بهبودی او توانستیم انجام دهیم.
وقتی همسایه چیزی از ما خواست، اگر در توانمان بود، تقدیمش کنیم.
اگر در همسایگی ما پیرمرد یا پیرزنی زندگی میکند، با احترام با او برخورد کنیم و مراقب رفت و آمد و بازیمان باشیم تا موجب آزار او نشود.
کامل کنید صفحه ۴۴
این قصّه را بخوانید و جاهای خالی را پر کنید.
پدر درِ حیاط را باز کرد و ما دوان دوان به سمت راه پلّهها دویدیم.
از پلّهها بالا میرفتیم و از اتّفاقات شیرین مهمانی برای هم تعریف میکردیم.
به طبقهی دوم که رسیدیم، درِ یکی از خانهها باز شد و آقای همسایه سرش را از گوشهی در بیرون آورد.
نمیدانم چرا آن قدر عصبانی بود! چشمهایش هم خوابآلود بود.
به او سلام کردم و به سرعت از کنارش گذشتم. پیش مادر رفتم و گفتم: «این آقا چقدر اخموست!»
پدرم گفت: «بهتر نیست به جای اینکه روی دیگران عیب بگذاری، کمی فکر کنی و ببینی چه چیزی این وقت شب او را عصبانی کرده است؟»
به فکر فرو رفتم؛ فهمیدم من و خواهرم مقصّر بودهایم!
اگر شبی، دیر وقت به خانه رسیدیم…
📗 پاسخ:
آهسته و بی سر و صدا درِ خانه را ببندیم و آرام از پلهها بالا برویم.
در مسیر صحبت نکنیم و آهسته حرکت کنیم.
در خانه هم زیاد بلند صحبت نکنیم تا مزاحم استراحت همسایهها نشویم.