نقد فیلم سیسو (Sisu) | جان ویک در جنگ جهانی دوم!

نقد فیلم سیسو (Sisu) | جان ویک در جنگ جهانی دوم!


منبع: زومجی

3

1402/3/13

18:47


نقد فیلم سیسو (Sisu) | جان ویک در جنگ جهانی دوم!

سیسو، فیلم سرراستی است. درست مثل هدف و خواسته‌ی اصلی قهرمان‌اش. یک کهنه‌سرباز تنها و منزوی فنلاندی، که در میانه‌ی جنگ لاپلند و اواخر جنگ جهانی دوم، بی‌توجه به نیروی متخاصم نازی، به حفاری طلا مشغول است! به شکل طبیعی وقتی قصه‌تان را حول چنین شخصیتی بنا می‌کنید، در حال تنظیم انتظارات و رویکرد تماشاگرتان هستید. نمی‌شود به تماشای فیلمی با این زمینه‌ی داستانی نشست و توقعی جز یک تجربه‌ی مفرح و ساده داشت!

سیسو را می‌توان یک فیلم اکسپلویتیشن (Exploitation)، مشابه آثار بی‌کله و خونین پررونق در دهه‌ی هشتاد سینمای جریان اصلی آمریکا دانست. افراط و زیاده‌روی در نمایش محتوای «ممنوع» در این‌گونه‌ی سینمایی، البته که صرفا به خشونت محدود نمی‌ماند. اما نمونه‌های اکشن این جریان، بیش از هرچیز، روی بهره‌کشی از جذابیت ظاهری صحنه‌های به‌غایت خشونت‌بار و بسیار اغراق‌آمیزی از انفجار بدن‌ها و پاشیدن خون‌ها حساب باز می‌کنند. تا حدی که این زیاده‌روی، عملا تبدیل به‌نوعی از شوخ‌طبعی درونی برای این آثار می‌شود. هم سازندگان و هم تماشاگران به بلاهت اثر آگاه‌اند؛ اما داوطلبانه تصمیم به تفریح با آن می‌گیرند!

علاوه‌بر این، در سیسو می‌توان اثرات واضحی از الگوی «مرد تنها و کم‌حرف» فرانچایزهای اکشن محبوب و مهمی مثل رمبو و جان ویک، یا وسترن اسپاگتی‌های سرجیو لئونه را هم دید. همچنین، ارتش تک‌نفره‌ای که پروتاگونیست نامیرای فیلم باشد، جان سخت (Die Hard) را به یاد آدم می‌آورد و شکل‌های متنوعی که در طول فیلم دشمنان تک‌بعدیِ قهرمان به خاک و خون کشیده می‌شوند، دسته‌ی فیلم‌های «شکار نازی‌ها» را تداعی می‌کند.

یک افسر نازی در کنار سربازانش میان گرد و خاک و مقابل یک تانک و کامیون در نمایی از فیلم سیسو به کارگردانی جلماری هلندر

اما برای توصیف سیسو، صفتی بهتر از همان «سرگرم‌کننده» پیدا نمی‌شود. این فیلمی است که هیچ‌گاه به دستاورد تازه‌ای نمی‌رسد و المان‌های سبکی‌‌اش در پیاده‌سازی تجربه‌ی اغراق‌آمیزش به قدر کافی منسجم نیستند؛ اما می‌تواند در سراسر دقایقش تماشاگر را با خود همراه کند. نوعی «ساده‌سازی» در نسبت با تقریبا تمام عناصر فیلم، در دستور کار جلماری هلندرِ فیلمساز بوده است و تلاشی واضح را برای هرس کردن موقعیت‌ها، تا رسیدن به تنه‌ی معرف کیفیت مفرح سینمایی‌شان شاهد هستیم. در طراحی همه‌چیز، از انگیزه‌ی شخصیت اصلی (نقد کردن طلاهایی که از زمین حفاری کرده است) تا عناوین فصول مختلف روایت، اضافات «حوصله‌ سر بر» حذف شده‌اند تا به بخش‌های «باحال» ماجرا برسیم!

در سیسو می‌توان اثرات واضحی از الگوی «مرد تنها و کم‌حرف» فرانچایزهای اکشن محبوب و مهمی مثل رمبو و جان ویک، یا وسترن اسپاگتی‌های سرجیو لئونه را هم دید

این رویکرد برای فیلم، دستاوردها و آسیب‌هایی دارد. دستاورد اصلی این است که با تجربه‌ای عمدتا «بصری» و کمتر گزارشی طرف‌ایم. سیسو فیلمی فنلاندی است که با تصمیمی هوشمندانه، به زبان انگلیسی ساخته‌ شده است. اما بعید نیست اگر در بیشتر دقایق تماشای فیلم، این مسئله را به کل فراموش کنیم و تازه پس از سپری شدن چندین دقیقه، وقتی یکی از شخصیت‌ها دهان می‌گشاید، یادمان بیاید که در این فیلم، هم بومیان فنلاندی و هم ارتش نازی، با لهجه‌ی غلیظ و کلمات ساده‌ای، به انگلیسی حرف می‌زنند! واقع‌گرایی از پنجره به بیرون پرتاب شده است تا برای قابل‌فهم بودن و دسترس‌پذیری تجربه‌ی تماشای اثر جا باز شود!

زبان سیسو، زبان «اعمال» و «تصاویر» است. این فیلمی است که برای ایجاد تجربه‌ی درگیرکننده‌اش، روی تعلیق و وزن فیزیکال موقعیت‌هایش حساب می‌کند. البته که در این راه، بیش از حد به نماهای آهسته و تاکید‌های نمایشی متوسل می‌شود و زبان بصری‌اش برای گیرانداختن تماشاگر در مخمصه‌ی موقعیت‌های دشوار داستانی، بافت و جزئیات کافی را ندارد. اما در مجموع نمی‌شود انکار کرد که فیلم در دقایق بسیاری، با تکیه‌ی صرف به تصاویر و عینیت موقعیت‌ها، بدون زیاده‌گویی، مخاطب را با تجربه‌ی شخصیت اصلی همراه می‌کند.

یک مرد مسن با لباس تیره‌ی نظامی که در حال فرار برای لحظه‌ای روی زمین افتاده است در نمایی از فیلم سیسو به کارگردانی جلماری هلندر

بهانه‌ی طبیعی/منطقی ابتداییِ کم‌دیالوگ بودن فیلم هم تنهایی و انزوای قهرمان کاریزماتیک قصه است. اصلا همین‌جا باید گفت که بخش زیادی از جذابیت سیسو، از شمایل مردانه‌ی آلفا و خشم دائما در آستانه‌ی انفجار شخصیت اصلی قصه یعنی آتامی کورپی سرچشمه می‌گیرد. یکی دیگر از همان مردان بی‌نهایت حرفه‌ای و بسیار بی‌رحمی که کارشان را با این جهان شلوغ و بازی‌های ساکنان حقیرش تمام کرده‌اند، در آرامش خودشان خزیده‌اند و تا کسی پا روی دم‌شان نگذارد، تا کسی «اولین خون» را نریزد، مایل به درگیری نیستند! ابرانسان‌هایی که از سویی بابت خویشتن‌داری بزرگوارانه‌شان تحسین‌شان می‌کنیم و از سوی دیگر نمی‌توانیم صبر کنیم برای برهم‌خوردن این خودداری عمدی و خروش آتش‌فشان درونی‌شان!

در طراحی همه‌چیز، از انگیزه‌ی شخصیت اصلی، تا عناوین فصول مختلف روایت، اضافات «حوصله‌ سر بر» حذف شده‌اند تا به بخش‌های «باحال» ماجرا برسیم!

اگر کاریزما و مهارت آتامی کورپی، جان ویک را به‌یادمی‌آورد، پس‌زمینه‌ی داستانی‌اش را عینا از جان رمبو و فیلم اولین خون (First Blood) گرفته‌اند. این‌جا هم با یک قهرمان افسانه‌ای جنگ مواجه هستیم که اثرات حضور در میادین جهنمی نبرد، وجود خسته‌اش را رها نکرده‌اند. اگر زخم‌های رمبو در اصل درونی بودند و او از «اختلال اضطراب پس از سانحه» (PTSD) رنج می‌بٌرد، آتامی را جز به زخم‌های عمیق روی بدن‌اش نمی‌شناسیم (و حدس بزنید همذات‌پنداری با کدام شخصیت آسان‌تر است؟!). زخم‌هایی که به هنگام وارد آوردن صدماتی در ابعاد صدها کشته به روس‌ها در «جنگ زمستان» میان فنلاند و اتحاد جماهیر شوروی، بر تن او نشسته‌اند و همین روس‌ها را واداشته است تا به کهنه‌سرباز بی‌رحم لقب «نامیرا» را بدهند.

دو زن با لباس‌هایی آسیب دیده که مقابل یک تانک راه می‌روند در نمایی از فیلم سیسو به کارگردانی جلماری هلندر

این لقب به سیسو وجه تازه‌ای هم اضافه می‌کند. چون قصه‌‌ی فیلم در اصل یک افسانه و حکایت اساطیری هم است. به جز اغراق‌های پرتعداد اثر، هلندر برای انتقال این وزن اساطیری، دو تمهید دارد. یکی آن صحنه‌ی بسیار بد و خنده‌دار استعلام هویت قهرمان از دیتابیس آلمان نازی (!)؛ که طی آن، «کم‌حرفی» جذاب فیلم فراموش و اثر، به چیزی شبیه به یکی از همین بلاک‌باسترهای احمقانه‌ی تهیه شده توسط برادران روسو تبدیل می‌شود! و دیگری هم ازطریق حضور دسته‌ی دختران اسیر فیلم که جدا از بازخوانی خصوصیات زیرژانر «نازی اکسپلویتیشن» (یا Nazisploitation) و ارجاعاتی واضح به مدمکس: جاده‌ی خشم (Mad Max: Fury Road)، یکی‌ از دختران را به راوی اسطوره‌ی فرابشری قصه تبدیل می‌کند.

همین خصلت اسطوره‌ای، فیلم را به مسیری سوق می‌دهد که هرچه پیش می‌رود، اغراق‌آمیزتر می‌شود. بخش زیادی از جذابیت فیلم‌های «ارتش تک‌نفره»، روی این پرسش دراماتیک بنا شده است که «قهرمان چطور از این مهلکه جان سالم به در می‌برد؟» درواقع در موقعیت‌های مختلف این فیلم‌ها، شانس و شرایط منطقی به قدری علیه قهرمان است که هیچ‌رقمه نمی‌توان پیروزی‌اش را توجیه کرد. بااین‌حال، فیلم‌های باهوش ژانر، همیشه راهی پیدا می‌کنند برای تفریح‌ با این موقعیت‌های غیرمنطقی اما تماشایی.

جاهایی از روایت فیلم، ایده‌های فیلمساز برای نجات شخصیت اصلی از مهلکه، دم دستی و ضعیف جلوه می‌کنند

سیسو هم از این قاعده مستثنی نیست و در فرازی مثل حلق‌آویز شدن شخصیت اصلی، گویی دارد بابت حجم باورناپذیر اغراق‌اش به تماشاگر چشمک می‌زند! عمده‌ی موقعیت‌ها هم با همین منطق مفرح، درست کار می‌کنند. اما جاهایی از روایت فیلم (مثل ایستادن آتامی مقابل آتش نازی‌ها با یک تکه فلز در دست، یا جایی که با وجود در تیررس بودن قهرمان، فرمانده‌ی نازی دستور به فرستادن سگ‌ها می‌دهد)، ایده‌های فیلمساز برای نجات شخصیت اصلی از مهلکه، دم دستی و ضعیف جلوه می‌کنند. در چنین شرایطی، جای اینکه بابت تدبیر یا توانایی غیرمنتظره‌ی قهرمان برای نجات خودش از غیرممکن‌ترین موقعیت‌ها (به‌لطف همان چیزی که فیلم نام‌اش را «سیسو» یا اراده‌ی آهنین می‌گذارد) مانند یک پسربچه ذوق کنیم، با احساسی شبیه به سرخوردگی، وقایع آتی را پیگیری خواهیم کرد. چه اهمیتی دارد که تهدید چه باشد، وقتی قهرمان به نحوی -که الزاما به شایستگی خودش مرتبط نیست- از آن جان سالم به در خواهد برد؟

یک مرد مسن که پشت یک ماشین سوخته پناه گرفته است در نمایی از فیلم سیسو به کارگردانی جلماری هلندر

علاوه‌بر این، البته که می‌توان به ایده‌هایی مثل آویزان شدن قهرمان با کلنگ (!) از یک هواپیمای در حال اوج‌گیری، به شکلی رضایت‌بخش و از ته دل خندید، یا برای صحنه‌ی پایان‌بندی فیلم و شوخ‌طبعی درست‌اش دست زد؛ اما این غلبه‌ی اغراق کمیک در جمع‌بندی اثر را که کنار صحنه‌های آغازین و واقع‌گرایی نسبی‌شان می‌گذاریم، حدی از ناهمگونی و عدم انسجام را تشخیص می‌دهیم. در نتیجه، به رغم زمان کوتاه و سرگرم‌کنندگی بالای اثر، نمی‌توان از این نکته چشم پوشید که سیسو در نسبت با بهترین نمونه‌های هر یک از ژانرها و ساب‌ژانرهایی که یادآور می‌شود، خلاقیت و انرژی کمتری دارد. این فیلمی است که چه در نحوه‌ی پرداخت شخصیت‌هایش، چه در زمینه‌ی لحن، چه در طراحی موقعیت‌های اغراق‌آمیزش و چه در زبان بصری، می‌توانست خیلی بهتر از این باشد. هرچند یک بار تماشا کردن‌اش کاری نیست که کسی از آن پشیمان شود.


نظرات


تصویری


ویدئو