رفیقم را به قتل رساندم تا با زنش ازدواج کنم! | ادعای این قاتل بی وجدان همه را متعجب کرد

رفیقم را به قتل رساندم تا با زنش ازدواج کنم! | ادعای این قاتل بی وجدان همه را متعجب کرد


1

1403/1/20

18:36


رفیقم را به قتل رساندم تا با زنش ازدواج کنم! | ادعای این قاتل بی وجدان همه را متعجب کرد

پایگاه خبری تحلیلی پیشنهاد ویژه :

جسد سوخته مقتول که نادر نام داشت، تابستان سال گذشته در منطقه کن پیدا شد، اما چون مجهول‌الهویه بود راز جنایت سر به مهر باقیمانده بود. این در حالی بود پدر نادر بی‌خبر از قتل پسرش، اواخر پاییز سال 1402 به اداره چهارم پلیس آگاهی تهران مراجعه کرد و از مفقود شدن فرزند خود خبر داد.

این مرد میانسال گفت: پسرم 35 ساله و متاهل است که یک فرزند خردسال هم دارد. مشکوکم که اتفاقی برای پسرم افتاده باشد چون مدت زیادی شده است که از او خبر ندارم، البته خیلی با نادر ارتباط نداشتم و هر چند وقت یکبار او یا من زنگ می‌زدیم تا حال هم را بپرسیم. مدتی بود که او به من زنگ نزده بود و من هم از او خبری نداشتم. وقتی تلفن کردم، جواب نداد برای همین به عروسم زنگ زدم تا در مورد پسرم از او بپرسم. عروسم با حالتی متعجب گفت مگر شما خبر ندارید نادر برای کار به ترکیه رفته و بعد هم اگر بشود می‌خواهد به اروپا برود و بعد هم ما را با خود ببرد.

این مرد در پایان گفت: به عروسم اعتماد کرده‌ام اما نگرانم انگار پسرم می‌خواست قاچاقی برود که چیزی به من نگفته است برای همین می‌خواهم در مورد سرنوشت او تحقیق کنید.

به این ترتیب تحقیقات برای یافتن مرد مفقود شده آغاز شد و در حالی که تجسس‌ها بی‌نتیجه مانده بود، پدر مرد نادر پس از چند ماه بار دیگر به پلیس آگاهی مراجعه کرد و از تماس فردی خبر داد که مدعی شده پسرش در مرز است و قصد خروج از کشور را دارد.

پدر نادر به ماموران گفت: فرد ناشناسی که زنگ زد، ادعا کرد از طرف پسرم تماس می‌گیرد، پسرم خودش به تلفن دسترسی نداشته به همین خاطر از او خواسته سلامتش را به من خبر دهد. او گفت پسرم هنوز از کشور خارج نشده و همین روزها به ترکیه می‌رود تا کار کند. هرچقدر از او خواستم به پسرم بگوید به من زنگ بزند، گفت ممکن نیست. همه اینها با هم باعث نگرانی بیشتر من شد . فکر کردم لازم است پلیس این اطلاعات را بداند.

قتل

این مرد همچنین گفت: متوجه شده‌ام که عروسم با دوست نادر ارتباط دارد و همسایه‌ها هم این موضوع را تایید کرده‌اند.

در پی این اطلاعات جدیدی که به ماموران پلیس رسیده بود، همسر نادر به نام مریم احضار شد. این زن در اداره آگاهی ادعای قبلی خود مبنی بر خروج همسرش از کشور را تکرار کرد و گفت: نادر از کشور خارج شده تا در نهایت به اروپا برود و من هم مدتی است از او بی خبرم.

با این وجود ماموران تحقیقات خود را ادامه دادند و در نهایت ارتباط مریم با دوست شوهرش به نام احمد تایید شد.

همچنین در بررسی پیامک‌های آنها مشخص شد آنها اس ام اس هایی را رد و بدل کرده‌اند. در ادامه هر دو تحت نظر قرار گرفتند و مشخص شد هرچند وقت یکبار با هم قرار می‌گذارند و به قهوه‌خانه‌ای می‌روند. در نهایت شک پلیس به یقین تبدیل شد و هر دو بازداشت شدند، اما همچنان منکر اطلاع از سرنوشت مرد مفقود شده بودند. تا اینکه سرانجام هر دو متهم به قتل نادر با همدستی هم اعتراف کردند.

احمد گفت: من به خانه مقتول رفت و آمد داشتم و متوجه شدم با زنش اختلاف و درگیری دارد. حتی با هم دعوا هم می‌کردند، در ادامه با همسرش ارتباط گرفتم و او برایم درد دل کرد تا جایی که تصمیم به ازدواج گرفتیم اما نادر مزاحممان بود برای همین نقشه قتل او را در خانه خودش کشیدیم.

این متهم در مورد قتل گفت: آن شب مهمان بودم و شروع کردم به صحبت با نادر و بحث بر سر اینکه چرا با همسرت اختلاف و درگیری داری. کار به دعوا رسید و من با میله آهنی که از قبل آماده کرده بودیم، او را کشتم. جسدش را پتو پیچ کردم و به حوالی کن بردم و آتش زدم.

با بدست آمدن این نتایج احتمال اینکه جسد مجهول الهویه‌ای که تابستان سال گذشته کشف شد بود متعلق به مرد مفقود شده باشد به عنوان فرضیه ای محتمل مورد بررسی قرار گرفت و دی ان ای مهر تاییدی بر همه ماجرا زد.

سپس مریم نیز در اعترافاتش گفت: با شوهرم اختلاف داشتم و عاشق دوست او شدم. به همین دلیل نقشه قتل را کشیدیم./ صد آنلاین

قتل

زن 21 ساله چرا به شوهرش خیانت کرد؟

 زن21 ساله ای که به اتهام چاقوکشی و استفاده از افشانه فلفل دستگیر شده بود درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: اولین فرزند خانواده هستم که تا کلاس سوم راهنمایی درس خواندم. پدرم با آن که مردی معتاد و کارگر ساختمانی بود اما هیچ گاه دعوا و مشاجره او را با مادرم ندیدم چراکه پدرم مرد مهربانی بود و همه اعضای خانواده را دوست داشت.

اکنون نیز 7 سال از ترک اعتیادش می گذرد و دیگر مواد مخدر مصرف نمی کند اما من که در خانواده ای ضعیف زندگی می کردم و مادرم نیز برای تامین مخارج خانواده در خانه های مردم کارگری می کرد، در 11 سالگی مرا به عقد یکی از بستگانش درآورد که 10 سال از من بزرگ‌تر بود ولی من به «اصغر» علاقه ای نداشتم. به همین خاطر هم خیلی زود و در همان دوران نامزدی از او طلاق گرفتم و به تحصیلاتم ادامه دادم. هنوز 6 ماه بیشتر از طلاقم سپری نشده بود که روزی با یکی از دوستانم به فروشگاه لوازم تزیینی دوست پسر او رفتیم تا «سپیده» موضوعی را با «نعمت» در میان بگذارد. خلاصه در همین دیدار بود که «نعمت» به من چشم دوخت و این گونه روابط عاطفی بین من و «نعمت» شکل گرفت. «سپیده» هم وقتی موضوع را فهمید  با من قهر کرد ولی نعمت درحالی قصد ازدواج با مرا داشت که پدرم اصرار می کرد به تحصیلاتم ادامه بدهم و در شرایط بهتری ازدواج کنم اما من راضی نشدم و با «نعمت» ازدواج کردم. حدود2 سال بعد نامزدم قصد داشت مراسم عروسی را برگزار کند اما خانواده ام نمی توانستند جهیزیه را فراهم کنند. به همین دلیل من باردار شدم تا خانواده ام را برای شروع زندگی مشترک در تنگنا بگذارم. از سوی دیگر وقتی پدرم اوضاع را این گونه دید به ناچار جهیزیه اندکی با قرض از دوستانش تهیه کرد و مرا در حالی به خانه بخت فرستاد که چند ماه بعد پسرم به دنیا آمد ولی رفتارهای نعمت با من به کلی تغییر کرده بود و دیگر به من اهمیتی نمی داد. در همین روزها بود که فهمیدم «نعمت» دوباره به سوی «سپیده» بازگشته و با او ارتباط دارد.

قتل

دنیا روی سرم خراب شد. در این وضعیت نمی دانستم چگونه رفتار کنم. اعصابم به هم ریخته بود که پس از یک مشاجره طولانی، دست پسرم را گرفتم و به خانه پدرم رفتم. تصمیم داشتم از «نعمت» طلاق بگیرم و به دنبال سرنوشت خودم بروم اما او با رفتارهایش تلاش کرد تا اعتماد مرا جلب کند و سوگند خورد که دیگر باکسی در ارتباط نباشد. از سوی دیگر هم مرا به کلاس های شیرینی پزی فرستاد تا این حرفه را یاد بگیرم.مدتی بعد در خانه سفارش می گرفتم و شیرینی های مختلف را برای فروشگاه ها تهیه می کردم اما نمی توانستم خیانت همسرم را فراموش کنم. این بود که من هم در فضای مجازی با جوانی آشنا شدم و با او ارتباط پیامکی برقرار کردم .چندبار هم به دیدارش رفتم و با او به گفت وگو پرداختم.

در این میان ناگهان «نعمت» متوجه پیامک ها شد و رابطه من با «سعید» لو رفت. او که خیلی عصبانی شده بود مرا زیر مشت و لگد گرفت و کتکم زد. من هم به سوی آشپزخانه رفتم و با چاقو به شوهرم حمله کردم که او با دستش تیغه چاقو را گرفت و کف دستش زخمی شد. در این گیر و دار من به سمت اتاق فرار کردم و افشانه فلفل را از روی میز برداشتم و به صورت همسرم پاشیدم. این گونه بود که «نعمت» وحشت زده با پلیس تماس گرفت و من هم دستگیر شدم اما ای کاش …

باتوجه به اهمیت این پرونده چاقوکشی، بررسی های قانونی و اقدامات روان‌شناختی با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد آبکوه(رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) به کارشناسان دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.

منبع: صد آنلاین

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو