در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی بن بست قلب را برایتان آماده کردیم. با ما همراه باشید. سریال ترکی بن بست قلب یا دلشکسته «Yürek Çıkmazı» بـه کارگردانی سردار گوزلکلی «Serdar Gözelekli» ساخته شده اسـت. نویسندگان این اثر آیلا هاجیغولاری «Ayla Hacıoğulları»؛ ویلمر اوزچنار «Vilmer Özçınar» و توپراک کاراوغلو «Toprak Karaoğlu» هستند. این سریال در واقع از رمانی بـه همین نام اثر آتیکه هینچلیر «Atike Hınçlıer» گرفته شده اسـت. این سریال از شنبه تا پنجشنبه ساعت ۲۲ از شبکه جم تیوی و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود.
سریال ترکی بن بست قلبداستان سریال بن بست دل
داستان بـه روایت زندگی زنی سختی دیده کـه سال ها مورد آزار و اذیت همسرش قرار گرفته اسـت. او از پنجره اتاق بیمارستانش تابلوی یک وکیل بـه نام زینب را می بیند و با زینب تماس میگیرد. جنت بـه زینب نامهای می دهد کـه باید پس از مرگش باز شود. در واقع این نامه یک شهادت اسـت کـه بـه دست زینب افتاده و پس از مرگ جنت، زندگی ییلماز همسر او و فرزندانش بیرسن، خلیل و فریده را تحت الشعاع قرار می دهد……
قسمت ۸ سریال ترکی بن بست قلب
خلاصه داستان قسمت ۸ سریال بن بست قلب
بعد از دعوای خلیل و فریده سر مادر و پدرشان و زینب وکیل مادرشان خلیل از آنجا بیرون میره که بیرسن به دنبالش میرود. خلیل تا خانه بیرسن را همراهی میکند سپس جلوی در خانه بهش میگه بیا تو با همدیگه غذا بخوریم توی یخچال دلمه دارم خلیل خوشحال میشه و به داخل میره بچهها با دیدن خلیل خوشحال میشوند و او را در آغوش میگیرند… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۷ سریال ترکی بن بست قلبخلاصه داستان قسمت ۷ سریال بن بست قلب
مامور به بازداشتگاه میره و به خلیل میگه که آزاد شده جانر رضایت داده او جانر را در راهرو میبینه. جانر پیشش میره و میگه فقط به خاطر زینب بهت یه مهلت دیگه دادم خلیل بهش میگه بعداً به هم میرسیم. زینب در محله درباره ییلماز و جنت تحقیق میکنه او پیش چند زن رفته و ازشون سوال میکند که آنها بهش میگن جنت همیشه از ییلماز میترسید… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۶ سریال ترکی بن بست قلبخلاصه داستان قسمت ۶ سریال بن بست قلب
زمان گذشته، جنت در حالی که به شدت مریض است رو تخت دراز کشیده و از ییلماز میخواد تا بذاره پسرش به اونجا بیاد و او را ببیند ییلماز اجازه نمیده و میگه او به رویم چاقو کشیده و قسم خوردم دیگه نذارم اینجا بیاد جنت میگه خوب بزار من برم ببینمش ییلماز میگه اگه تونستی تا دم در بری میزارم بری جنت قبول میکنه… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۵ سریال ترکی بن بست قلبخلاصه داستان قسمت ۵ سریال بن بست قلب
ییلماز در محله در حال راه رفتن است که زینب را میبیند سوار یک ماشین میشه و میره او به دم در مغازه میره و از یوسف میپرسه مهمان چه کسی بود؟ یوسف میگه نمیشناختم ولی مامانم اونو وکیل خطاب کرد ییلماز میگه چیکار داشت؟ چی میگفت؟ یوسف میگه نمیدونم من اونجا نبودم چون اومدم مغازه.… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۴ سریال ترکی بن بست قلبخلاصه داستان قسمت ۴ سریال بن بست قلب
فریده با پددش صحبت میکنه و میگه میترسم بیرسن چیزی به وکیل بگه آخه اومده بود سراغمون. انگاری بیرسن موقع شستن مادر کبودی رو قفسه سینه اش دیده و ترسیده چون صبحش هم راهش نداده بودی که بیاد خونه، ییلماز بهش میگه با کیوانچ حرف بزن اصلا فکرشم نمیکردم که جنت شکایت کنه سپس ازش مقداری پول میخواد… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۳ سریال ترکی بن بست قلبخلاصه داستان قسمت ۳ سریال بن بست قلب
صبح روز مرگ جنت، بیرسن به دم در خانه پدرش میره و بهش میگه برای او و مادرش صبحانه آورده اما ییلماز اجازه ورود نمیده و صبحانه را میگیره و به داخل میره سپس با ناراحتی به جنت که بدون حرکت روی تخت دراز کشیده نگاه میکند. زمان حال، ییلماز به رئیس پلیس و زینب میگه همسر من مریض بود و هوش و حواس درست حسابی هم نداشت… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی بن بست قلبخلاصه داستان قسمت ۲ سریال بن بست قلب
بیرسن پیش خلیل کنار قبرستان میره و ازش میخواد از همان دور برای مادرش دعا بخواند سپس بهش میگه من باید بهت خبر میدادم اما نتونستم خلیل ازش میپرسه مادرم چه جوری مرد؟ تو خونه بود یا بیرون؟ بیرسن میگه نمیدونم من پیشش نبودم ولی انگار تو خونه حالش بد میشه و بابا که پیشش بوده به آمبولانس زنگ میزنه… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی بن بست قلبخلاصه داستان قسمت ۱ سریال بن بست قلب
سال ۱۹۷۵ روستایی دره، جنت که دختر بچهای هستش بعد از تعطیلی مدرسه با خوشحالی به طرف خانه میرود در روستای آنها دخترها نباید درس بخونند آنها باید کار کنند در مزارع و شیر بدوشند سپس جهیزیه آماده کنند برای ازدواج. پدر جنت وقتی او ۱۶ ساله میشه او را به شهر پیش خالهاش میفرستد ییلماز با دیدن جنت ازش خوشش میاد… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.