ُ خلاصه داستان قسمت ۴۶۱ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

منبع: جدول یاب

3

1402/2/22

16:59


در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۶۱ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.

قسمت ۴۶۱ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

قسمت ۴۶۱ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

قسمت ۴۶۱ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

جولیا به دوعان زنگ زده و درباره اتفاقی که برای کومرو افتاده خودشو ناراحت نشون میده و میگه شب با کومرو بیاین اینجا یا بریم بیرون تا حالش بهتر بشه منم اصلانو میارم اونا فازشون نزدیک به همه دوعان قبول میکنه و میگه فکر خوبیه. انگین اندر را با خودش به خانه میبره که میبینن هاندان اونجاست و جا میخورن. هاندان تو اینجا چیکار میکنی؟ هاندان میگه چجوری من تو لندن باشم وقتی دخترم داره زجر میکشه؟ سپس ازش میپرسه تو اینجا واسه چی اومدی؟ اندر بهش میگه که یه مدت اینجا میمونم هاندان وقتی میشنوه عصبی میشه و میگه فقط تورو اینجا کم داشتم! ییلدیز و دوعان به پیش دبستانی میرن که حسابی لاکچریه و خیلی گرونه دوعان بهشون میگه ما درباره‌اش فکر میکنیم و نظر قطعیمونو بهتون میگیم. وقتی از اونجا بیرون میرن باهمدیگه بحث میکنن و دوعان بهش میگه چرا اینجوری رفتار میکنی؟ چیشده باز؟ من که فردا قراره جدا بشم! ییلدیز میگه من رابطه تو با جولیارو میدونم تا وقتی اون تو زندگیته تو زندگی من جا نداری و از اونجا میره. کومرو با جانر قرار گذاشته و بهش میگه من باید هرجور شده با سلیم حرف بزنم سپس ازش میخواد تا باهاش حرف بزنه و باهاش تو میخانه ای جایی قرار بزاره تا اونجا باهاش روبرو بشه و حرفشو بزنه جانر قبول میکنه و میگه سعیمو میکنم. هاندان پیش کومرو میره، او با دیدن هاندان میگه مامان تو به خاطر من اومدی؟ هاندان تایید میکنه و میگه معلومه!

سپس بغلش میکنه و آرومش میکنه سپس ازش میخواد تا خودشو ناراحت نکنه و به سلیم دیگه فکر نکنه کومرو قبول میکنه که همان موقع جانر پیام میده و میگه سلیم راضی شد بالاخره و قراره تو میخانه همدیگرو ببینیم کومرو خوشحال میشه و به هاندان میگه میخواد بخوابه تا بره از اونجا. اندر که با هاندان به اونجا رفته به دوعان میگه شاید نتونسته باسم چیزی ازت بگیرم اما اینو بدون که زمان بهت میفهمونه که کار اشتباهی کردی یهو مجبور میشی که کل شرکتو بهم بفروشی دوعان میخنده. هاندان و اندر به خانه انگین برمیگردن که وقتی تنها میشن هاندان ازش میخواد واقعیتو بگه چون مریضیشو باور نکرده اندر میگه فقط نمیخواستم پیش دوعان برگردم خونه پیدا کنم میرم هاندان میگه در یه صورت اجازه میدم که اینجا بمونی و داداشم اسپانسرت بشه که بهم کمک کنی و سلیمو نابود کنیم چون نمیخوام اون بفهمه من پشت این ماجرام اندر قبول میکنه. جانر سر قرار با سلیم رفته و بعد از چند دقیقه وقتی سلیم میره سرویس جانر به کومرو خبر میده تا به اونجا بره. سلیم وقتی برمیگرده با دیدن کومرو جا میخوره که او ازش میخواد بزاره توضیح بده سلیم قبول میکنه.

کومرو ماجرارو واسش تعریف میکنه که چرا همچین کاری کرده اما سلیم میگه من بارها بهت فرجه دادم تا بگی ماجرارو اما تو بازم دروغ گفتی کومرو اعتراف میکنه که خیلی عاشقتم بیا یه شانس دیگه بهم بدیم اما سلیم بهش میگه منم خیلی عاشقتم اما دیگه اعتماد ندارم بهت و نمیشه این رابطه ادامه پیدا کنه کومرو با چشمانی گریان از اونجا میره و هر دوی آنها به خاطراتشون باهمدیگه فکر میکنن. دوعان شب پیش جولیا میره و میگه که ییلدیز تورو نمیتونه قبول کنه و فکر میکنه چیزی بین ماست جولیا میگه که اون زن لیاقتتو نداره و ازش میخواد پیگیرش نباشه اما دوعان میگه اگه دوسش داره این کارو واسش بکنه که با ییلدیز حرف بزنه و بهش بفهمونه که بینشون هیچی نیست جولیا کلافه میشه و با حرص قبول میکنه. فردای آن روز دوعان قبل از رفتن به شرکت به کومرو میگه که با جولیا برن بیرون اما کومرو میگه اصلا حوصله نداره باشه واسه بعد دوعان قبول میکنه. جانر پیشش میره و میپرسه چیشد؟ کومرو میگه فایده نداشت گفت عاشقتم ولی نمیتونم بهت اعتماد کنم این بیشتر منو میسوزونه اگه میگفت دوست ندارم باز بهتر بود! جانر میگه ولش کن حداقل سعی خودتو کردی. جولیا به ییلدیز زنگ میزنه تا باهاش قرار بزاره و باهمدیگه حرف بزنن. جانر که از حرف های دیشب سلیم فهمیده بود که با زینب دوسته و باهاش درد و دل میکرده به کومرو میگه، او عصبی میشه و میگه پس به خاطر اونه که من تو این وضعم آره؟ و با عصبانیت میگه فهمیدم اون میخواد سلیمو بدست بیاره! و میگه اون الان کجاست؟ جانر میگه با امیر میخوان برن ساحل پیاده روی کومرو میگه پس ما هم میریم اونجا و با عصبانیت راهی میشه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل ششم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو