جشن میانه زمستان؛ یکی از دیدنی ترین جشن های زمستانی ایران باستان

منبع: همگردی

4

1401/11/15

12:31


زمستان عروسی سپید پوش هست که با لباسی از جنس برف و سرما در باغ و بوستان جولان می دهد و با هر بار کشیده شدن پیراهنش بر زمین، آن را سفید پوش می کند. این عروس زیبا به نیمه راه خود رسیده و عمر کوتاهش رو به پایان هست. بهمن به میانه رسید و ننه سرما هم کم کم پایان سرما را حس کرده و کوله بارش را جمع می کند تا جای خود را به بهاری دلفریب دهد. جشن میانه زمستان، جشنی است که ایرانیان باستان برای شادی رسیدن زمستان به میانه برگزار می کردند تا به نوعی، او را به سراشیبی هل دهند تا هرچه زودتر از شرش خلاص شده و بهار زیبا طبیعت را سبز گرداند. با ما در مقاله جشن میانه زمستان چه روزی است همراه باشید تا شما را با یکی از دیدنی ترین جشن های زمستانی ایران باستان آشنا کنیم.

جشن میانه زمستان

تاریخچه

این مورد از جشن های زمستانی ایران باستان فوق العاده دیدنی هست، اما به مرور زمان فراموش شده است. جشن میانه زمستان برابر آغاز سال نو در تقویم شمال غربی هندوکش در افغانستان امروزی و آغاز سال نو در تقویم های محلی لرستان، بختیاری و کردستان است. این جشن که همراه با شادی بوده، برای رسیدن زمستان به نیمه راه برگزار می گردد.

تاریخچه جشن میانه زمستان

کلام پایانی

جشن های ایرانی به جشن هایی مردمی گفته می شوند که دارای ریشه تاریخی و باستانی بوده اند. جشن های زنده به جشن هایی گفته می شوند که بنابر سنت تاریخی، در میان مردم رواج دارند (مانند جشن نوروز) و جشن های فراموش شده به جشن هایی اطلاق می شوند که بنابر سنت تاریخی برگزار نمی شوند، اما ممکن است تلاش هایی برای احیای برخی از آنها رواج داشته باشند و برگزاری جشن میانه زمستان از آن دسته محسوب می شود.

دوش چون برشد آن درفش سیاه
گشت پیدا طلایه دیماه

تیره ابری برآمد از بر کوه
که بپوشید پرده بر رخ ماه

وان قنادیل زر فرو مردند
از بر این فراشته خرگاه

بادی از مرز شهریار دمید
که به پیل دمنده بستی راه

بازگشتی ز بیم بادبزان
به کمان گیر چشم، تیر نگاه

سوز سرما گذشتی از روزن
راست چون نوک سوزن از دیباه

بر مثال زبان مار، به کام
بفسردی کس کشید آه

برف روشن میانه شب تار
چون بهم درشده ثواب وگناه

حال اینگونه بود شب همه شب
تا به هنگام بامداد پگاه

برفی افتاد پاک و روشن لیک
روز ما جمله تیره کرد و تباه

من از این برف قصه ای دارم
قصه ای غمفزای و شادی کاه

دوش چون برف بر زمین افتاد
برشد از خانه بانک واویلاه

کودکان جمله در خروش و نفیر
هر یک اندر عزای کفش و کلاه

پسران در غریو و هیاهوی
دختران در خروش و واها واه

لرز لرزان ز تف برف ، چنان
که بلرزد ز باد تند، گیاه

همه گرد آمدند در بر من
همچو عشاق گرد مهرگیاه

که زمستان رسید و برف نشست
خیز و پیرایه ده به حجره وگاه

گرد کن توشه زمستانی
از ره وام یا ز دیگر راه

من ز خجلت فکنده سر در ییش
که چه بود این بلیه بیگاه

روز من شد سیه ز برف سپید
وز کفم شد برون سپید و سیاه

(ملک الشعرای بهار)

جشن میانه زمستان 2

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو