خلاصه داستان قسمت ۲۱۷ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

منبع: جدول یاب

7

1402/3/8

13:13


در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۲۱۷ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۲۱۷ سریال ترکی خواهران و برادران

قسمت ۲۱۷ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۲۱۷ سریال ترکی خواهران و برادران

برک به لیلا زنگ میزنه و بهش میگه که قضیه شرط بندی تموم شد لیلا میگه چطور؟ برک میگه با آیبیکه آشتی کردیم لیلا خوشحال میشه و میگه چجوری؟ برک میگه تو راست میگفتی حسودی کرده بود دیروز باهم حرف زدیم و آشتی کردیم لیلا خوشحال میشه و میگه خیلی خوب شد برک بهش میگه اما پول تورو من بهت میدم لیلا میگه لازم نیست نمیخواد اما برک میگه نه اینجوری نمیشه من بهت میدم. همگی پشت در اتاق عمل با استرس نشستن و عمر میگه چند ساعت گذشته پس چرا هیچ خبری نمیشه ازشون؟ شوال پیش یاسمین میره و بهش میگه تو که چیزی بهشون نمیگی نه؟ نباید به کسی چیزی بگی فهمیدی؟ بعد از چند دقیقه دکتر بیرون میاد و بهشون میگه ما خیلی تلاش کردیم ولی متاسفانه بیمار را از دست دادیم همگی شوکه میشن و عمر با چشمانی قرمز و گریان از مادربزرگش میخواد تا بیدار بشه و برن باهم خونه و تمام خاطراتشونو باهاش مرور میکنن. آسیه بغلش میکنه و سعی میکنه تا آرومش کنه سپس باهم از بیمارستان میرن. همه سرخاک میرن و سوگی را به خاک میسپارن عمر دفنش میکنه که ا-مد دستشو به طرفش دراز میکنه و کمکش میکنه تا از تو قبر بیرون بیاد.

بعد از تمام شدن مراسم خاکسپاری آیلا پیش شوال میره و میگه چیشد که اینجوری شد؟ مریضیه خاصی داشت؟ شوال میگه آره مریضی قلبی داشت ولی داشتیم تو سالن قهوه میخوردیم که یکدفعه افتاد رو زمین آکیف که اون موقع اونجا بود با شنیدن این حرف ها جا میخوره و بعد از رفتن آیلا بهش میگه با قهوه خوردن تو سالن مرد؟ نکنه فال بدی گرفتی واسش این اتفاق افتاد؟! شوال میگه اینجا هم دست از سر این شوخی ها برنمیداری؟ آکیف بهش با طعنه میگه که میدونه تو انبار نزدیک استخر بودن او جا میخوره و میگه نمیفهمم چی میگی؟ آکیف عکسارو بهش نشون میده که شوال بهش میگه هرچی بخوای میدم آکیف میگه خوب این شد حرف حساب جای عکسا پیشم امنه خیالت راحت باهم بعدا حرف میزنیم و از اونجا میره. سر میز صبحانه صرب به یاسمین میگه ۱۵ روز از فوت مامان بزرگ گذشته ولی هنوز عزاداریت تموم نشده یه چیزی بخور یاسمین میگه میل ندارم. شوال حرف از خرید یه ویلا میزنه که یاسمین میگه هنوز ۱۵ روز گذشته به فکر خرید ویلایین؟ وقتی شوال با یاسمین تنها میشه تو میگه مشکلت چیه؟ چرا اینجوری میکنی؟ یاسمین میگه من چند روزه خواب ندارم احساس عذاب وجدان دارم اما تو داری با پول های مامان بزرگم به آرزوهات میرسی و با کلافگی از اونجا میره.

تو مدرسه آیبیکه دنبال برک میگرده که عمر بهش نشون میده و میگه ولی نیارش اینجا آیبیکه میگه میدونم انقدر هی نگین! آیبیکه پیش برک میره که همان موقع تولگا به مدرسه میاد و اونارو میبینه و حسادت میکنه. شوال سر قرار با آکیف میره او بهش میگه من تونستم فقط دور از چشم احمد ۸۰۰تا جور کنم به جای ۱ میلیون! آکیف میگه نه اشکالی نداره ۲۰۰تاش کمه فقط عیبی نداره سپس بعد از کمی حرف زدن از اونجا میره. برک زنگ تفریح با لیلا تو حیاط پشتی مدرسه قرار میزاره و بهش پولشو میده لیلا ازش تشکر میکنه و میگه تو خیلی مردی! برک میگه فقط کسی موضوع شرط بندیو نفهمه لیلا میگه کدوم شرط بندی و میخنده و میره. عمر به تریا پیش یاسمین میره و بهش یکسری عکس میده و میگه اینارو زیر بالشت مامان بزرگ پیدا کردم، او با دیدن عکسا میبینه عکس های بچگی خودشو خانواده شو نگه میداشته و با ناراحتی گریه میکنه. آکیف میره پیش شنگول و میگه اتوبوسو من میخرم جا از من کار از تو شنگول خوشحال میشه و قبول میکنه. همان موقع به آکیف پیام بلوکه شدن حسابش میاد که کلافه میشه و بعد از زنگ زدن میفهمه به خاطر بدهی از قبل بلوکه شده. تو مدرسه افرا برای صرب قهوه میگیره و میره پیشش او اصلا بهش اعتنایی نمیکنه و با طلبکاری میگه پس شکرش کو؟ افرا عذرخواهی میکنه و میره شکر بیاره که صرب به خودش میگه مثل کَنه چسبیده بهم ولمم نمیکنه! اوگولجان پیش افرا میره و میگه موندم تا کی میخوای عروسک خیمه شب بازیش باشی! افرا میگه چون از من خوشش میاد حسودی میکنی آره؟  وقتی میبینه صرب رفته بهش میگه بیا ببین تو رو دید ناراحت شد رفت….!

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو