احتمالا تا به حال به نام نظریه پنجره شکسته در کتاب های جرم شناسی برخورد کرده اید. این اصطلاح به این موضوع اشاره دارد که اگر زمانی که هنوز جرم و جنایت اندک است آن را نادیده بگیریم، به تدریج همه جا را فرا می گیرد. درست مانند زمانی که یکی از پنجره های یک ساختمان شکسته است و اگر تعمیر نشود، کم کم رهگذران دیگر پنجره های ساختمان را نیز می شکنند. حال سؤال این جا است که آیا واقعا این گونه است؟ در ادامه مطلب به نقد و بررسی نظریه پنجره شکسته خواهیم پرداخت.
نظریه پنجره شکسته چیست؟
به موجب نظریه پنجره شکسته، هرگونه آثار ظاهری از جرم و بی نظمی در جامعه می تواند باعث ایجاد بی نظمی و جرم و جنایت بیشتر شود. به طور مثال اگر در یک محله ای، شرب خمر، خرابکاری، پرسه زدن، دیوارنویسی و … مشاهده شود، فضایی به وجود می آید که همه افراد به طرف جرم و بی قانونی سوق داده می شوند. طرفداران این نظریه بر این باور هستند که برخورد با این بی نظمی ها و پاک کردن آثار این جرایم کوچک از جامعه، می تواند مانع از وقوع جنایت های بیشتر و بزرگ تر شود. در حقیقت کلیت حرف این نظریه پردازان این است که اگر در مراحل اولیه از بی نظمی، بی قانونی و جرایم جلوگیری کنیم، مانع از گسترش و خطرناک شدن آن ها خواهیم شد.
این نظریه استعاره پنجره شکسته را به کار می برد. طبق این استعاره، اگر پنجره یک ساختمان شکسته باشد و برای یک مدت به حال خود رها شود، دیگر پنجره های آن ساختمان نیز در معرض آسیب و تعرض از سوی رهگذران قرار خواهند گرفت. در نتیجه یک بی نظمی کوچک می تواند به یک هرج و مرج بزرگ تبدیل شود.
تاریخچه نظریه پنجره شکسته
نخستین بار در سال ۱۹۶۹ آقای فیلیپ زیمباردو روانشناس مطرح آمریکایی این نظریه را مطرح کرد. او خودرویی بدون پلاک با یک شیشه شکسته را در یک گوشه از خیابان پارک کرد. سپس منتظر ماند تا ببیند که چه بلایی بر سر آن می آید. گفته می شود که رهگذران با مشاهده آن شیشه شکسته به جان خودرو افتادند و خسارات بیشتری به آن وارد کردند. با این وجود این آزمایش در هیچ مقاله ای به چاپ نرسید. به همین خاطر مورد داوری و اعتبارسنجی نیز قرار نگرفته است.
جیمز ویلسون استاد علوم سیاسی دانشگاه هاروارد کسی بود که این نظریه را به شهرت رساند. از نظر او ریشه یابی جرم و جنایت هیچ فایده ای ندارد. به باور او برخی افراد بسیار بی مصرف هستند و باید به زندان انداخته شوند. ویلسون در سال ۱۹۷۵ در کتابی به نام «تفکر در باب جرم» که با تمجید چهره های مشهور سیاسی هم چون جرالد فورد رئیس جمهور وقت آمریکا به شهرت رسید، بهترین راه چاره برای جرم و جنایت در شهرها را زندانی کردن افرادی دانست که خطایی از آن ها سر زده است. استدلال او این بود که انسان ذاتا موجودی خطرناک است.
از نظر او بسیاری از افراد حسابی سرانگشتی برای جرم و جنایت انجام می دهند و اگر پلیس توجهی نداشته و محیط برای جرم فراهم گردد، آن ها از خلاف کردن فروگذار نخواهند کرد. بنابراین با تقویت عوامل بیرونی مثل جریمه های سنگین تر، سخت گیری بیشتر پلیس و حبس های طولانی مدت، می توان مانع از ارتکاب جرم و جنایت توسط انسان ها شد. ویلسون برخلاف بسیاری از دانشمندان، هیچ اعتنایی به ریشه های ساختاری جرم مانند تبعیض و فقر نداشت. این نگرش در دهه ۸۰ میلادی مورد توجه قرار گرفت و در دهه ۹۰ در نیویورک به مرحله اجرا در آمد. به این صورت که آمار جرم و جنایت را به میزان چشمگیری کاهش داد که این واقعیت ماجرا نبوده است.
نظریه پنجره شکسته در مسائل اجتماعی
شاید این سؤال در ذهن شما ایجاد شده است که تأثیر نظریه پنجره شکسته در مسائل اجتماعی چگونه است؟ در پاسخ به این سؤال می توان گفت که این نظریه بیشتر به حواس جمعی مسئولان اشاره دارد. از جمله مثال هایی که نشان دهنده تأثیر نظریه پنجره شکسته در مسائل اجتماعی است، تجربه شهرداری نیویورک می باشد. در دهه های گذشته شهرداری نیویورک درگیر دیوارنویسی و مخدوش نمودن بدنه قطارهای مترو از طریق برخی نوشته ها بود. این شهرداری از نظریه پنجره شکسته برای حل این موضوع استفاده کرد. آن ها هرروز بعد از زمان کار مترو، همه نوشته ها را از بدنه قطار و دیوارهای مترو پاک کرده و مجدد رنگ آمیزی می کردند. همین اتفاق باعث شد که دیگر دیوارنویسی در مترو تکرار نشود و یکی از ناامن ترین متروها به امن ترین آن ها تبدیل شود.
دلیل چنین کاری این بود که شهرداری نیویورک به طور غیر مستقیم به انجام دهنده های این کار فهمانده بود که ما حواسمان به همه چیز است و هیچ چیز از نظر ما مخفی نمی ماند.
کاربرد پنجره شکسته در سرمایه گذاری
اگر در یک کشور وقایعی مانند انفجار تروریستی یا کودتای نظامی رخ بدهد، این ذهنیت در سرمایه گذاران ایجاد می شود که در این کشور امنیت سرمایه گذاری وجود نخواهد داشت. چرا که سرمایه گذاران تصور می کنند کشوری که توانایی برقراری امنیت داخلی کشور که یک نیاز اساسی است را ندارد، چطور می تواند امنیت سرمایه های سرمایه گذاران را تأمین نماید. همین موضوع در سرمایه گذاری خارجی نیز بسیار تأثیرگذار است. اما این نظریه یک بعد عمومی نیز دارد. به طور مثال فرض کنید که در حال قدم زدن در یک خیابان هستید و خانه ای را می بینید که پنجره آن شکسته است. چه ذهنیتی در مورد آن خانه و صاحبان آن خواهید داشت؟ اگر قرار باشد که این خانه را برای خرید به شما پیشنها دهند، حاضرید آن را به قیمت بالایی خریداری کنید؟
نکته جالب این است که برخی شرکت ها نیز در دنیای سرمایه گذاری همین نقش را ایفا می کنند. آن ها فاقد هر گونه بنیانی هستند و اگر تخصص کافی در خصوص تحلیل آن ها داشته باشید، پنجره های شکسته آن ها را تشخیص خواهید داد. جالب است بدانید در بورس و بازار سرمایه نیز شرایط مشابهی وجود دارد. در زمان رونق بورس، سهام برخی شرکت ها به خوبی خرید و فروش شده و با رشد بسیار زیادی مواجه می شود. این در حالی است که اگر تحلیل شوند هرگز تا آن حد افزایش قیمت نداشته و بعدها نیز با افت قیمت، سهام دارانشان را متضرر نخواهند کرد. یکی از راهکارهای فرار از چنین شرایطی به ویژه برای کسانی که وقتی برای بازار سهام نداشته و از تحلیل نیز سر در نمی آورند؛ سرمایه گذاری غیر مستقیم در بورس و خرید صندوق های سرمایه گذاری سهامی است.
به صورت کلی نظریه پنجره شکسته این موضوع را به ما یادآوری می کند که تأثیرات کوچک و جزئی می توانند بر نگرش ها و تصمیم گیری های ما تأثیرات عمده ای داشته باشند و می توانند نقش مهمی در تحلیل های ما ایفا کنند.
آیا نظریه پنجره شکسته هم چنان معتبر است؟
طبق تحلیل هایی که در سال ۲۰۱۵ پیرامون نظریه پنجره شکسته صورت گرفته است، تاکنون هیچ شواهدی مبنی بر ارتباط کاهش جرم و جنایت و به کارگیری این نظریه وجود ندارد. آنچه به نام موفقیت این نظریه تبلیغ می شد، تلاشی عمدی از سوی طرفدارانش به ویژه براتون و اداره پلیس برای بهتر جلوه دادن آن بود. در حقیقت کاهش جرم و جنایت پیش از به کارگیری این نظریه نیز در شهرهای مختلف آمریکا به ویژه سن دیگو آغاز شده بود.
نتیجه نظریه پنجره شکسته برای مردم نیویورک موجی از آزارها و دستگیری های بیهوده را به دنبال داشت. براتون مأمورانش را مجبور می کرد که احضاریه و قبض های جریمه بیشتری را صادر نمایند. هر مأموری که موفق به انجام این کار می شد، علاوه بر دریافت پاداش، ارتقا درجه نیز می گرفت. البته برعکس آن نیز اتفاق می افتاد.
در بحث جرایم جدی نظیر تجاوز جنسی نیز مأموران تلاش می کردند با پرسش و پاسخ پی در پی از قربانی، با گناهکار جلوه دادن او، مسئله را توجیه نمایند تا مجبور به ثبت و پیگیری گزارش این جرایم نباشند. در حقیقت اداره پلیس سازمان یافته تلاش می کرد که شرایط را خوب جلوه بدهد. به همین خاطر است که تا به امروز دانشمندان در درستی آمارهای پلیس آمریکا شک دارند.
پیامدهای به کارگیری
یکی از مهم ترین پیامدهای نظریه پنجره شکسته، افزایش نژادپرستی و خشونت علیه سیاهپوستان بود. به طور مثال تنها ۱۰ درصد بازداشت کنندگان سفیدپوست بودند و بسیاری از نوجوانان و جوانان سیاهپوست بدون این که مرتکب جرم و جنایتی شده باشند، توقیف و تفتیش می شدند. پیامد دیگر این نظریه، تحمیل فشار اقتصادی به فقرا بود. به طور مثال اریک گارنر سیگارفروش نیویورکی بود که به طور مرتب توسط پلیس آزار و اذیت و جریمه می شد. تا این که یک روز کاسه صبرش لبریز شد و لب به اعتراض گشود. اما واکنش پلیس به این اعتراض خشونت بار بود و موجب مرگ گارنر شد.
مجموع این وقایع و آشکار شدن ناکارآمدی نظریه پنجره شکسته باعث شد که در سال ۲۰۱۴، هزاران معترض در شهرهای نیویورک، شیکاگو، واشنگتن و بوستون به خیابان بروند و با شعار «پنجره شکسته، زندگی های شکسته» به کارگیری این نظریه توسط پلیس و مقامهای شهری را محکوم نمایند. حتی کلینگ نیز که زمانی از سردمداران این نظریه به شمار می رفت، به سرعت به جمع شکاکان پیوست. او معتقد بود از این نظریه سوء استفاده های زیادی شده است و حتی طی یک مصاحبه اقرار کرد: «متأسفانه کارهای زیادی به نام این نظریه انجام شده است». و زمانی که فهمید پلیس چند شهر دیگر قصد دارند از این نظریه استفاده کنند، با گفتن «لعنتی!» به آن خبر به شدت واکنش نشان داد. البته ویلسون لجبازتر از این حرف ها بود و تا سال ۲۰۱۲ که حقیقت این نظریه به تدریج توسط پژوهش ها آشکار شد، بر سر حرف خود ماند.
امیدواریم از مطالعه این مطلب نهایت استفاده را برده باشید. در پایان پیشنهاد می کنیم مقالات نظریه جهان توده، نظریه آشوب و نظریه مزه ششم را نیز مطالعه فرمایید.