در این بخش مجموعه اشعار وداع ماه رمضان و شعر خداحافظی با ماه عبادت و روزه داری را ارائه کرده ایم. رمضانی که درحال تمام شدن است و دل ما قرار است برای این ماه مبارک تنگ شود. امیدواریم این اشعار زیبا مورد توجه شما دوستان قرار بگیرد. در ادامه با تاپ ناز همراه شوید.
مجموعه شعر و اشعار وداع ماه رمضان
فهرست موضوعات این مطلب
ماه رمضان می رود و توشه ندارم در مزرعه عفو خدا خوشه ندارم با روزه خدایی نشدم، باز امیدی جز گریه بر صاحب شش گوشه ندارم
رمضان رفت ولی کاش صفایش نرود سحر و جوشن و قرآن و دعایش نرود کاشکی پر شده باشد دلم از نور سحر همره روزه و افطار ، ثــوابـــش نرود
وقت جدایی من و ماه صیام شد یعنی غروب طلعت این بار عام شد دارد بساط ماه خدا جمع می شود آه درون سینه ی ما مستدام شد
شعر دو بیتی ماه رمضان
می روی ای مه پر قدر و بها ای صفا بخش دل و دیده ما اشک ما بدرقه راهت باد نرود خاطره هایت از یاد.
در روز وداع با ماه رمضان امیدوارم لبخند به لب های شماحک باشد غم های شما همیشه اندک باشد این عید که سرشار ز لبخند خداست بر وسعت جان تان مبارک باشد عید فطر بر شما و خانواده محترم تان مبارک
فرصت خوب رهـایی شد تمام ماه عشق و آشتی ماه صیــام سـی شب ماه خدا پایان رسید ماه شــوال المکـرم شد پدید
مطلب مشابه: متن خداحافظی با ماه رمضان | اس ام اس خداحافظی با ماه رمضان و اشعار وداع
چو اشک غیوران ز سراپرده مژگان دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب آنها که به صائب ز وداع رمضان رفت
الوداع ای ماه عفو بندگان الوداع ای ماه اشک عاشقان الوداع لبخند رب العالمین ماه عشق و ماه سوز نادمین
حیف که از دست ما ماه خدا می رود ماه مناجات و نور، ماه دعا می رود ماه سحر خیزی اهل صفا می رود ماه وصال علی، ماه ولا می رود ماه خدا رفت رفت، جلوۀ بدرش به خیر
اشعار خداحافظی با ماه عبادت
قصه سی سحر و مهمانی به پایان آمد نرفته دلتنگ شدم اصلا کی و از کجا آمده بود و به کجا رفت که مثل تندروترین اسب سوار آمده بود خداحافظ ای ماه مبارک رمضان
رمضان گذشت از من چه کنم که بینوایم / دل من ز حبّ دنیا نگذشت ای خدایم تبعات هر گناهم شده بود سدّ راهم / تو به من عطا نمودی که نباشد ادعایم . . .
شاید کسی حال مرا پرسیده باشد یا اشک چشمان ترم را دیده باشد حق دارد این قلبی که مهمان خدا بود از دوری ماه خدا رنجیده باشد
مطلب مشابه: جوک های مخصوص عید فطر (طنز و خنده دار) + اس ام اس خنده دار اتمام ماه رمضان
افسوس که ایام شریف رمضان رفت سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت افسوس که سی پاره این ماه مبارک از دست به یک باره چو اوراق خزان رفت شد زیر وزبر چون صف مژگان، صف طاعت شیرازه جمعیت بیداردلان رفت بی قدری ما چون نشود فاش به عالم ماهی که شب قدر در او بود نهان رفت با قامت چون تیر در این معرکه آمد از بار گنه با قد مانند کمان رفت بر داشت ز دوش همه کس بار گنه را چون باد سبک آمد و چون کوه گران رفت از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب آن ها که به صائب ز وداع رمضان رفت
با رمضان وداع نکنید رمضان یک ماه نیست بلکه الگوی زندگی و شروع تغییر است با رمضان وداع نکنید به او مجال دهید تابا شما زندگی کند و در طول سال زنده باشد در این صورت، روزه تمام نمیشود قرآن ترک نمیشود… مسجد خالی نمیشود… با رمضان وداع نکنید
رمضان میرود و می برد از کف ما آن که سی روز صفا یافت از او محفل ما رمضان رفت و دریغا که به امضاء نرسد طاعتِ ناقص ِ ما، روزه ناقابل ما
مطلب مشابه: جملات قبولی نماز و روزه + متن های انرژی دهنده برای افراد روزه دار در ماه رمضان
شعر بلند خداحافظی ماه رمضان
ای ماه خوب خدا ماه دعا خدانگهدارت
دارم تا سال دگر در دل خود امید دیدارت
رفتنت سوزانده دلم
مهرتو در آب و گلم
بار جرمم کم نشده
پیش اربابم خجلم
ز رفتنت ای ماه – کشم ز سینه آه
بنگر در تاب و تبت طی شده روز و شبم
العفو و ذکر فرج مانده به روی لبم
بود به روی لب – اغفر لنا یارب
اغفرلنایارب
همچون مرغی زغمت سر ببرم زیر پر حسرت
قدرم بگذشت و نبودم به خدا لایق این رحمت
رفتی و پیمانه شکست
در دل من غصه نشست
اشک حسرت بر رخ من
دست غفلت بر روی دست
غمم کجا ببرم – که می روی زبرم
در غفلت شد سپری صبح و غروب وسحر
جان زهرا و علی از گنهم درگذر
بود به روی لب – اغفر لنا یا رب
اغفرلنایارب
آخر از بار گنه پیش همه مشت دلم وا شد
از شرم جرم و خطایم به فغان یوسف زهرا شد
کو نشان بندگیم
کوه سر افکندگیم
گشته ای، ای بار گناه
موجب شرمندگیم
دگر زکویم رفت – که آبرویم رفت
آه از این غفلت وبی مهری و بی غیرتی
آه از این ذکر فرج بر لب و بی همتی
به دل چه بد عهدی – به لب بیا مهدی
اغفرلنایارب
یاسر رحمانی
افسوس که ایام شریف رمضان رفت سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت افسوس که سی پاره این ماه مبارک از دست به یک باره چو اوراق خزان رفت شد زیر وزبر چون صف مژگان، صف طاعت شیرازه جمعیت بیداردلان رفت بی قدری ما چون نشود فاش به عالم ماهی که شب قدر در او بود نهان رفت با قامت چون تیر در این معرکه آمد از بار گنه با قد مانند کمان رفت بر داشت ز دوش همه کس بار گنه را چون باد سبک آمد و چون کوه گران رفت از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب آن ها که به صائب ز وداع رمضان رفت
آخرین شبهاست کم کم رفع زحمت میکنیم
جیبمان خالیست احساس خجالت میکنیم
بین مسجد بیشتر باخود تعلق میبریم
حق صاحبخانه را کمتر رعایت میکنیم
هرچه روزی میدهی خرج معاصی میشود
ما فقط سواستفاده از رفاقت میکنیم
بیشتر دارد اجل سر به جوانان میزند
پس چرا ما اینقدر داریم غفلت میکنیم؟
کار دنیا را ببین که متهم شاکی شده
جای تو ما دائما از تو شکایت میکنیم
سهم ما از قال صادقها به این و آن رسید
وقت منبر هم فقط داریم صحبت میکنیم
ذره ای دربندگی سختی نمیبینیم ما
روز و شب جای ریاضت استراحت میکنیم
نهی از منکر نکردن معنی اش این میشود
از فساد و بی حیاییها حمایت میکنیم
عمر ما موقوفه عشق حسین و کربلاست
هرچه را داریم یکجا خرج هیئت میکنیم
خاک خاک کربلا باشد غذاهم میشود
روزه را افطار با یک ذره تربت میکنیم
از حرم تا قتلگه زینب تماما پیرشد
گریه بر خم بودن آن قد و قامت میکنیم
تا که چشمم باز شد دیدم که یارم رفته است
میهمانی شد به پایان و نگارم رفته استبا گل این باغ تازه انس پیدا کرده ام
گرم گل بودم که دیدم گل گزارم رفته استبذر قرآن رابه دل گرچه به دستم کاشتند
وقت محصولش که شد دیدم بهارم رفته استدر سحر تیر دعا سیل اجابت می نمود
با که گویم درد خود وقت شکارم رفته استسفره پر رزق مهمانی رحمت جمع شد
درد در سینه نشسته سفره دارم رفته استدلبر من هر سحر بر دیدنم مشتاق بود
آن که بوده هر سحر چشم انتظارم رفته استشرح حال خویش را با یک کلام افشا کنم
ورشکسته هستم و دار و ندارم رفته استگر که در محشر بمانم رو سیاه و بنگرم
دلبر صاحب شفاعت از کنارم رفته استبر مشامت گر رسید از قبر من بوی بهشت
کن یقین پای نگارم بر مزارم رفته استشاد بودم صحن چشمم بوی زینب می دهد
حال دیگر عطر یاس از چشم تارم رفته استآه از آن لحظه که زینب را بگفتا یا حسین
رفتی و با رفتنت صبر و قرارم رفته است
جان آمده رفته هیجان آمده رفته
نام تو گمانم به زبان آمده رفتهاحیا نگرفتم تو بگو چند فرشته
صف از پی صف تا به اذان آمده رفته؟تا پلک زدم خواب، مرا آمده برده
تا پلک زدم نامه رسان آمده رفتهامسال نبرده ست مرا روزه، فقط گاه
بر لب عطشی مرثیه خوان آمده رفتهمن در به در او به جهان آمده بودم
گفتند: کجایی؟! به جهان آمده رفتهترسم که به جایی نرسم این رمضان هم
آن قدر به عمرم رمضان آمده رفتهمحمدمهدی سیار
آمدیم از سفر دور و دراز رمضان
پی نبردیم به زیبایی راز رمضانهر چه جان بود سپردیم به آواز خدا
هر چه دل بود شکستیم به ساز رمضانسر به آیینه «الغوث» زدم در شب قدر
آب شد زمزمه راز و نیاز رمضاندیدم این «قدر» همان آینه «خلّصنا»ست
دیدم آیینه ام از سوز و گداز رمضانبیش از این ناز نخواهیم کشید از دنیا
بعد از این دست من و دامن ناز رمضاننکند چشم ببندم به سحرهای سلوک
نکند بسته شود دیده باز رمضانصبح با باده شعبان و رجب آمده بود
آن که دیروز مرا داد جواز رمضانشام آخر شد و با گریه نشستم به وداع
خواب دیدم نرسیدم به نماز رمضانعلی رضا قزوه
پایانِ مهمانی و دیگر فرصتی نیست
دل کندن از این سفره کار راحتی نیستاز خوب هایِ خوب تا بدهایِ بد را
قلبا پذیرفتی و گفتی: دعوتی نیست!در سجده هایِ شکر چشمانم پر از اشک
دل بردن از چشم تو هم بد-عادتی نیستوقتِ اذان افتاد سمت من نگاهت
داری هوایم را و جایِ حسرتی نیستذکرِ «لکَ صمتُ» دم افطار یعنی
«أنت إلهی» پس به شیطان رغبتی نیستاز استجابت های تو بعد از شبِ قدر
می گردم و در دست هایم حاجتی نیست«ألغوث» هایم نذرِ «خلصنا من ٱلنار»
جوشن به تن دارم! خیالِ وحشتی نیستآوردم و بخشیدی و شرمنده کردی
در اینکه «غفّار ٱلذنوبی» صحبتی نیستشرمنده ام پس خط بزن با دست رحمت
هر گونه عصیان را اگر که زحمتی نیست!مرضیه عاطفی
سفره دارد جمع می گردد، گدا را عفو کن
باز هم خوبی کن و این مبتلا را عفو کندیگر از این توبه ها دارم خجالت می کشم
یا رب این شرمنده غرق خطا را عفو کنبر در این خانه من بهر امیدی آمدم
پس، نگیر از من تو این حال و هوا را، عفو کندست خالی آمدم، با دست خالی می روم
یا کریم این روسیاهِ بی نوا را عفو کنپیش مردم آبروی بنده ات را حفظ کن
خوب و بد، در هم بخر، ای یار، ما را عفو کنجان آقای خراسان، جان سلطان غریب
هم وطن های علی، موسی الرضا را عفو کنمن گنهکار و تویی غفار، یا رب الحسین
جان اربابم بیا این بنده ها را عفو کنبوده ام این روزها مصداق فابک للحسین
گریه کن های غم کرببلا را عفو کنجان آن که دست و پا می زد به زیر تیغ و تیر
حُرّ توبه کرده بی ادعا را عفو کنوحید محمدی
پاک در بندگی ام قافیه را باخته ام
فرصتی را که به من داد خدا، باخته امیک طرف دست تهی از طرفی فرصت رفت
باز هم عمر دو سر باخته را باخته اممن که از دوست به غیر از خودِ او خواسته ام
متن دل را به همین حاشیه ها باخته اممست از میکده ها سهم خودش را برده
من ولی حال دعا را به ریا باخته امنفس هر طور که می خواست مرا بازی داد
سر و پا را به همین بی سر و پا باخته امدر پس پرده حنایم چقدر بی رنگ است
آبرویی که تو دادی همه جا، باخته امباختن در همه اوقات ولیکن بد نیست
من دلم را به غم کرببلا باخته امباختم دل به حسین و به حقیقت بردم
سجده شکر کنم بس که به جا باخته اماز همان بار که چشمم به ضریحش افتاد
دل جدا باخته و عقل جدا باخته امموسی علیمرادی
سفره را جمع نکن آمده ام پشت درم
من همان بی سر و سامان شده خون جگرمبا تو مانوس شدم خوب رفیقی هستی
چقدر حرف زدم با تو ز شب تا سحرمدست مردم همه پر! دست من اما خالی ست
کاسه ام را به کجا غیر همین در ببرم؟بعد از این دست تو باشد دل و چشمم یار ب
نکند باز بیوفتد به گناهان نظرمشب آخر نکند قهر کنی می میرم
وای اگر دست نوازش نکشی روی سرمعلی آمد برکت داد به این بندگی ام
علی آمد اثری داد به اشک بصرمهیچ کس مثل علی پشت من زار نماند
جزعلی نیست کسی پشت و پناهم سپرممزد این سی شبه یک کرببلایم ببرید
چند وقتی است که من منتظر این سفرمرمضان رفت ولی فکر محرم هستم!
میخورد باز به این روضه رضوان گذرمبیشتر از همه مادر پی اولادش هست
لطف زهرا نرسد سود ندارم! ضررمشب جانسوز وداع است بخوانم ز وداع
تشنه ای رفته به خیمه وسط اهل حرمخواهری ناله ای وای برادر دارد
دختری ناله ای وای خدایا پدرم!زینب آمد به سخن بی تو چه باید بکنم؟
پیش من باش که دربین هزاران نفرمسید پوریا هاشمی
دارم از پای بساط سفره ات پا می شوم
بعد از این شب ها خدایا باز تنها می شومدور بودم سی شب از دنیای وانفسا ولی
بعد از این سی شب دوباره غرق دنیا می شومدست شیطان بسته بود و دست سلطان باز بود
تا ابد ممنون این الطاف مولا می شوممیهمانی رو به پایان است و حالم خوب نیست
میزبانم که رود من عبد هرجا می شومحال و روزم مثل حال و روز عبدی مذنب است
چاره ای دیگر نمانده رو به صحرا می شومامشب از درد فراق اشکم به راه افتاده است
میل گریه دارم و راهیِ دریا می شومامشب این العفوها بوی جدایی می دهد
الوداع ای ماه، دلتنگ سحرها می شومچهره ام از فرطِ معصیت غبارآلوده شد
با چنین وضعیتی عبد تو آیا می شوم؟توبه هایم را بخر، اما گناهم را ببر
ورنه امشب دست بر دامان زهرا می شومتشنگی این روزها لبهای ما را خشک کرد
با لب خشکیده غرق واحسینا می شومرضا باقریان