خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال امیلی در پاریس + تصویر

منبع: جدول یاب

4

1402/3/3

15:45


در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال امیلی در پاریس هستید. ما را با ادامه این مطلب همراهی کنید. سریال امیلی در پاریس ساخته شخصِ دارن استار است، همان نویسنده / تهیه کننده‌ای که سریال محبوب آمریکایی‌ها یعنی”جنسیت و شهر” را تولید کرده بود، حالا امیلی در پاریس حکم ادامه معنوی همان اثر را دارد – اما در شهری متفاوت. “امیلی در پاریس” مملو از مثلث‌های عاشقانه، ماجراهای بد، دوستان دیوانه و کمد لباس‌های برجسته و شیک در شهر چراغ‌ها است، در واقع این سریال نگاهی عجیب به ماجراها و سو استفاده‌ از مهاجران جوان در پاریس است. این سریال از شنبه تا پنجشنبه راس ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه جم تیوی پخش می شود و ساعت های تکرار آن عبارتنداز؛ ۰۱:۰۰ ، ۱۰:۰۰ و ۱۴:۰۰

قسمت ۲۲ سریال امیلی در پاریس

قسمت ۲۲ سریال امیلی در پاریس

قسمت ۲۲ سریال امیلی در پاریس

امیلی با میندی در حال خریدن گل هستن و امیلی از اینکه مدلین اونو تو ساوار تنها گذاشته و رفته و تمام کارهارو رو دوش من گذاشته! سپس به طرف شرکت میره که میبینه مدلین بالاخره استراحت بعد از زایمانش تمام شده و امیلی را با جوزت آشنا میکنه. سپس بهش میگه باید بریم سر قرار با یه مشتری ببینیم قرارداد میشه بست یا نه! از طرفی سیلوی هم با همکاراش یه پک از عطر و چیزهای دیگه از برندهای ریمووآ، لاوور و پیرکادو درست کردن و واسه همونا فرستاده. اویلی پشت میزش نشسته که برای الفی پیام میفرسته و میگه روزت بخیر و حالشو میپرسه الفی جواب میده و میگه که ممنونم حالم خوبه یه کار جدید پیدا کردم امیلی ازش میخواد کمی بیشتر توضیح بده بهش که الفی به بهونه کار زیاد میره. امیلی و مدلین باهمدیگه به اونجا میرسن که اون خانم بهشون میگه ما با سیلوی خانم قرار داشتیم! مدلین میگه سیلوی دیگه واسه ما کار نمیکنه ما از ساوار اومدیم. همان موقع سیلوی با لوک و جولین به اونجا میان و باهمدیگه بحث میکنن درباره مشتری، اون خانم که کلافه میشه و درو میبنده و میگه شما به دعواتون ادامه بدین مدلین به سیلوی میگه بندهای قرارداد کاری که امضاء کردیو یادت نمیاد؟ تا یه سال حق رقابت کاری با ساوارو نداری و از اونجا میره. مدلین با امیلی پیش آنتوان میرن و باهاش درباره کار حرف میزنن که آنتوان میگه من یه نیرو استخدام کردم که به کارهام رسیدگی کنه همان موقع الفی وارد میشه که امیلی با دیدنش جا میخوره و میگه چی؟ چرا چیزی بهم نگفتی؟

الفی میگه آنتوان بهم یه پیشنهاد کاری عالی داد منم قبول کردم امیلی میگه یعنی این چند روز تو پاریس بودی به من چیزی نگفتی؟ سپس با دلخوری از اونجا میره. جلوی در ساختمان الفی بهش پیام میده و میگه ببخشید بهت خبر نداده بودم دنبال یه فرصت خوب بودم سپس ازش میخواد تا باهمدیگه قرار بزارن همدیگرو ببینن امیلی قبول میکنه و میگه پی شام میبینمت. امیلی به رستوران گابریل میره و به کامیل و گابریل میگه میدونین چیشده؟ الفی پاریس بوده؟ اینجا با آنتوان مشغول به کار شده! گابریل به بهونه کار به آشپزخانه میره که امیلی از رفتارشون میفهمه اونا میدونستن سپس ازشون میپرسه که چرا بهش نگفتن! گابریل میگه خودش خواست نگیم تا خودش باهات حرف بزنه امیلی با کلافگی میگه اما شماها رفیق منین! شب امیلی با الفی سر میز نشستن و باهمدیگه حرف میزنن و بعد از چند دقیقه الفی از اونجا میره. فردای آن روز سیلوی با لوک و جولین حسابی تو فکر زفتن و تصمیم گرفتن که دوباره از نو شروع کنن و مشتری های جدید جور کنن واسه خودشون.

امیلی با لوک قرار میزاره و باهمدیگه حرف میزنن امیلی میگه اگه مدلین نیومده بود هنوز با هم داشتیم کار میکردیم انها باهم تصمیم میگیرن تا یه کاری کنن سیلوی و مدلین دوباره باهم همکاری کنن. تو مراسمی هردوی آنها دعوت شدن که مدلین و سیلوی میبینن هردوسون یه لباس از کارای پیرکادورو پوشیدن. مدلین از کار سیلوی تعریف میکنه و ازش میخواد تا دوباره برگرده و باهم کار کنن اما سیلوی اول تشکر میکنه سپس عذرخواهی میکنه و میگه نه همان موقع پیرکادو تو جمع حساب اعلام میکنه که با یکی دیگه قرارداد بسته و با اون میخواد همکاری کنه سیلوی وقتی اینو میشنوه جا میخوره و از اینکه تنها مشتریان هم از دست داده کلافه میشه. لوک و جولین با ناراحتی از پیش سیلوی میرن و میگن ای کاش یخورده رو پیشنهاد مدلین فکر میکردی حداقل. فردای آن روز همکار جدید پیرکادو به سیلوی زنگ میزنه و باهاش قرار میزاره و میگه ازتون میخوام دعوت کنم تا با کارکنانت بیای پیش من و واسه من کار کنین سیلوی میگه بزارین اول فکر کنم بعد خبر بدم او تا آخر شب بهش مهلت میده. سیلوی پیش لوک و جولین میره و ماجرارو به اونا میگه آنها بعد از کمی فکر قبول میکنن سیلوی خوشحال میشه. شب امیلی با گابریل و کامیل به اجرای میندی و گروهش میرن و حسابی خوش میگذرونن که الفی اونجا میاد اما هنوز با امیلی سرسنگینه. بعد از تمام شدن آهنگ میندی بنووا بهش میگه که به صاحب کلوب زنگ زده و گفته که میری اونجا تا آهنگ بخونی این موفقیت بزرگیه میندی خوشحال میشه و آنها را بغل میکنه. امیلی بالای سن میره و برای الفی آهنگی میخونه و ازش میخواد ببخشتش الفی پیشش میره و او را میبوسه و همدیگرو در آغوش میگیرن همگی خوشحال میشن و تشویقشون میکنن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل ۱ و ۲ سریال امیلی در پاریس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو