زیبایی بهار عکاس را مجبور به عکس گرفتن، شاعر را مجبور به شعر گفتن و نویسنده را مجبور به نوشتن میکند. زیبایی طبیعت نیز چه در قالب کلمه و چه در قالب تصویر زیباست. در ادامه با ما باشید تا هم عکس های زیبایی بهاری و هم متن کوتاه در مورد فصل بهار را بخوانید. با ما باشید.
جملات و اشعار کوتاه درباره فصل بهار
شکر آن را که دگربار رسیدی به بهار
بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی
خاک را زنده کند تربیت باد بهار
سنگ باشد که دلش زنده نگردد به نسیم
ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی
من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی.
عید آمده سربه سبزه و گل بزنیم
با برگ شقایقی تفال بزنیم
هر چند که دوریم زهم با دم عشق
بین دلمان تا به ابد پل بزنیم
در اغوشم بکش
و بگذار ذره ذرهام با تو
بوی بهار بگیرد
این روزها
هوس سبز شدن در اغوشت را کردهام
بهاری داری ازوی بر خور امروز
که هر فصلی نخواهد بود نوروز
گلی کو را نبوید آدمی زاد
چو هنگام خزان آید برد باد
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
عید آمد و مرغان ره گلزار گرفتند
وز شاخه گل داد دل زار گرفتند
نوروز همایون شد و روز می گلگون
پیمانه کشان ساغر سرشار گرفتند
مطلب مشابه: متن عاشقانه بهاری | جملات زیبا در مورد بهار | عکس نوشته های فصل بهار
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید / وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید
مکن زغصه شکایت که در طریق طلب / به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید
ز روی ساقی مهوش گلی بچین امروز / که گرد عارض بستان بنفشه دمید
بهار میگذرد دادگسترا دریاب / که رفت موسم حافظ هنوز می نچشید
بوی مطبوعِ گل و منظرهای رو به بهار
پنجره پشت خودش یک من و تو کم دارد
آفتاب و زمین
دوباره آشتی کردند بهار! بهار!
بیا در این فصلِ آشتی برای تولد بهارِ دوباره زمین و آفتاب یکدیگر باشیم
شرارههای نور خواهد درخشید
غم کوله بارش را خواهد بست،
زخمها بهبود مییابند
در دستان بهار سبز خواهیم شد.
بهار نیست،
بهشت است
فصل دیدن تو
The beautiful spring came; and when Nature resumes her loveliness, the human soul is apt to revive also
بهار زیبا از راه رسید…
زمانی که طبیعت، زیبایی خود را از سر می گیرد، روح انسان نیز دوباره زنده می شود
در این هوایِ بهاری،
شدم دوباره هوایی
بهار میرسد،
اما… بهارِ من! تو کجایی؟!
بهار
ادامه پیراهنِ توست که
روزی میانِ گلها وزیده است
دیروز، که بهار در هوای خانه پیچید،
در دلم قند قند عشق آب شد.
خیالت را بوسه زدم،
پنجره اتاق را چهارطاق باز کردم،
هوای آمدنت را نفس کشیدم…
به بهار می مانی که چون میآید
درخت خشکیده شکوفه میکند
گاه میاندیشم
بهار تویی
و این که سالهاست
به جای تو میآید
شوخیِ تلخِ خداست
با من…..
آیینِ دل تو، مهربانیست، عزیز
در سینه، بهار جاودانیست، عزیز
هر لحظه نگاهت به دلم میگوید
عشق تو دلیل زندگانیست، عزیز
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
صبح است و هوای دل من
مثل بهار است
پلکی بزن و
صبح بخیر غزلم باش..
بازآ که ریخت بی گلِ رویت بهارِ عمر
زندگی نیست به جز نمنم باران بهار،
زندگی نیست به جز دیدن یار
زندگی نیست به جز عشق،
به جز حرف محبت به کسی
ورنه هر خار و خسی،
زندگی کرده بسی
مطلب مشابه: جملات عاشقانه فصل بهار | متن و شعر دلنشین در مورد زیباترین فصل سال بهار
بوی مطبوعِ گل و منظرهای رو به بهار
پنجره پشت ِ خودش یک من و تو کم دارد
باز کن پنجرهها را که نسیم
روز میلاد اقاقیها را جشن میگیرد
و بهار روی هر شاخه،
کنار هر برگ شمع روشن کرده است..
باز کن پنجرهها رو بهاران را باور کن!
و احساسم با بوی شکوفهها گره خورده ست
بهار فلسفه ساده ایست که
بدانیم زمین عرصه کوچ ست
هزار گل اگرم هست،
هر هزار تویی
گل اند اگر همه اینان،
همه بهار تویی
کافی ست دلت بهار باشد
از اشک تو سبز میشود خار
از خندهات آب میشود برف
در دشت تو لانه میکند سار
هر گوشه سررسید من یعنی تو
ایام خوش سعید من یعنی تو
ای در تو خلاصه عشق، هستی، فردا
لبخند بهار و عید من یعنی تو
با تابش زلف و رخت ای ماه دلفروز
از شام تو قدر آید وز صبح تو نوروز
از جنبش موی تو برآید دو گل از مشک
وز تابش روی تو برآید دو شب از روز
بهار آمد زمین فیروزه گون شد
به عزم سیر، دلدارم برون شد
به گل چیدن درآمد یار فایز
همه گلها ز خجلت سرنگون شد
دارد بهار میشود
گلفروشهای دوره گرد بنفشه جار میزنند کدام پرستو بذرِ تو را هدیه خواهد آورد؟!
من اگر
به فصل آغوش تو برسم
بهار میشوم
شکوفه میدهم
نهال بودم و در حسرتِ بهار! ولی
درخت میشوم و شوق برگ و بارم نیست
بهار؛
میتواند نام تو باشد
وقتی
که در همهمه سبز دلم
دوستت دارمهایت
شکوفه میزنند
مطلب مشابه: تبریک شروع فصل بهار + جملات کوتاه عاشقانه در مورد نو شدن و تازگی طبیعت
هوا، هوای بهار است
و باده، باده ی ناب
به خنده خنده بنوشیم
جرعه جرعه شراب
دایای رحمان نوید میلاد سال نو را بر دوش نسیم بهاری گذاشت تا این امانت سرسبز را به رسم آغاز به خالق سپارد.حلول سال نو و تولد دوباره طبیعت، عید فرخنده و کهن نوروز باستانی را که یادگار نیاکان و پیامآور دوستی، عشق و محبت، با لطافت گیاه و خرّمی طبیعت، و تحوّل به مراحل نیکوتر و برتر است.
چه افسانه ی زیبایی… زیباتر از واقعیت .. راستی مگر هر شخصی احساس نمیکند
که نخستین روز بهار گویی نخستین روز آفرینش است؟
با خوبی ها و بدی ها، هرآنچه که بود؛ برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد،
برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد، سالی دیگر گذشت روزهایت بهاری و بهارت جاودانه باد
ای نو بهار خنـــدان از لامکان رسیـــــدی
چیزی به یار مانی از یـــار ما چه دیـــدی
خندان و تازه رویی سر سبز و مکشبویی
همرنگ یار مایی یا رنگ از او خریــدی
یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند
یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند
یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم
که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد
یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم
چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باش
دوباره معجزه آب و آفتاب و زمین
شکوه جادوی رنگین کمان فروردین
شکوفه و چمن و نور و رنگ و عطر و سرود
سپاس و بوسه و لبخند و شادباش و درود
دوباره چهره نوروز و شادمانی عید
دوباره عشق و امید
دوباره چشم و دل ما و چهره های بهار
اما امروز صبح سایه ات را دیدم که در کنارم بود.
وقتی گریه هایم تمام شد، دست تو بود که اشک هایم را پاک می کرد.
و سرم بر روی شانه های تو بود که آرام می گرفت.
چشم هایم را می شویم با اشک و این بار خوب می دانم، که باز تو خواهی آمد و مرا در آغوش خواهی گرفت.
امسال هم چون سالهای دیگر بهار با تمام زیبایی هایش عزم جزم کرده تا بیاید و مهمان خانه های ما ایرانیان شود. هرچند اینطور بنظر می رسد که بخاطر افزایش بی رویه قیمت ها و کاهش شدید قدرت خرید مردم دلها بیشتر از هر سال دیگری شور میزند و نگران آمدن بهار است اما بهار می آید تا دلهایمان را بهاری کند به قلبهایمان آرامش ببخشد، نوید شادابی و سرزندگی دهد و نوروز بر تار روزگار خوش بنوازد
بهار که می آید، دستان باد بوی شکوفه می دهد
جوانه های تک درخت باغچه، با نوازش نسیم جان می گیرند
آرام و آهسته
خدایا، رویش یک دانه تمام عظمت تو را فریاد می زند
من یقین دارم بهار می آید
اما این را هم می دانم که او فقط بهانه ایست برای رویش
دلی که بهاری باشد برای رویش از او اجازه نمی گیرد
هر جا باشد بهار را به آنجا می کشاند
بارها دیده ام بهار، به عادت تکرار، میهمان دلهایی شده تا بهانه رویش شود
بهار عاشق بود و زمین معشوق
عشق بی تابی می آورد و بهار بی تاب بود
زمین اما آرام و سنگین و صبور و بهار پرده از عاشقی برداشت
آن هنگام که رازش عظیم گشت و عشقش هویدا و جهان حیرت کرد
فاصله است بین «بهار زمین» تا «بهار زمان»
بهار به بهار …
در معبر اردیبهشت،
سراغت را از بنفشه های وحشی گرفتم
و میان شکوفه های نارنج
در جستجویت بودم !
در “ پائیز ” یافتمت …
تنها شکوفه ی جهان
که در پائیز روییدی !
حالا دیگر
یک خط در میان گریه میکنم،
حالا دیگر
شانههایم صبورتر شدهاند
و با هر تلنگری که گریه میزند
بیجهت نمیلرزند!
انگار دیگر هیچ اتفاقِ عاشقانهای
از چشمهایم نمیافتد
و پاییزِ من
اتفاق زردیست
که میتواند
ناگهان در آغوشِ هر فصلی بیفتد!
حالا تو هی به من بگو
بهار میآید .. .
بانوی کسی باش
که بهار را دوست دارد
و باران را
و رسیدن را
مطلب مشابه: شعر کوتاه فصل بهار + اشعار نو و سنتی زیبا و عاشقانه در مورد فصل زیبای بهار
در حوالی رویاهایم کسی هست که
بعد از هر باران دلتنگی رنگین کمانی می شود برایم
با تار و پود عشق ..
کسی هست که از شوق آمدنش
به استقبال بهار می روند خزانهای عاشقی ام
کسی هست که آسمان تنهایی ام را
با تمام عظمتش به آغوش می کشد
کسی هست که ابرها را وسوسه می کند
به لحن باران
وقتی هوایش در من گل می کند ..
کسی هست که از زخمه های عاشقانه اش
سمفونی بتهوون می شود
موسیقی ذهنم …
اما
.
.
.
همیشه کسی هست که نیست … !
مطلب مشابه: شعر کوتاه فصل بهار + اشعار نو و سنتی زیبا و عاشقانه در مورد فصل زیبای بهار