خلاصه داستان قسمت ۳۵۰ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

منبع: جدول یاب

1

1402/12/14

00:11


در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۳۵۰ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور …

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۳۵۰ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۳۵۰ سریال ترکی خواهران و برادران

قسمت ۳۵۰ سریال ترکی خواهران و برادران

قسمت ۳۵۰ سریال ترکی خواهران و برادران

استاد از بچه‌ها امتحان می‌گیره که اوگو پپللجان برگه را خالی میده و از کلاس بیرون میره آسیه سعی می‌کنه به آیبیکه تقلب برسونه اما آیبیکه امتحان واسش مهم نیست و اصلاً اهمیت نمیده استاد متوجه تقلب میشه و از آسیه می‌خواد تا از کلاس بیرون بره آسیه با استاد صحبت می‌کنه و میگه به تازگی مادر خودشونو از دست دادند و چون خودم تو این وضعیت بودم آنها را درک می‌کنم خواستم یه کمکی کرده باشم استاد او را می‌بخشد و بهش میگه برگرده سر کلاس سپس به اگولجان و آیبیکه میگه که هفته دیگه دوباره ازتون امتحان می‌گیرم. در کلوب سوزان پیش آکف میره و بهش میگه که امروز گلتن را پیش شوال در مدرسه دیدم آکف جا می‌خوره و بعد از رفتن سوزان به خاطر این بی‌احتیاطی او را سرزنش می‌کنه و میگه یک روز بالاخره گلتن یه بلایی سرت میاره شوال با شنیدن این حرف استرس می‌گیره و به یکی از دوستاش که در کلانتری کار می‌کنه میگه که درباره گلتن تحقیق کنه چون می‌خواد او را به عنوان خدمتکار استخدام کنه. در مدرسه پسرها در سالن ورزشی در حال بسکتبال بازی کردن هستند که اوگولجان وضعیت روحی درستی نداره و با همه دعوا می‌کنه صرب کلافه شده و بهش میگه منم پدرمو از دست دادم ولی مثل تو اینجوری رفتار نکردم اوگولجان عصبی شده و باهاش می‌خواد درگیر بشه که بچه‌ها جلوشو می‌گیرن آنها به خاطر این وضعیت اوگولجان نگرانش هستن.

آیبیکه در کلاس نشسته و یاد مادرش می‌افتد برک کنارش میره که آیبیکه بهش میگه دلم براش تنگه شده و از اینکه آخرین بار او را بغل نکردم خیلی ناراحتم و گریه می‌گیره که برک آرومش می‌کنه. سوسن پیش عمر در کتابخانه مدرسه میره که بهش میگه بعد از مدرسه میاد خانه آنها تا با همدیگه بیشتر درس بخونند برای المپیاد عمر میگه نمی‌تونم چون باید برم سر شغل دومم سوسن میگه چرا شغل دوم؟ همون کار تو زغال سنگ کافی بود دیگه! عمر میگه باید به خانواده عموم هم کمک کنم تو وضعیت روحی خوبی نیستن او پیشنهاد قرض دادن بهش میده که عمر قبول نمی‌کنه. در کلوب نباهت با سوزان صحبت می‌کنه سوزان میگه از اکف شنیدم که می‌خوای طلاق بگیری! او تایید می‌کنه و میگه از طرفی دیگه حوصله کارها و رفتاراشو ندارم از طرفی دیگه تنها مردیه که تو زندگیم بوده و دلم واسش تنگ میشه سوزان بهش میگه حالا که او به فکر خوشگذرونیه تو هم برو پی خوش گذرونیت نباهت میگه فکر خوبیه. از اولیای مدرسه که قبلاً گوکان هنگام نظافت آب روی لباسش ریخته بود پیش شوال میره و میگه اون نیروی خدمه که استخدامش کردی سوء پیشینه داره شوال جا می‌خوره و میگه نمی‌دونستم الان میرم اخراجش می‌کنم شوال پیش گوکان میره و او را اخراج می‌کنه.

گوکان ناراحت شده و موقع رفتن الیف و برک او را می‌بینند و پیشش میرن. او خبر اخراج شدنشو میده و میگه من میرم محله تا دنبال کار بگردم بعد از رفتنش برک کلافه و عصبی شده که الیف به خاطر این رفتارش باهاش بحث می‌کنه که انگار اون پدرشو زاییده! آسیه و ایاس در حال فروش ساندویچ هستند که دختر پسری به اونجا میان و یک دفعه دعواشون میشه. آنها میرن پیششون تا پادرمیونی کنند و رابطشون خوب بشه سپس ایاس با اون پسر بحث و دعواش میشه که چرا با دختر اونجوری رفتار می‌کنه و مشتی تو صورتش می‌زنه و ازش می‌خواد تا از اونجا بره. در کلوب یامان وقتی می‌بینه که دوست پسر لیدیا صرب هستش مدام ازش درباره آینده و برنامه‌ای که برای زندگیش داره می‌پرسه لیدیا ازش می‌خواد تا زیاد سوال نکنه اما یامان میگه می‌خوام ببینم داماد آیندم چه برنامه‌ای برای زندگیش داره لیدیا میگه چی میگی بابا؟! ما فقط دوستیم، سوزان تایید می‌کنه و میگه رابطه‌های الان خیلی فرق داره با دوران ما سپس حین صحبت کردن صرب و سوزان، سوزان متوجه میشه که گلتن خدمتکار شوال شده جا می‌خوره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس (فصل ۱) 

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim (فصل ۲)

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو