خلاصه داستان قسمت ۷۰ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

منبع: جدول یاب

23

1401/9/18

13:17


در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۷۰ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۷۰ سریال ترکی خواهران و برادران

قسمت ۷۰ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۷۰ سریال ترکی خواهران و برادران

دکتر جمیله را مرخص میکنه و بهش داروهاشو میگه که چجوری باید استفاده کنه. قدیر به اونجا میاد و میگه مرخص شدی؟ جمیله میگه آره سپس قدیر میگه حالا کجا میخوای بری؟ جمیله میگه پیش همون دوستم که گفته بودم کادری. قدیر میگه مطمئنی؟ یا داری دوباره الکی میگی؟ جمیله میگه نه میرم اونجا و بغلش میکنه و ازش تشکر میکنه بابت همه چیز و از اونجا میره. جمیله میره پارک و رو نیمکت دراز میکشه که قدیر میره بالاسرش و میگه میدونستم بازم داری دروغ چرا انقدر دروغ میگی؟ مگه همه ی این مشکلات واسه دروغایی نبود که  تو گفتی؟ پس چرا بازم هنوز دروغ میگی؟ پاشو بریم خونه ما، جمیله مخالفت میکنه و میگه نه من نمیتونم دیگه تو چشم خانواده ات نگاه کنم من اونجا راحت نیستم! قدیر میگه جای دیگه ای نداری بری و به زور با خودش میبرتش به خانه خودشون. عمر و آسیه با اوگولجان و آیبیکه در حال برگشت به خانه هستن که آیبیکه میگه من موندم تو اون دخترو بیشتر از ما دوست داری؟ عمر میگه چی داری میگی؟ آیبیکه میگه فکر میکردی اون دختر هرچی خواست میگه مارو تحقیر میکنه بعد ما چیزی نمیگیم؟ عمر میگه توروخدا چرت نگو منظورم این بود که کار اون اشتباه بود حالا کار ما هم اشتباه بود در کل. وقتی میرسن اورهان و شنگول میگن چرا انقدر زود اومدین؟ نکنه اتفاقی افتاد دوباره؟ اوگولجان میگه نه زیاد رقصیدیم بعد منم جای تیرم درد میکرد گفتیم بیایم خونه دیگه شنگول میگه خوب کردین. دوروک با برک بیرون رفته بود که دوروک ازش تشکر میکنه و میگه حالم خیلی خوب شد باهات خرف زدم برک میگه تو خودت خوب میدونی که آسیه همچین دختری نیست! دوروک میگه آره من زیاده روی کردم برک میگه حالا خودتو اذیت نکن بعدا درستش میکنیم و به خانه میره.

دوروک تو مسیر برگشتش به خانه به آسیه زنگ میزنه که میبینه در دسترس نیست او واسش پیام صوتی میزاره و میگه زنگ زدم در دسترس نبودی نمیدونم اصلا جواب میدادی یا نه ولی خواستم ازت عذرخواهی کنم و بگم که واقعا زیاده روی کردم و اشتباه بوده کارم حتی اون سیلی که بهم زدی حقم بود شاید کمم بود میخوام ازت معذرت خواهی کنم همان موقع کامیونی با ماشین دوروک تصادف میکنه. بچه ها وقتی به خانه میرسن با شنگول و اورهان در حال حرف زدن هستن که قدیر با جمیله به اونجا میان. همگی جا میخورن از دیدن جمیله و شنگول از قدیر میپرسه که اینجا چخبره؟ این اینجا چیکار میکنه؟ قدیر واسشون تعریف میکنه که شنگول میگه به ما چه؟ داری شوخی میکنی؟ به خاطر این دختر پسرمو داشتم از دست میدادم! یادت نیست چقدر حالمون بد بود؟ قدیر میگه من نمی تونم این دخترو با این حال و اوضاعش ولش کنم بره تو خیابون که معلوم نیست چه بلایی سرش میاد! سپس رو به خواهرها و برادرش میگه نمیخوام حس هایی که ما کشیدیم این دخترم بکشه! اورهان وقتی میبینه قدیر قانع نمیشه و با شنگول بد صحبت میکنه عصبی میشه و میگه بسه دیگه پسرم بسه! ما به اندازه کافی به این دختر خوبی کردیم دیگه بسه بلاهای کمی سرمون نیومد به خاطر این دختر! قدیر از جمیله باز هم دفاع میکنه که اورهان با کلافگی میگه من میدونم منظورت چیه ولی من دیگه نمیتونم این دخترو اینجا بپذیرم اگه اینجا بمونه منو دیگه عموی خودت ندون! قدیر بهش میگه عمو جان من اصلا نمیتونم روی حرف شما حرف بزنم ولی نمیتونم وجدانم اجازه نمیده که از اینجا بیرونش کنم! اورهان از شنگول میخواد تا به داخل خانه ببرتش شنگول میگه آفرین به خاطر یه دختر که معلوم نیست کیه و از کجاست تو روی عموت وایسادی!

بعد از رفتن آنها عمر باهاش کمی بحث میکنه و در آخر با کلافگی میگه من میرم بیرون یه دوری بزنم. عمر از خونه بیرون میزنه که سوزان اونو تو کوچه میبینه و صداش میزنه و میگه هاریکارو ندیدی؟ نمیدونی کجاست؟ هرچی زنگ میزنم گوشیش در دسترس نیست! عمر میگه نمیدونم از مهمونی اومد بیرون هنوز نیومده خونه؟ البته تولگا دنبالش رفت شاید با اونه! سوزان ازش میخواد تا ببینه اگه فهمید کجاست بهش خبر بده. عمر شماره تولگارو پیدا میکنه و بهش زنگ میزنه و ازش میپرسه هاریکا کجاست؟ تولگا میگه آخی روابط خواهر و برادریه؟ و بعد از کمی کل کل بهش میگه هاریکا پیش من نیست فکر کنم رفت سمت ساحل. عمر میره به طرف ساحل و همه جارو میگرده که اونو تو یه سوپرمارکت پیدا میکنه و پیشش میره و میگه مادرت داره از غصه در میکنه بعد تو اومدی اینجا داری خرید میکنی؟ زودباش بریم خونتون، هاریکا میگه به تو ربطی نداره و در آخر پای صندوق بهش میگن که کیفشو خالی کنه رو میز هاریکا، او اول انکار میکرد اما در آخر روی میز میریزه و ازشون میخواد تا زنگ بزنن پلیس و ببرنش. عمر و هاریکا به بازداشتگاه می روند که آنجا عمر متوجه میشه یه شکلات دیگه تو جیبش قایم کرده بوده و حسابی شوکه میشه. سوزان به اونجا میاد و آنها را آزاد میکنه. هاریکا جلوی خانه شان میگه حالا فهمیدی کجا زندگی میکنیم؟ زودباش برو به همه بگو! عمر میگه ما مثل تو نیستیم در ضمن خیلی وقته ما میدونیم اینجارو! خودمون دیدیم سوار اتوبوس شدی رفتی سمت مدرسه! هاریکا جا میخوره و از اونجا میره داخل خانه. آسیه گوشیشو روشن میکنه و با شنیدم پیام صوتیش سریعا زنگ میزنه بهش که پلیس ماجرارو میگه. آنها با عجله به بیمارستان میرن که دوروک با دیدن آسیه که بغلش کرده بود خوشحال میشه و میگه الان بهتر از این نمیشد حالم سپس باهم آشتی میکنن. فردای آن روز قبل از رفتن به مدرسه قدیر میخواد اورهان را کمک کنه تا سوار آمبولانس بشه که اورهان ازش رو برمیگردونه و میگه لازم نکرده…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو