گلچین شعر فروغ فرخزاد (زیباترین اشعار عاشقانه شاعر معروف فروغ)

گلچین شعر فروغ فرخزاد (زیباترین اشعار عاشقانه شاعر معروف فروغ)


منبع: روزانه

5

1402/3/14

13:16


در این مطلب برای علاقمندان به اشعار فروغ فرخزاد، مجموعه گلچین شده شعر فروغ فرخزاد و اشعار عاشقانه این شاعر معروف را گردآوری کرده ایم. گلچین شعر فروغ فرخزاد می‌آیم می‌آیم می‌آیمو آستانه پر از عشق مى شودو من در آستانه به آنها که دوست می دارندو دختری که هنوزآنجادرآستانهء پرعشق ایستاده،سلامی دوباره خواهم داد […]

در این مطلب برای علاقمندان به اشعار فروغ فرخزاد، مجموعه گلچین شده شعر فروغ فرخزاد و اشعار عاشقانه این شاعر معروف را گردآوری کرده ایم.

گلچین شعر فروغ فرخزاد

گلچین شعر فروغ فرخزاد (زیباترین اشعار عاشقانه شاعر معروف فروغ)

می‌آیم می‌آیم می‌آیم
و آستانه پر از عشق مى شود
و من در آستانه به آنها که دوست می دارندو دختری که هنوزآنجا
درآستانهء پرعشق ایستاده،سلامی دوباره خواهم داد

***

می خواستم
که شعله شوم سرکشی کنم
مرغی شدم
به کنج قفس بسته و اسیر

***

تمام روز نگاه من
به چشمهای زندگیم خیره گشته بود
به آن دو چشم مضطرب ترسان
که از نگاه ثابت من می گریختند
و چون دروغگویان
به انزوای بی خطر پلکها پناه می آوردند…!

***

من از نهایت شب حرف می‌زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می‌زنم
اگر به خانه‌ی من آمدی
برای من ای مهربان
چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه‌ی خوشبخت بنگرم.

مطلب مشابه: مجموعه اشعار کوتاه احساسی + گلچین شعر نو و کوتاه احساسی

گلچین شعر فروغ فرخزاد (زیباترین اشعار عاشقانه شاعر معروف فروغ)

پنجره
یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقه ی چاهی
در انتهای خود به قلب زمین میرسد
و باز میشود به سوی وسعت
این مهربانی مکرر آبی رنگ
یک پنجره که دست های کوچک تنهایی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریم
سرشار میک ند
و میشود از آنجا
خورشید را به غربت گلهای شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافیست
من از دیار عروسکها می آیم
از زیر سایه های درختان کاغذی
در
باغ یک کتاب مصور
از فصل های خشک تجربه های عقیم دوستی و عشق
در کوچه های خاکی معصومیت
از سال های رشد حروف پریده رنگ الفبا
در پشت میز های مدرسه مسلول
از لحظه ای که بچه ها توانستند
بر روی تخته حرف سنگ را بنویسند
و سارهای سراسیمه از درخت کهنسال
پَر زدند
من از میان ریشه های گیاهان گوشتخوار می آیم
و مغز من هنوز
لبریز از صدای وحشت پروانه ای است که او را
دردفتری به سنجاقی
مصلوب کرده بودند
وقتی که اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود
و در تمام شهر
قلب چراغ های مرا تکه تکه می کردند
وقتی که چشم های
کودکانه عشق مرا
با دستمال تیره قانون می بستند
و از شقیقه های مضطرب آرزوی من
فواره های خون به بیرون می پاشید
وقتی که زندگی من دیگر
چیزی نبود هیچ چیز بجز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم باید باید باید
دیوانه وار دوست بدارم
یک پنجره برای من کافیست
یک پنجره
به لحظه ی آگاهی و نگاه و سکوت
اکنون نهال گردو
آن قدر قد کشیده که دیوار رابرای برگهای جوانش معنی کند
از آینه بپرس
نام نجات دهنده ات را
آیا زمین که زیر پای تو می لرزد
تنها تر از تو نیست ؟
پیغمبران رسالت ویرانی را
با خود به قرن ما آوردند ؟
این انفجار های پیاپی
و ابرهای مسموم
آیا طنین آینه های مقدس هستند ؟
ای دوست ای برادر ای همخون
وقتی به ماه رسیدی
تاریخ قتل عام گل ها را بنویس
همیشه خوابها
از ارتفاع ساده لوحی خود پرت میشوند و می میرند
من شبدر چهار پری را می بویم
که روی گور
مفاهیم کهنه روییده ست
آیا زنی که در کفن انتظار و عصمت خود خاک شد جوانی من بود ؟
آیا دوباره من از پله های کنجکاوی خود بالا خواهم رفت
تا به خدای خوب که در پشت بام خانه قدم میزند سلام بگویم ؟
حس میک نم که وقت گذشته ست
حس میک نم که لحظه سهم من از برگهای تاریخ است
حس میک نم که
میز فاصله ی کاذبی است در میان گیسوان من و دستهای این
غریبه ی غمگین
حرفی به من بزن
آیا کسی که مهربانی یک جسم زنده را به تو می بخشد
جز درک حس زنده بودن از تو چه می خواهد ؟
حرفی بزن
من در پناه پنجره ام
با آفتاب رابطه دارم

مطلب مشابه: اشعار عاشقانه فروغ فرخزاد؛ گلچینی از بهترین اشعار عاشقانه و زیبای فروغ فرخزاد

تنم به پیله‌ی تنهاییم نمی‌گنجید
و بوی تاج کاغذیم
فضای آن قلمرو بی آفتاب را
آلوده کرده بود

زیباترین اشعار عاشقانه شاعر معروف

تنم به پیله‌ی تنهاییم نمی‌گنجید
و بوی تاج کاغذیم
فضای آن قلمرو بی آفتاب را
آلوده کرده بود

***

قسمتی از شعر: یادی از گذشته

وقتی که زندگی من هیچ چیز نبود
هیچ چیز به جز
تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم باید، باید، باید
دیوانه وار دوست بدارم
کسی را که مثل هیچکس نیست ..

مطلب مشابه: اشعار ناب و ماندگار از شاعران ایرانی و گلچین چند شعر کوتاه

گلچین شعر فروغ فرخزاد (زیباترین اشعار عاشقانه شاعر معروف فروغ)

دستهایم را در باغچه می‌کارم
سبز خواهم شد،
می‌دانم، می‌دانم، می‌دانم
و پرستوها
در گودی انگشتان جوهری‌ام
تخم خواهند گذاشت.

***

شاید این را شنیده ای که زنان
در دل «آری» و «نه» به لب دارند
ضعف خود را عیان نمی سازند
رازدار و خموش و مکارند

آه، من هم زنم، زنی که دلش
در هوای تو می زند پر و بال
دوستت دارم ای خیال لطیف
دوستت دارم ای امید محال

***

دیدم که پوست تنم از انبساط عشق ترک‌ می‌خورد
دیدم که حجم آتشینم
آهسته آب شد
و ریخت، ریخت، ریخت
در ماه، ماه به گودی نشسته، ماه منقلب تار

***

من مثل حس گمشدگی وحشت اورم
اما خدای من …
ایا چگونه میشود از من ترسید…؟!
من، من که هیچگاه جز بادبادکی
سبک و ولگرد بر پشت بامهای
مه الوده ی اسمان چیزی نبوده ام
و عشق و میل و نفرت و دردم را
در غربت شبانه ی تابستان
موشی بنام”مرگ” جویده است…

***

‌شایدپرنده بود که نالید
یا باد در میان درختان
یا من که در برابر بن بست قلب خود
چون موجی از تاسف و شرم و درد
بالا می آمدم و از میان پنجره می دیدم که آن دو دست
آن دو سرزنش تلخ و همچنان دراز به سوی دو دست من در روشنایی سپیده دمی کاذب
تحلیل می روند و یک صدا که در افق سرد
فریاد زد
خداحافظ…!

***

زندگی شاید آن لحظه مسدودی ست
که نگاه من در نی نی چشمان تو
خود را ویران می سازد

مجموعه شعر عاشقانه فروغ

سخن از گیسوی خوشبخت من است
با شقایقهای سوخته ی بوسه ی تو..!
و صمیمیت تن هامان در طرّاری
و درخشیدن عریانیمان…
مثل فلس ماهیها در آب

مطلب مشابه: اشعار عارفانه مولانا و منتخب بهترین اشعار عرفانی این شاعر

گلچین شعر فروغ فرخزاد (زیباترین اشعار عاشقانه شاعر معروف فروغ)

انسان پوک
انسان پوک پر از اعتماد
نگاه کن که دندانهایش
چگونه وقت جویدن سرود می خواند
و چشمهایش
چگونه وقت خیره شدن می درند
و او چگونه از کنار درختان خیس می گذرد :
صبور ،
سنگین ،
سرگردان .

چرا من اینهمه کوچک هستم
که در خیابانها گم میشوم
چرا پدر که اینهمه کوچک نیست
و در خیابانها هم گم نمیشود
کاری نمیکند که آنکسی که بخواب من آمده ست،

روز آمدنش را جلو بیاندازد

***

مطلب مشابه: اشعار فروغ فرخزاد + شعر غمگین، بلند، کوتاه و عاشقانه از شاعر نامدار معاصر فروغ فرخزاد

در سر من چیزی نیست
به جز چرخش ذرات غلیظ سرخ
و نگاهم
مثل یک حرف دروغ
شرمگین است و فروافتاده!

***

شانه های تو
همچو صخره های سخت و پرغرور
موج گیسوان من در این نشیب
سینه میکشد چو آبشار نور

شانه های تو
چون حصارهای قلعه ای عظیم
رقص رشته های گیسوان من بر آن
همچو رقص شاخه های بید در کف نسیم

***

باز….
من ماندم و خلوتی سرد
خاطراتی زبگذشته ای دور
یاد عشقی که با حسرت و درد
رفت و خاموش شد در دل گور……

***

می‌توان بر جای باقی ماند
در کنار پرده،
اما کور، اما کر

مطلب مشابه: اشعار در مورد گذر عمر + جملات زیبا در مورد گذران شدن عمر و زندگی

گلچین شعر فروغ فرخزاد (زیباترین اشعار عاشقانه شاعر معروف فروغ)

انگار در مسیری از تجسم پرواز بود که یک روز آن پرنده‌
نمایان شد
انگار از خطوط سبز تخیل بودند
آن برگ‌های تازه که در شهوت نسیم نفس می‌زدند
انگار
آن شعله‌های بنفش که در ذهن پاک پنجره‌ها می‌سوخت
چیزی بجز تصور معصومی از چراغ نبود

در کوچه‌ باد می‌آمد
این ابتدای ویرانیست آن روز هم که دست‌های تو ویران شدند باد می آمد‌

***

جمعه ساکت
جمعه متروک
جمعه چون کوچه های کهنه،غم انگیز
جمعه اندیشه های تنبل بیمار
جمعه خمیازه های موزی کشدار
جمعه بی انتظار
جمعه تسلیم
خانه خالی
خانه دلگیر
خانه در بسته بر هجوم جوانی
خانه تاریکی و تصور خورشید
خانه تنهایی و تفال و تردید
خانه پرده کتاب گنجه تصاویر
اه چه ارام و پر غرور گذر داشت
زندگی من چون جویبار غریبی
در دل این جمعه های ساکت متروک
دردل این خانه های خالی دلگیر
اه… چه ارام و پر غرور گذر داشت …

شعر عاشقانه فروغ

بعد از این از تو دگر هیچ نخواهم
نه درودی
نه پیامی
نه نشانی
ره خود گیرم و ره بر تو گشایم
زآنکه دیگر تو نه آنی
تو نه آنی …

***

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
از فصل های خشک گذر می کردند
به دسته های کلاغان
که عطر مزرعه های شبانه را
برای من به هدیه می آوردند
به مادرم که در آیینه زندگی می کرد
و شکل پیری من بود
و به زمین، که شهوت تکرار من، درون ملتهبش را
از تخمه های سبز می انباشت – سلامی دوباره خواهم داد

می آیم، می آیم، می آیم
با گیسویم: ادامه بوهای زیر خاک
با چشم هایم: تجربه های غلیظ تاریکی
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار
می آیم، می آیم، می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها که دوست می دارند
و دختری که هنوز آنجا،
در آستانه پرعشق ایستاده، سلامی دوباره خواهم داد

مطلب مشابه: دکلمه های عاشقانه هوشنگ ابتهاج با اشعار زیبا و 20 دکلمه برای دانلود

گلچین شعر فروغ فرخزاد (زیباترین اشعار عاشقانه شاعر معروف فروغ)

آنچه در من نهفته دریایی ست
کی توان نهفتنم باشد

با تو زین سهمگین توفانی
کاش یارای گفتنم باشد

***

از تنم جامه برون آر و بنوش
شهد سوزنده ی لب هایم را

تا به کی در عطشی دردآلود
به سر آرم همه شب هایم را

***

یک شب ز ماورای سیاهی ها
چون اختری بسوی تو می آیم
بر بال بادهای جهان پیما
شادان به جستجوی تو می آیم

سر تا بپا حرارت و سرمستی
چون روزهای دلکش تابستان
پر می کنم برای تو دامان را
از لاله‌های وحشی کوهستان

یک شب ز حلقه‌ای که بدر کوبند
در کنج سینه قلب تو می لرزد
چون در گشوده شد، تن من بی تاب
در بازوان گرم تو می لغزد

دیگر در آن دقایق مستی بخش
در چشم من گریز نخواهی دید
چون کودکان نگاه خموشم را
با شرم در ستیز نخواهی دید

یک شب چو نام من بزبان آری
می خوانمت به عالم رؤیائی
بر موج‌های یاد تو می رقصم
چون دختران وحشی دریائی

یک شب لبان تشنه من با شوق
در آتش لبان تو می سوزد
چشمان من امید نگاهش را
بر گردش نگاه تو می دوزد

از زهره، آن الهه افسونگر
رسم و طریق عشق می آموزم
یک شب چو نوری از دل تاریک ی
در کلبه ات شراره می افروزم

آه، ای دو چشم خیره بره مانده
آری ، منم که سوی تو می آیم
بر بال بادهای جهان پیما
شادان به جستجوی تو می آیم

مطلب مشابه: اشعار دل گرفته با مجموعه شعر دل غمگین و پر غصه

گلچین شعر فروغ فرخزاد (زیباترین اشعار عاشقانه شاعر معروف فروغ)

ناشناسی درون سینه من
پنجه بر چنگ و رود می‌ساید
همره نغمه‌های‌ موزونش
گوئیا بوی عود می آید

آه، باور نمی کنم کـه مرا
با تو پیوستنی چنین باشد
نگه ان دو چشم شور افکن
سوی من گرم و دلنشین باشد

بیگمان زان جهان رویایی
زهره بر من فکنده دیده عشق
مینویسم بروی دفتر خویش
جاودان باشی اي سپیده عشق

فروغ فرخ‌زاد

***

اي ز گندمزار‌ها سرشارتر
اي ز زرین شاخه‌ها پر بارتر

اي در بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمت تردید‌ها

با تو ام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر ‚ جز درد خوشبختیم نیست.

***

از دوست داشتن

 امشب از آسمان ديده تو

روي شعرم ستاره ميبارد

در سكوت سپيد كاغذها

پنجه هايم جرقه ميكارد

شعر ديوانه تب آلودم

شرمگين از شيار خواهشها

پيكرش را دوباره مي سوزد

عطش جاودان آتشها

آري آغاز دوست داشتن اسـت

اگرچه پايان راه ناپيداست

من بـه پايان دگر نينديشم

كه همين دوست داشتن زيباست

از سياهي چرا حذر كردن

شب پر از قطره های الماس اسـت

انچه از شب بـه جاي مي ماند

عطر سكر آور گل ياس اسـت

آه بگذار گم شوم در تو

كس نيابد ز من نشانه من

روح سوزان آه مرطوب من

بوزد بر تن ترانه من

آه بگذار زين دريچه باز

خفته در پرنيان رويا ها

با پر روشني سفر گيرم

بگذرم از حصار دنياها

داني از زندگي چه ميخواهم

من تو باشم ‚ تو ‚ پاي تا سر تو

زندگي گر هزار باره بود

بار ديگر تو بار ديگر تو

آنچه درمن نهفته درياييست

كي توان نهفتنم باشد

با تو زين سهمگين طوفاني

كاش ياراي گفتنم باشد

بس كه لبريزم از تو مي خواهم

بدوم در ميان صحراها

سر بكوبم بـه سنگ كوهستان

تن بكوبم بـه موج دريا ها

بس كه لبريزم از تو مي خواهم

چون غباري ز خود فرو ريزم

زير پاي تو سر نهم آرام

بـه سبك سايه تو آويزم

آري آغاز دوست داشتن اسـت

اگرچه پايان راه نا پيداست

من بـه پايان دگر نينديشم

كه همين دوست داشتن زيباست

***

شعر اسیر فروغ فرخزاد

تو را می خواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
تویی آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس مرغی اسیرم
ز پشت میله های سرد تیره
نگاه حسرتم حیران به رویت

در این فکرم که دستی پیش اید
و من ناگه گشایم پر به سویت
در این فکرم که در یک لحظه غفلت
از این زندان خاموش پر بگیرم
به چشم مرد زندانبان بخندم
کنارت زندگی از سر بگیرم

در این فکرم من و دانم که هرگز
مرا یارای رفتن زین قفس نیست
اگر هم مرد زندانبان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نیست
ز پشت میله ها هر صبح روشن
نگاه کودکی خندد به رویم

چو من سر می کنم آواز شادی
لبش با بوسه می آید به سویم
اگر ای آسمان خواهم که یک روز
از این زندان خامش پر بگیرم
به چشم کودک گریان چه گویم
ز من بگذر که من مرغی اسیرم

من آن شمعم که با سوز دل خویش
فروزان می کنم ویرانه ای را
اگر خواهم که خاموشی گزینم
پریشان می کنم کاشانه ای را

مطلب مشابه: اشعار عشق یعنی و عشق چیست با سخنان زیبا درباره عشق

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو