اشعار برای پسرم + 100 شعر احساسی از طرف پدر و مادر برای فرزند پسر

اشعار برای پسرم + 100 شعر احساسی از طرف پدر و مادر برای فرزند پسر


منبع: روزانه

6

1402/3/1

12:03


در این بخش اشعار برای پسرم، شعر برای فرزند پسر و مجموعه ای از شعر کوتاه و بلند احساسی برای فرزند پسر از سوی پدر و مادر را ارائه کرده ایم. شعر نو درباره فرزند پسر نازنینم پسرمعکس پرخنده دوران طفولیت تورو در روی منستدل او سوی خداستچشم او سوی منستخنده‌ات می‌بردم در دل دوران […]

در این بخش اشعار برای پسرم، شعر برای فرزند پسر و مجموعه ای از شعر کوتاه و بلند احساسی برای فرزند پسر از سوی پدر و مادر را ارائه کرده ایم.

اشعار برای پسرم

شعر نو درباره فرزند پسر

نازنینم پسرم
عکس پرخنده دوران طفولیت تو
رو در روی منست
دل او سوی خداست
چشم او سوی منست
خنده‌ات می‌بردم در دل دوران قدیم
که جوان بودم و شاد
شاید این خنده تو
خنده بر روشنی موی منست
آری اي نور دلم
موی شبرنگ قدیمم امروز
موی همرنگ پر قوی منست
پسرم آگه باش
هرکسی فصل زمستان و بهاری دارد
آدمی‌زاده به هر دوره شکاری دارد…
تو که فرزند منی، شعر خداوند منی
نگه عاطفه‌خیز و لب پرخنده تو
چشمه عشق من و مرغ سخنگوی منست
مهدی سهیلی

***

به پسرم

دوستت دارم، دوستت دارم

به پهنای آسمون، به عظمت ستاره ها

قلب مهربونت به من امید می ده، نور می ده

به من هستی و حیات می ده

تو مرا می فهمی

تو مرا می فهمی

صبر و تحملت، انسان دوستیت، وفایت

منو به اوج می بره

به آغوش آسمان ها

در آنجا که از بی مهری و ظلم خبری نیست

بر من بتاب تا از گرمایت انرژی یابم

و زندگی برام تحمل پذیر شود

شکوه

مطلب مشابه: جملات زیبا برای پسرم + متن های عاشقانه و احساسی برای فرزند پسر و پسر کوچولوم

اشعار برای پسرم

شعر درباره فرزند پسر فوت شده

پسری تاج سری چون شکری
داشتم، مُرد و ازو نی اثری

پیش از آنی که مرا غم بخورد
کاش آید که مرا هم ببرد

پسرم… ‌ها پسرم… وا پسرم
گل پژمرده‌ام اي تاج سرم

عباس خوش عمل کاشانی

***

اشعار برای پسرم

برای پسرم

تا عشق آمد دردم راحت شد، خدا را شکر
مادر شدم او پاره جان شد، خدا را شکر

شوق شنیدن ریخت حتی گریه‌اش درمن
لبخند زد جانم غزلخوان شد، خدا را شکر

من باغبان تازه‌کاری بودم اما او
یک غنچه زیبا و خندان شد، خدا را شکر

او آمد و باران رحمت با خودش آورد
گلخانه ما هم گلستان شد، خدا را شکر

سنگ صبورم، نور چشمم، میوه قلبم
شب را ورق زد، ماه تابان شد، خدا را شکر

مادر شدن یک امتحان سخت وشیرین است
دلواپسی‌هایم دو چندان شد، خدا را شکر

***

سالها بعد

که پسرم را در آغوش میگیرم

به او یاد می دهم دوست داشتن

از سر راه نیامده

اصالت دارد!

یاد میدهم از همان کودکی

میتواند همه ی را دوست داشته باشد

اما

آخر سر

عاشق یک نفر بشود

دستانش باید

مرهم دستان ظریفی باشد

که تمام دلهره‌هایش رابه او می‌سپارد

باید یادش بدهم

مردانگی را بلد باشد

ان هم نه با سبیل و زور بازو!

بلکه با دوستت دارم گفتن‌هاي‌ ناگهانی

و زل زدن در چشم‌هایي که تمامش را

از ان خود میداند

باید یاد بگیرد

که فردا روزی

برود در خانه عشق‌اش

ودر نهایت دوست داشتن بگوید:

بیا برویم

به هم برسیم…

که کال نماند

دوست داشتنش

مریم قهرمانلو

مطلب مشابه: جملات احساسی عاشقانه زیبا برای همسر و فرزند (متن زیبا برای خانم زندگی، شوهر، فرزند پسر و دختر)

اشعار برای پسرم

شعر در مورد دوست داشتنن پسر

گویند ز مادرِ کهنسال
اندیشه نکرد نو جوانی

پرخاش‌کنان بر او برآشفت
گفتا که چنینی و چنانی

عاجز شده‌ای ز کار کردن
از رفتن ِ راه ناتوانی

چون برگ ِ خزان گرفته، زردی
چون سرو ِ خمیده قد، کمانی

از گوشت، نمانده برتنت هیچ
یک پوست و چند استخوانی

مرگت همه روزه در کمین است
پندار مکن که جاودانی

در پاسخ آن جوان مغرور
مادر، به کمال مهربانی

گفتا پسرم، عزیز جانم
ای چشم و چراغ زندگانی

لختی به گذشته‌ها بیندیش
تا بذر شرارت نفشانی

آن روز که جز دامن ِ مادر
جسم تو نداشت آشیانی

بسیار ضعیف و زار بودی
در خویش نداشتی توانی

چشم تو به خواب هم نمی‌رفت
تا گوش کنی به داستانی

اکنون که تو را توان زیاد است
ارّابه، چه تند می‌دوانی

فرزند گلم، تأملی کن
برگرد به کودکی، زمانی

وقتی که تو آمدی به دنیا
در مانده ز درک آب و نانی

مادر به تو داد شیره جان
تا جان به سلامت برسانی

بسیار خطر به خود پذیرفت
تا از تو نمود پاسبانی

امروز که من شکسته حالم
همصحبتی‌ام نمی‌توانی؟

من پیرم و در مسیر مردن
اما تو، جوان و پر توانی

ترسم که بدون مهر مادر
هرگز نرسی به کامرانی

فرزند، دلش ازین سخن سوخت
شرمنده شد از گران زبانی

زد بوسه به دست و روی مادر
این شعر بلند آسمانی

از مادر خویش معذرت خواست
در پوشش عشق و مهربانی

***

پدرم گفت دوستت دارم پس دعا میکنم پدر نشوی

مادرم بیشتر پشیمان که از خدا خواست من پسر بشوم

مهدی فرجی

مطلب مشابه: متن آرزوی خوب برای پسرم با جملات زیبا برای فرزند پسر از سوی مادر و پدر

شعرهای زیبا درباره پسر

سیرم به خدا از همه ی کس، گل پسرم کو؟

گیرم همه ی عالم بُوَدَم، تاج سرم کو؟

اي شیر و شکر، قند و عسل، ماه زمینی

از ورطه اندوه تو پای گذرم کو؟

تو بال و پرم بودی و ناگاه شکستی

بعد از تو قفس باز شود، بال و پرم کو؟

بعد از تو دراین باغ سر گشت ندارم

ان گل که به او باز بیفتد نظرم کو؟

گیرم که کمر راست کنم در گذر باد

ان سایه آرامش بر روی سرم کو؟

تن بی تو به جان آمد و فریاد بر آورد

اي بخت، دلم کو؟ نفسم کو؟ جگرم کو؟

تلخ است پدر باشی و این داغ ببینی

تلخ است پدر باشی و پرسی پسرم کو؟

احسان اکابری

***

اشعار برای پسرم

شعر زیبا برای تولد پسرم

پسرم روشنی نور دو چشمان منی دوستت دارم

بهترین هدیه‌اي ازجانب یزدان منی دوستت دارم

پسرم تاج سرم اي که تویی مونس تنهایی بابا

روح من، جان من و شادی دوران منی دوستت دارم

پسرم لحظه میلاد تو هرگز نرَوَد از یادم

غنچه نورس من، باغ و گُلستان منی دوستت دارم

پسرم تا که تو باشی دو جهان در نظرم فردوس است

عشق دیرین من و نیمه پنهان منی دوستت دارم

پسرم شادی تو موجب آرامش دنیای من است

شادمان زیست نما،جانی و جانان منی دوستت دارم

پسرم گوهر شیدا همه ی ایام کند شُکر به درگاه خدا

بودنت خواست خدا بود چو ایمان منی دوستت دارم

محمدتقی گوهری

مطلب مشابه: متن احساسی مادر پسری + جملات محبت آمیز و عاشقانه مادر برای فرزند پسر

شعر مادر و فرزند پسر

گویند ز مادرِ کهنسال
اندیشه نکرد نو جوانی

پرخاش‌کنان بر او برآشفت
گفتا که چنینی و چنانی

درمانده شده‌اي ز کار کردن
از رفتن ِ راه ناتوانی

چون برگ ِ خزان گرفته، زردی
چون سرو ِ خمیده قد، کمانی

از گوشت، نمانده برتنت هیچ
یک پوست و چند استخوانی

مرگت همه ی روزه در کمین است
پندار مکن که جاودانی

در پاسخ ان جوان مغرور
مادر، به کمال مهربانی

گفتا پسرم، عزیزِ جانم
اي چشم و چراغ ِ زندگانی

لختی به گذشته‌ها بیندیش
تا بذر ِ شرارت نفِشانی

ان روز که جز دامن ِ مادر
جسم تو نداشت آشیانی

بسیار ضعیف و زار بودی
در خویش نداشتی توانی

چشم تو به خواب هم نمی‌رفت
تا گوش کنی به داستانی

اکنون که تو را توان زیاد است
ارّابه، چه تند می‌دوانی

فرزند ِ گلم، تأملی کن
برگرد به کودکی، زمانی

وقتی که تو آمدی بدنیا
در مانده ز درک آب و نانی

مادر به تو داد شیره جان
تا جان به سلامت برسانی

بسیار خطر بخود پذیرفت
تا از تو نمود پاسبانی

امروز که من شکسته حالم
همصحبتی‌ام نمیتوانی؟

من پیرم ودر مسیر مردن
اما تو، جوان و پر توانی

ترسم که بدون مهر مادر
هرگز نرسی به کامرانی

فرزند، دلش ازین سخن سوخت
شرمنده شد از گران زبانی

زد بوسه به دست و روی مادر
این شعر ِ بلند ِ آسمانی

از مادر خویش معذرت خواست
در پوشش ِ عشق و مهربانی

نجوا کاشانی

***

درود به تو گل پسر
شیرینی مثل عسل

درود به تو نازنین
رو زانوی من بشین

درود عزیزترینم
تو دنیا بهترینم

درود به روی ماهت
تو قلب بابا جایت

موهات به نرمی پر
بابا رو از یاد نبر

چشات مث آسمون
قدر بابا رو بدون

مطلب مشابه: جملات تشکر از خدا بابت فرزند و سپاسگزاری به دلیل دختر یا پسر داشتن

شعر درباره نوزاد پسر

زیبا پسری مثل ِ گل سرخ دل‌انگیز
نیکو اثری مثل عسل، از مزه سرشار

یارب تو خود از کودک ما دفع خطر کن
یارب تو خود این عائله را خوب نگه‌دار

خواب است پسر، صبح که شد یک‌سره تا شب
اما سر ِ شب تا به سحر، یک‌سره بیدار

در جیغ کشیدن، هنرش حرف ندارد
همسایه ما هم شده از قصه خبردار

دیروز، فرایند خبر خوش‌تر ازین بود
با معرکه ختنه‌کنان رفت کلنجار

کم کرد کمی وزن، ولی بر اثر ِ درد
می‌رفت که بالا برود از در و دیوار

زخم است کمی پایه پرگار وجودش
سخت است ولی پر زدنش بر سر ِ پرگار

حساس‌تر از پیش شد ان نقطه حساس
می‌سوخت تمام تنش از سوزش ادرار

هی جیغ زد و جیغ زد و جیغ زد و جیغ
البته، سر ِهرچه دکتر است و پرستار

از جیغِ بنفشش همه ی آبی شده بودیم
آبی‌تر از اندیشه دریاچه اسرار

لابد به خودش گفته، چه دنیای غریبی‌ست
این عالم ِ دهشت‌زده پست ِ دل‌اذيت

تا می رسی از راه سرِ گوش بریده‌ست
بی ان که بپرسند، چه اندازه، چه مقدار

البته، خیالِ خفنی نیست، که در شرع
مردان همه ی هستند ازین مسئله ناچار

این سنت ِفرخنده اسلام عزیز است
ما تابع ِ فرمان ِ خداییم درین کار

امروز ولیکن، شده با ختنه‌کُنان‌اش
این کودک ده روزه سبک‌سیر و سبکبار

هم خنده به لب دارد و هم رقص در اندام
هم می‌شکند با دُم خود فندق ِ بسیار

محمد روحانی

***

پسرم دنیا بزرگه ولی تو
یه دل بزرگ تر از دنیا داری
عزیزم با این چشای مهربون
تو دل هر کی که خوبه جا داری

پسرم دنیا بزرگه ولی من
تو رو هر جاییکه باشی می بینم
برات از قشنگ‌ترین باغ زمین
گلای مهربونی رو می‌چینم

پسرم خدای مهربون ما
بچه‌هاي‌ خوب‌و خیلی دوست داره
وقتی که از آسمون بارون میاد
براشون خوابای رنگی میاره!

وقتی تو تو خواب می خندی می‌دونم
یه فرشته داره نازت می‌کنه
یه فرشته که شبیه خودته
خودشو محرم رازت می‌کنه

پسرم دنیای پاک بچگی
از تموم زندگی قشنگ‌تره
مهربون باش و به مردم خوبی کن
حرفای فرشته‌ها یادت نره!

نغمه مستشارنظامی

مطلب مشابه: متن عاشقانه برای فرزند + جملات احساسی برای پسر و دختر به همراه عکس

پسرم! عطر نفس‌هاي‌ تو طعم عسله
طپش نبض تو آیینه شعر و غزله

پسرم فدات بشم لحظه خندیدن تو
جانم از شوق پره، روی تو ماه ازله

آرزو صفایی

***

شعر درباره فرزند پسر

گشوده چشم به روی لبت جهان پسرم
خوش آمدی به جهان نماز و نان پسرم

نگاه کن که من از پشت چشم معصومت
نظر کنم به بلندای آسمان پسرم

دهان گوش گشوده است تشنه‌اي انگار
بنوش جرعه‌اي از شرشر اذان پسرم

تو آمدی که بگریی: «جهان چه زندانی است!»
دو آیه گریه برای دلم بخوان پسرم

چه افتخار بزرگی است نام تو عشق است
به رنگ سرخ تو را می کنم نشان پسرم

حسین بخواه و حسینی بزی عزیز دلم
حسین بگو و کنار حسین بمان پسرم

امیر سیاهپوش

***

تیر و تیغ است بر دل و جگرم

درد و تیمار دختر و پسرم…

جگرم پاره است و دل خسته

از غم و درد ان دل و جگرم

نه خبر می رسد مرا ز ایشان

نه بدیشان همی رسد خبرم…

مسعود سعد سلمان

***

شعر زیبا درباره پسر از شاعران مشهور

پدر سوخته در حسرت روی پسر است

کفن از روی پسر پیش پدر بگشایید

خاقانی

***

شعر فردوسی در مورد پسر

پسر کو ز راه پدر بگذرد

ظلم‌کاره خوانیمش ار بی‌خرد

فردوسی

***

شعر از مولانا در مورد پسر

تو را چو عقل پدر بوده‌ست و تن مادر

جمال روی پدر درنگر اگر پسری

مولانا

***

یعقوب صفت کی بود کز پیرهن یوسف

او بوی پسر جوید خود نور بصر یابد

***

شعر کوتاه پسر

گیج شد از تو سر من این سر سرگشته من

تا که ندانم پسرا که پسرم یا پدرم

***

زیباترین نوشته ها درمورد پسر

پسر کو میان قلندر نشست

پدر گو ز خیرش فروشوی دست

دریغش مخور بر هلاک و اتلاف

که پیش از پدر، مرده بِه ناخلف

سعدی

***

شعر زیبا برای پسرم

در فراق تو ازین سوخته‌تر باد پدر

بی‌چراغ رخ تو تیره بصر باد پدر

تا شریکان تو را بیش نبیند در راه

از جهان بی‌تو فروبسته نظر باد پدر

بی‌زبان لغت آرات به تازی و دری

گوش پر زیبق و چشم آمده گر باد پدر

چشمهٔ نورمنا خاک چه ماوی گه توست

که فدای سر خاک تو پدر باد پدر

تا تو پالوده روان در جگر خاک شدي

بر سر خاک تو آلوده جگر باد پدر

تا تو چون مهر گیا زیر زمین داری جای

بر زمین همچو گیا پای سپر باد پدر

یوسفا! اگرچه جهان آب حیات است، ازو

بی‌تو چون گرگ گزیده به حذر باد پدر

تو چو گل خون به لب آورده شدي و چو رطب

خون به چشم آمده پر خار و خطر باد پدر

با لب خونین چون کبک شدي و چو تذرو

چشم خونین ز تو بر سان پدر باد پدر

غم تو دست مهین است و کنون پیش غمت

همچو انگشت کهین بسته کمر باد پدر

تا که دست قدر از دست تو بربود قلم

کاغذین پیرهن از دست قدر باد پدر

عید جان بودی و تا روزه گرفتی ز جهان

بی‌تو از دست جهان دست به سر باد پدر

خاطرت جان هنر بودو خطت کان گهر

هم به جان گوهری از کان هنر باد پدر

اي غمت مادر رسوا شده را سوخته دل

از دل مادر تو سوخته تر باد پدر

چون حلی بن تابوت و نسیج کفنت

هم چنین پشت به خم روی چو زر باد پدر

زیر خاکی و فلک بر زبرت گرید خون

بی‌تو چون دور فلک زیر و زبر باد پدر

ز عذارت خط سبز و ز کفت خط سیاه

چون نبیند ز خط صبر بدر باد پدر

بی‌چلیپای خم مویت و زنار خطت

راهب آسا همه ی تن سلسله‌ور باد پدر

ز آنکه چون تو دگری نیست و نبیند دگرت

هر زمان نامزد درد دگر باد پدر

پسری کرزوی جان پدر بود گذشت

تا ابد معتکف خاک پسر باد پدر

در مرثیه فرزند خود رشید الدین

خاقانی

***

هرجا که دیدی عاشقی

شکوه از یار خود بر زبان داشت

هر جا شنیدی ناله‌اي

از دلی ریشه در عمق جان داشت

از عشق او خواندی

هر دم اشک افشاندی

بر او تنها می‌شدي تسلّي

گاهی با آوازت

با بال پروازت

یارش بودی تا به اوج رویا

جان بابا بشنو از من

زندگی شادی و غصّه دارد

روح و جانش غم نبیند

بر خدا هر که دل می‌سپارد

جان بابا بشنو از من

زندگی شادی و غصّه دارد

روح و جانش غم نبیند

بر خدا هر که دل می‌سپارد

در دوران پیری ايّام دلگیری

می‌خوام باشی تو عصای دستم

من موجم تو دریا من خاکم تو صحرا

هر جا باشی در بر تو هستم

کاش چون تو بخوانم ترانه

اي خدا حاجتش را بر آور

چون تو نامی شوم در زمانه

این بود لطف داور

پدری با پسری گفت به قهر

که تو آدم نشوی جان پدر

حیف از ان عمر که اي بی سروپا

در پی تربیتت کردم سر

دل فرزند از این حرف شکست

بی خبر از پدرش کرد سفر

رنج بسیار کشید و پس از ان

زندگی گشت به کامش چو شکر

عاقبت شوکت والایی یافت

حاکم شهر شد و صاحب زر

چند روزی بگذشت و پس از ان

امر فرمود به احضار پدر

پدرش آمد از راه دراز

نزد حاکم شد و بشناخت پسر

پسر از غایت خودخواهی و کبر

نظر افگند به سراپای پدر

گفت گفتی که تو آدم نشوی

تو کنون حشمت و جاهم بنگر

پیر خندید و سرش داد تکان

گفت این نکته برون شد از در

«من نگفتم که تو حاکم نشوی

گفتم آدم نشوی جان پدر»
منسوب به جامی

مطلب مشابه: متن دلنوشته عاشقانه تبریک تولد فرزند دختر یا پسر از سوی پدر و مادر

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو