خلاصه داستان قسمت ۷۳ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

منبع: جدول یاب

3

1401/9/21

11:13


در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۷۳ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۷۳ سریال ترکی خواهران و برادران

قسمت ۷۳ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۷۳ سریال ترکی خواهران و برادران

آکیف جلوی در مدرسه منتظر کان ایستاده. کان وقتی میبینتش بهش میگه داشتم میومدم خونه آکیف باهاش دعوا میکنه و اونو بازخواست میکنه که چرا عکس مامانتو با من نشون نباهت دادی؟ کان میگه چون نباهت صبح پا رو دمم گذاشت باید بهش درس میدادم. تحقیرم کرد باید میفهمید که نباید با من دربیوفته! سپس ازش میپرسه که چجوری جمعش کرده آکیف میگه گفتم واسم کار میکرده کان میگه خوبه ولی داری الکی تلاش میکنی چون بالاخره یه روز میفهمن. سپس بهش میگه اگه میخوای دوست دختر مرموز پسرتو ببینی برو کلوپ موسیقی ولی به نباهت نگو چون نمیتونه تو یه روز دوتا موضوعو هضم کنه و میره. قدیر میره پیش اورهان و میگه رفتم انبار خونه خاله صباحتو دیدم خوب بود اگه بخاری و چندتا وسیله جور کنیم میتونه جمیله اونجا بمونه به نظرم اورهان میگه تو انباری بمونه؟ نه نمیشه مریض میشه و بهش میگه که همونجا پیش خودشون بمونه قدیر میگه چیشد یهو راضی شدی عمو جون؟ بخشیدیش؟ اورهان میگه امروز صبح پرده آشپزخانه آتیش گرفت این دختر اومد به دادم رسید وگرنه معلوم نبود که من زنده میموندم یا نه این خونه زندگی همینجوری میموند یا نه! قدیر میترسه و میگه واقعا؟ الان خوبین؟ او هان میگه آره من خوبم اون دختر به دادم رسید اگه دختر خوبی نبود این کارو نمیکرد سپس میگه که قدیر را هم بخشیده قدیر خوشحال میشه و اونو در آغوش میگیره. قدیر وقتی به خانه میره جمیله را میبینه که داره اونجارو تمیز میکنه و بهش میگه گفتیم اینجا استراحت کنی چرا داری کار میکنی؟ جمیله میگه حوصله ام سر رفته بود آرد و روغنم پیدا کردم نون سرخ کردم. قدیر تشکر میکنه و میگه میخوام برم خرید کنم بیام جمیله میگه میشه منم باهات بیام؟ یخورده هوا بخورم قدیر قبول میکنه. آنها به طرف سوپر مارکت محله در حال قدم زدن هستن که جمیله جای بخیه هاش درد میگیره. قدیر میگه چیشد؟ میخوای برگردیم خونه؟ جمیله میگه نه بریم.

اما بعد از کمی راه رفتن دردش میگیره که قدیر میگه دستمو بگیر که زورت به زانوت کمتر بشه. آنها دست تو دست در حال راه رفتن هستن و میخندن. ملیسا که برای بهتر شدن رابطه اش با قدیر کیک خریده تا بره پیشش و باهمدیگه حرف بزنن که تو تاکسی قدیر را دیت تو دست جمیله میبینه و بهم میریزه سپس با چشمانی پر از اشک از راننده میخواد تا برگرده. آسیه و دوروک در کلوپ موسیقی نشستن که آکیف به اونجا میره و دوروک با دیدنش میگه اینجا چیکار میکنی بابا؟ آکیف میگه میشه جفتتون بیاین بیرون! سپس دوروک را سرزنش میکنه که چرا بهش نگفته بود باهم در ارتباطن دوروک میگه خوب حالا میدونین آنها در حال حرف زدنن که تولگا به اونجا میاد و میگه وای وای ببین کیا اینجان! دوروک ازش میخواد تا از اونجا بره اما تولگا نمیره و میگه بالاخره رسید روز موعدی که میخواستم مگه بهت نگفته بودم باهام بازی نکن واست بد میشه؟ آسیه از حرف های تولگا میفهمه که چیزیو داره مخفی میکنه و ازش میپرسه اون چیه! آکیف از تولگا میخواد تا از اونجا بره اما تولگا به آسیه میگه که آکیف به ارهان شلیک کرده بوده و انداخته بود گردن داداش تو دوروک هم قضیه را میدونست و نمیتونست پدرشو لو بده! آسیه شوکه میشه و میگه اینجا چخبره؟ آسیه از آکیف میپرسه حقیقت داره؟ تو به ارهان شلیک کردی؟ آکیف میگه به خدا هل شدم دخترم ا هان وقتی به خودش شلیک کرد من ترسیدم از اونجا رفتم قدیر بود افتاد گردن اون. آسیه میگه تو جیبش پول گذاشته بودین دستش اسلحه بوده! سپس به دوروک میگه تو خبر داشتی بابات این کارو کرده و هیچی نگفتی؟ دوروک با عصبانیت و چشمانی گریان میگه آره منه خاک برسر میدونستم!

چجوری میگفتم این بی شرف بابامه! و با عصبانیت به دیوار مشت میزنه و میگه لعنت بهت! و به آکیف میگه دیگه تو پدر من نیستی! آسیه از اونجا میره و دوروک به دنبالش میره که آکیف با عصبانیت یقه تولگارو میگیره و میگه ببین چیکار کردی! از این به بعد دور پسرم و من نمیپلکی وگرنه بلایی سرت میارم که آرزوی مرگتو بکنی! تولگا میگه وقتی میگین یه کاریو نکنم بیشتر ترغیب میشم که بکنم تو الگوی منی آکیف! دوروک سعی میکنه جلوی آسیه را بگیره که موفق نمیشه و آسیه میگه دست به من نزن واسه من مردی دیگه و از وانجا میره و دوروک با گریه رفتنشو نگاه میکنه. وقتی به خانه میرن دوروک با آکیف دعوا میکنه که نباهت پیششون میره و میپرسه چیشده که آکیف میگه تا چند ساعت دیگه کل مدرسه میفهمن من به ارهان شلیک کردم! سپسبهد از کمی حرف زدن نباهت میفهمه که آسیه هم دوست دختر دوروک بوده. ملیسا و کان به اونجا میان و میگن چیشده؟ که دوروک میگه هیچی فهمیدن با آسیه دوستم و به لطف بابام جدا شدیم از هم و میره. آسیه نشسته گریه میکنه که آیبیکه میبینتش و میره پیشش و میپرسه چیشده؟ آسیه به آیبیکه همه چیزو میگه و میگه نمیدونم به داداشم بگم یا نه! آیبیکه میگه نه ما پول داریم جایی بریم نه شما بهتره نگی! آنها به طرف خانه میرن که جمیله میگه از تاکسی زنگ زد نگه بزه اونجا. آیبیکه وقتی میبینه قدیر خونه نیست میگه این یه نشونه ست که بهش چیزی نگی. اوگولجان و عمر به دنبال کار میرن در آخر ساحل میرن که عمر با چک کردن ایمیلش میگه باورم نمیشه تو مسابقات برنده شدم! آنها باهم خوشحالی میکنن و اوگولجان میگه دیگه قراره بری میامی! و خوشحالی میکنن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو