خلاصه داستان قسمت ۲۶ سریال امیلی در پاریس + تصویر

منبع: جدول یاب

5

1402/3/5

14:27


در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۶ سریال امیلی در پاریس هستید. ما را با ادامه این مطلب همراهی کنید. سریال امیلی در پاریس ساخته شخصِ دارن استار است، همان نویسنده / تهیه کننده‌ای که سریال محبوب آمریکایی‌ها یعنی”جنسیت و شهر” را تولید کرده بود، حالا امیلی در پاریس حکم ادامه معنوی همان اثر را دارد – اما در شهری متفاوت. “امیلی در پاریس” مملو از مثلث‌های عاشقانه، ماجراهای بد، دوستان دیوانه و کمد لباس‌های برجسته و شیک در شهر چراغ‌ها است، در واقع این سریال نگاهی عجیب به ماجراها و سو استفاده‌ از مهاجران جوان در پاریس است. این سریال از شنبه تا پنجشنبه راس ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه جم تیوی پخش می شود و ساعت های تکرار آن عبارتنداز؛ ۰۱:۰۰ ، ۱۰:۰۰ و ۱۴:۰۰

قسمت ۲۶ سریال امیلی در پاریس

قسمت ۲۶ سریال امیلی در پاریس

قسمت ۲۶ سریال امیلی در پاریس

تو شرکت یه مشتری میاد و ازشون یه برنامه تبلیغاتی میخواد تا جدیدترین مدل ماشینشو به نمایش بزاره و به عموم معرفی کنه. آنها دنبال لوکیشنی میگردن واسه برنامه که امیلی متوجه میشه آنتوان یه عمارتی تو دل مزرعه اسطوخودوس داره و میگه واو! نمیدونستم آنتوان همچین عمارتی داره شما میدونستین؟ سیلوی تایید میکنه و میگه خوب حالا که چی؟ میخوای چی بگی؟ امیلی میگه کجا از اینجا بهتر برای اینکه از ماشین رونمایی بشه؟ هان؟ آنها جا میخورن و با این فکر امیلی موافقم و خوشحال میشن. آنها کارهای هماهنگی را با انتوان میکنن و او هم قبول میکنه و از این جشن استفاده میکنه تا از عطر جدیدش رونمایی کنه. امیلی برای غذای جشن با گابریل هماهنگ میشه اما کامیل میگه برای کارش نمیتونه همراهیشون کنه. فردای آن روز امیلی و الفی با گابریل سوار قطار میشن تا به طرف لوکیشن برن تو مسیر گابریل میگه امیدوارم شانس بیاریم وقت کنیم برای غذا بریم یه رستوران و اسم یه رستوران معروف که ستاره هم گرفته را میگه. الفی میگه این عالیه پس حتما میریم اما امیلی میگه من قول نمیدم چون خیلی کار دارم الفی میگه آره مثل همیشه سپس رو به گابریل میگه خودمون میریم. وقتی به اونجا میرسن میبینن اریک و سیلوی هم از راه رسیدن. آنتوان و زنش به استقبالشون میرن و انها را به اتاق هایشان میبرن.

الفی میخواد با گابریل بره رستوران که آنتوان میره پیشش و از اونجایی که مدیر مالیش هست ازش میخواد باهم برن به طرف کارخانه از تا ببینن اوضاع چجوریه. گابریل وقتی از امیلی میشنوه میگه ای بابا پس باید با تو برم اون رستوران و باهمدیگه راهی میشن. وقتی به اونجا میرسن امیلی اشتباهی رو یه چهارتایی میشینه که گارسون بهش میگه این جای کیفتونه سپس میخندن و غذا سفارش میدن. انها غذاهای مختلفی را میخورن و حسابی خوششون میاد. اریک وقتی با سیلوی تنها شده میگه منظور آنتوان چی بود که گفت تو احتیاج به دیدن اینجا نداری خودت بلدی؟ سیلوی میگه من و انتوان یه دوره ی کوتاهی باهم بودیم اریک ناراحت میشه و میگه من میخوام تنها مرد زندگیت باشم سیلوی لبخند میزنه و میگه الانم هستی. مراسم شروع میشه و امیلی اسامی دعوت شدگان را چک میکنه. تو کارخانه آنتوان متوجه میشه که بخش عظیمی از عطرهایی که میخواسته رونمایی کنه خراب شده و حسابی بهم میریزه. الفی وقتی پیش امیلی میره بهش ماجرارو میگه. امیلی با سازنده ماشین ملاقات میکنه و باهمدیگه حرف میزنن او بهش میگه که من تعداد خیلی محدودی ساختم تا وقتی وارد بازار شد حسابی گرونتر بشه سپس از اونجا میره.

امیلی فکری به سرش میزنه و پیش آنتوان میره و میگه یه فکری دارم میتونین مثل سازنده ماشین امروز تعداد عطری که دارین تو شیشه های کوچیک و لوکسی بریزین و به عنوان نمونه به مشتری های خاصتون بدین و یه تاریخیو برای فروش نهایی علنی کنین اینجوری خیلی گرونتر و خاص‌تر میشه اما آنتوان با عصبانیت از اونجا میره امیلی به الفی میگه خوب نبود فکرم؟ الفی میگه جواب نداد. لورانت همسر سیلوی به اونجا میاد که اریک وقتی اونارو باهمدیگه میبینه جا میخوره و با کلافگی میره پیشش و میگه چقدر عجیب که همه جا تورو پیش سیلوی میبینم. سیلوی بعد از رفتن لورانت با اریک حرف میزنه و میگه بین ما چیزی نیست اریک میگه اگه دیگه چیزی نیست چرا از همدیگه طلاق نگرفتین هنوز؟ سیلوی جا میخوره و جوابی نداره بگه اریک با ناراحتی از اونجا میره. شب دور میز همه جمع شدن برای شام جشن که آنتوان بلند میشه و ایده ای که امیلی داده بود را بیان میکنه و جشن میگیرن. لورانت پیش سیلوی میره و میگه که اریک کجاست سیلوی میگه رفت یه سوال دارم اونم اینکه واقعا چرا ما از همدیگه جدا نشدیم هنوز؟ لورانت میگه نمیدونم فقط میخوام تو حالت خوب باشه. آنها دوباره باهمدیگه برمیگردن. فردای آن روز آنتوان به امیلی و الفی و زنش خبر میده که ماشینی که رونمایی شده را خریده سپس سوئیچو به الفی میده و میگه میتونی تا پاریس بیاریش؟ الفی خوشحال میشه و انتوان بهش میگه تو شرکت میبینمت. الفی و امیلی با ماشین با خوشحالی به طرف پاریس راهی میشن…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل ۱ و ۲ سریال امیلی در پاریس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو