غمگین ترین اشعار درباره زندگی؛ سوزناک ترین مجموعه شعر

منبع: تاپ ناز

1

1402/12/1

14:49


بدون شک در زندگی هر کسی در کنار لحظات شاد و لذت بخش، لحظات غمگینی هم وجود دارند. لحظاتی که تا مدت ها در افکارمان باقی می مانند. در چنین …

غمگین ترین اشعار درباره زندگی؛ سوزناک ترین مجموعه شعر

بدون شک در زندگی هر کسی در کنار لحظات شاد و لذت بخش، لحظات غمگینی هم وجود دارند. لحظاتی که تا مدت ها در افکارمان باقی می مانند. در چنین شرایطی که بار سنگینی از مسائل دردناک روی دوشمان است و به معنای واقعی کلمه به این ذهنیت برسیم که زندگی برایمان سخت و طاقت فرسا است بیان جملات و اشعار غمگین می توانند کمی از بار روی دوشمان کم کنند. به همین منظور ما در این بخش از تاپ ناز می خواهیم گلچینی از اشعار غمگین درباره زندگی سخت را برایتان گردآوری کنیم.

اشعار غمگین درباره زندگی سخت

غمگین ترین اشعار درباره زندگی؛ سوزناک ترین مجموعه شعر

آشنایی با اشعار غمگین درباره زندگی سخت می تواند برای هر کسی جذاب باشد. زیرا همه ما در مواقعی که با شرایط سخت زندگی رو به رو می شویم دوست داریم اوقات تنهایی خودمان را با خواندن جملات و اشعار زیبا و غمگین سپری کنیم. اگر می خواهیم با زیباترین اشعار درباره زندگی سخت آشنا شوید ما را در ادامه مطلب همراهی کنید.

دلم شکسته ست و

هیچکس دردم را نمی داند

آه از این غم که با من

می سوزد و می سازد

دلم می سوزد

برای خودم

برای تنهایی عمیقم

وقتی هیچکسی

دردم را نمی فهمد

وقتی دلشکستگی

به هیچ هم نمی ارزد

چنان دل بسته ام کردی
که با چشم خودم دیدم

خودم میرفتم اما
سایه ام با من نمی آمد

به خدا غنچه شادی بودم دست عشق آمد و از شاخه ام چید
شعله آه شدم صد افسوس ٬ که دلم باز به دلدار نرسید

ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی

من از غم تو هر روز دو صد بار بمیرم
تو از دل من هیچ خبردار نباشی

مطلب مشابه: اشعار غمگین خیانت + شعرهای زیبا از شاعران معروف درباره خیانت، عشق و زندگی

شعر غمگین کوتاه درباره زندگی

غمگین ترین اشعار درباره زندگی؛ سوزناک ترین مجموعه شعر

ای آنکه دوست دارمت اما ندارمت
بر سینه می فشارمت اما ندارمت

ای آسمان من که سراسر ستاره ای
تا صبح می شمارمت اما ندارمت

در عالم خیال خودم چون چراغ اشک
بر دیده می گذارمت اما ندارمت

می خواهم ای درخت بهشتی، درخت جان
در باغ دل بکارمت اما ندارمت

می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل
بر سر نگاه دارمت اما ندارمت

دیدی ای دل که غم عشق دگر باره چه کرد ؟
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

تو این سکوت بی کسی صدای دلدار و ببین
تو این شبا تو رویاها چهره عاشق رو ببین

وقتی دلت تنگه براش بغض چشاتو میگیره
تو لحظه های عاشقی نم نم بارون رو ببین

تو را هیچ گاه آرزو نخواهم کرد !
تو را لحظه ای خواهم پذیرفت که خودت بیایی
نه با آرزوی من …

ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی

من از غم تو هر روز دوصد بار بمیرم
تو از دل من هیچ خبردار نباشی

این ابرها را
من در قاب پنجره نگذاشته ام
که بردارم
اگر آفتاب نمی‌ تابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده توام
خانه ام
در مرز خواب و بیداری ست
زیر پلک کابوس‌ ها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمی‌آید

متن کوتاه غمگین درباره زندگی برای کپشن

غمگین ترین اشعار درباره زندگی؛ سوزناک ترین مجموعه شعر

مرا چشمی ست خون افشان ز دست آن کمان ابرو

جهان بس فتنه خواهد ديد از آن چشم و از آن ابرو

غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی

نگارين گلشنش روی است و مشکين سايبان ابرو

دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من

دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من

نفرین به عشق و عاشقی
نفرین به بخت و سرنوشت

به اون نگاه که عشقتو
تو سرنوشت من نوشت

نفرین به من نفرین به تو
نفرین به عشق من و تو

به ساده بودن منو
به اون دل سیاه تو

مطلب مشابه: شعر عاشقانه غمگین؛ اشعار سوزناک و غمناک عاشقانه برای عشق و جدایی

چقدر سفت شده است پدال دوچرخه دونفره عشقمان
یا من خسته شدم یا به سربالایی رسیدیم
شاید هم تو دیگر رکاب نمی زنی … !

دل شکستن هنر است

تا می توانی دل بشکن

بخند و بر عیب های دیگران

عیب بگذار

تا جا بشوی در جمع آدمیان

تا بشوی همرنگ جماعت

و مطمئن باش

که این روزها برایت

نمی ماند

بنویس از دردهایت

شاید روزی کسی بخواند

شاید مثل فروغ

کسی از شعرت

حرفت را بخواند

علت دلشکستگی ات را

بداند

دلم غربت زده ای ست تنها

روزها می گذرند

و شب ها

تنها همدم من هستند

با دل شکسته روی تخته دلم

از خوب ها می نویسم و بدها

همیشه فکر می کردم

کسی که دلش شکسته تر است

خدا را نزدیک تر به خودش دارد

اما وقتی دیدم

دنیا آدم های بد را بیشتر دوست دارد

خدا را در بدی آدم ها دیدم

اشعار غمگین دلشکستگی

دیگر فرقی ندارد خوب باشی یا بد

ضعیف که باشی

روزگار لهت می کند

دلت را می شکنند

و می گویند روزگار همین است

امان از رسم روزگاری که

به دست انسان ها رقم می خورد

باید خوابید و بیدار نشد

باید دل شکسته را طاقت آورد و

حرفی نزد

وقتش که برسد

تمام خرده شیشه های دل

فرو می رود توی چشمان انسان ها

وقتش که برسد

دل شکسته درمان می شود

با محبت دروغین انسان ها

از دردها و سکوت ها و دردها

از فعل جمع ها و جمعیت ها و مردها

از تمام هواهای بد و گرم و سردها

چشیده ام تا شده ام

فولاد آب دیده

پشت دلی داغ دیده

قلبی شکسته که

از خودش هم سیره

جایی بالاتر از آسمان

می دانم جایی هست

می دانم کسی آن بالا نشسته

و اشک هایم را می بیند

علت دل شکستگی ام را می داند

قضاوت می کند بی طرفانه

می دانم جواب بدی ها

بی جواب نمی ماند

مطلب مشابه: مجموعه شعر عاشقانه غمگین + متن های دلنشین و زیبای احساسی

کاش میشد عشق را آغاز کرد
با هزاران گل یاس آن را ناز کرد
کاش میشد شیشه غم را شکست
دل به دست آورد نه اینکه دل شکست

عاشقان همه نام و نشانی دارند
آنکه در عشق تو بی نام و نشان است منم

تو خبر نداشتی

مخفیانه به شهر آمدم

تمام نشانه های تو را بوسیدم

جای پاهایت گلهای سوخته گذاشتم

شمعی کنار اتاقت روشن کردم

وبه ابدیت برگشتم

تو ازاین سفرها خبر نداری

امشب در دل نوری دارم

باز امشب در اوج آسمانم

باشد رازی با ستارگانم

اشعار نو درباره زندگی سخت

من از راهی دور
برای خواندن خواب های تو آمده‌ام،
من از راهی دور
برای گفتن از گریه های خویش
راهی نیست،
در دست افشانی حروف
باید به مراسم آسان اسم تو برگردم،
من به شنیدن اسم تو عادت دارم
من
مشق نانوشته ام به دست نی،
خواندن از خواب تو آموخته ام به راه
من
باران بریده ام به وقت دی،
گفتن از گریه های تو آموخته ام به راه
به من بگو
در این برهوت بی خواب و طی،
مگر من چه کرده‌ ام
که شاعرتر از اندوه آدمی ام آفریده اند؟

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست

می نشینی روبرویم، خستگی در می کنی
چای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیست

باز می خندی و می پرسی که حالت بهتر است
باز می خندم که خیلی، گرچه می دانی که نیست

شعر می خوانم برایت، واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم ، توی گلدانی که نیست

چشم می دوزم به چشمت، می شود آیا کمی
دستهایم را بگیری ، بین دستانی که نیست

وقت رفتن می شود، با بغض می گویم نرو
پشت پایت اشک می ریزم، در ایوانی که نیست

می روی و خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم، با یاد مهمانی که نیست

مطلب مشابه: مجموعه اشعار غمگین + شعر کوتاه و بلند از شاعران معروف دنیا

ردّ‌پای سیاهیِ دودی
روی این سرنوشت نکبت‌بار
نفسم را به مرگ می‌دوزی
نخ به نخ با بخیّه‌ی سیگار

می‌نویسم که خاطرم باشد
قبل هر اعتراف سنگینی
باید اول قشنگ تف بکنم
روی این ارتباط ویترینی!

شنبه روزِ شروع هر هفته‌ست
صبح من با عذاب و غم سر شد
با همین دست‌های بی‌رحمت
روح شادیِ خانه پرپر شد

در خماریّ صبح یکشنبه
با تو درگیرِ استخوان‌دردم
دستت از روزگار کوتاه است
می‌زنی توی گوش من محکم!

تا دوشنبه قیام خواهم کرد
ضدّ تو، با یقینِ صد در صد
لحظه‌ی اعتراضِ رودررو
ترس، من را درسته می‌بلعد

زیر پای بساطِ مهمانت
در سکوتِ سه‌شنبه می‌میرم
می‌روم توی آشپزخانه
زندگی را به دست می‌گیرم!

چمدانم کنار تخت است و
من به فکرِ فرار، معتادم
با خودم چارشنبه می‌گویم
از قفس، عنقریب آزادم!

بغلم می‌کنی و می‌گویی:
«عاشق رنگ جیغ ماتیکی
چمدونو دوباره وا کردم
بس‌که پنج‌شنبه‌ها رمانتیکی!»

جمعه یعنی سقوطِ تکراری
در همین انزوا و نابودی
دورِ چشمانِ خیسِ من با مشت
ردّپای سیاهی دودی

اشعار سوزناک عاشقانه درباره زندگی

تو نیستی و خورشید
غمگین‌ تر از همیشه غروب خواهد کرد
و من دلتنگ‌ تر از فردا
به تو فکر می‌کنم
چقدر دوست داشتنی بودی
وقتی چهره رنجور و چشمان مهربانت
در نگاهم خیره می‌شد

اکنون که بازوان خاک
پیکرت را در آغوش گرفته است
کلمه‌های سیاه پوش شعرم
برایت مرثیه‌های دلتنگی سروده‌اند

کاش یک نفر بود
که دوستم داشت
که دوستش داشتم
و همین را برای همیشه میگفت
و همین را برای همیشه میگفتم
همین دوستت دارم را
به همین سادگی…

چرا روی نقاشی ها بی خودی سایه میزنی
این همه حرف خوب داریم، حرف گلایه میزنی

اگه منو دوست نداری اینو راحت بهم بگو
چرا با حرفات و نگاهت بهم کنایه میزنی؟

عاشقت نشدم
که ناچار باشم برای دوستت دارم هایم
مجوز بگیرم
دوستت دارم هایم را منتشر کنم
و بعد تصور کنم این شعر را
معشوقه‌ ات برای تو می‌خواند…

مطلب مشابه: شعر نو غمگین + مجموعه اشعار غمناک و سوزناک بسیار زیبا

خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا
گذری کن که ز غم راهگذر نیست مرا

گر سرم در سر سودات رود نیست عجب
سر سودای تو دارم غم سر نیست مرا

ز آب دیده که به صد خون دلش پروردم
هیچ حاصل به جز از خون جگر نیست مرا

بی رخت اشک همی بارم و گل می‌کارم
غیر از این کار کنون کار دگر نیست مرا

محنت زلف تو تا یافت ظفر بر دل من
بر مراد دل خود هیچ ظفر نیست مرا

بر سر زلف تو زانروی ظفر ممکن نیست
که تواناییی چون باد سحر نیست مرا

دل پروانه صفت گر چه پر و بال بسوخت
همچنان ز آتش عشق تو اثر نیست مرا

غم آن شمع که در سوز چنان بی خبرم
که گرم سر ببرند هیچ خبر نیست مرا

تا که آمد رخ زیبات به چشم خسرو
بر گل و لاله کنون میل نظر نیست مرا

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو