متن دلتنگی برای خودم؛ جملات کوتاه دلتنگ شدن برای خودم

متن دلتنگی برای خودم؛ جملات کوتاه دلتنگ شدن برای خودم


منبع: روزانه

1

1403/1/21

11:25


در این بخش از سایت بزرگ روزانه چندین متن دلتنگی برای خودم را قرار داده‌ایم. این متون فوق سنگین ناراحت‌ کننده بسیار زیبا و احساسی هستند که غم بزرگی را …

در این بخش از سایت بزرگ روزانه چندین متن دلتنگی برای خودم را قرار داده‌ایم. این متون فوق سنگین ناراحت‌ کننده بسیار زیبا و احساسی هستند که غم بزرگی را بیان می‌کنند: دلتنگی برای خود. دلتنگی برای کسی که بودیم و اکنون نیستیم. کسی که روزی لبخند می‌زد و امروز نمی‌زند…! در ادامه با روزانه همراه باشید.

متن دلتنگی برای خودم و روزهای خوشی که داشتم

دلم برای خود سابقم، خود شادم، خود آرامم تنگ شده

من هرگز دوباره من نخواهم شد

و این غم انگیزترین دلتنگی دنیاست

به خودم نگاه می کنم و غمگین می شم

خودمو خوب می شناسم … این من دیگه من نیستم

دست کشیدن از خودم من رو به اینجایی که هستم رسونده

و امروز چقدر دلم برای نسخه قدیمی خودم تنگ شده

یادم نمیاد منِ قبل از تو چه کسی بود اما هر که و هر چه بود خیلی دلم براش تنگ شده

دلتنگی برای خودم باعث می شه بیشتر احساس تنهایی کنم

خودم رو جایی

در میان تصمیمات اشتباه و انتخاب های نا به جا

گم کردم

و حالا مدت هاست دنبال گمشده ام هستم

و بیشتر از هر زمانی دیگری دلم برایش تنگ شده

امروز دلم هوای خودمو کرده

نه هیچ کس دیگه ای

فقط و فقط خودم!

دلم برای خودم تنگ شده

دلم برای من شادم تنگ شده

دلم برای من قدیمیم تنگ شده

دلم برای هر چی که تغییر کرده تنگ شده

متن دلتنگی برای خودم و روزهای خوشی که داشتم

گاهی احساس می کنم همه چیزو از دست دادم

اما در واقع من خودمو از دست دادم

و چقدر دلتنگ خودم هستم

گفتی: دلم برات تنگ شده

گفتم: منم دلم برای خودم تنگ شده

دلم تنگ شده

برای خودم و زمانی که فقط من و تو بودیم و خبری از ما نبود

دلم برای خودم تنگ شده

برای خود خوشحالم

برای خود گذشته ام

برای خود خندونم

دلم برای منی که دیگه وجود نداره تنگ شده

دلم برای خودم تنگ می شود آری

همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم

مطلب مشابه: عکس پروفایل دلتنگی | متن و جملات زیبای دلتنگی و دور شدن از عشق و یار

تلخ ترین نوع دلتنگی

دلتنگی برای خودته

کسی که یه زمانی بودی

گاهی دلم

خودم را از خودم طلب می کند

دلتنگم!

این بار نه برای تو

برای منِ کنار تو دلم تنگ شده

تکه ای از روحم درد می کند

آن جایی که زمانی پر بود از شیطنت هایم

من خیلی وقت است که بچگی نکرده ام

دلم برای خودم تنگ شده

گاهی به جای خالی خودم خیره می شوم

و برایش دلتنگی می کنم

نمی دانم سرنوشتم را با کدام نقطه کور بسته اند

که مدام دلتنگم …

تا امروز برای تو

و از امروز برای خودم

قبل از این که این همه اشتباه بر سرم آوار شود

پازل افکارم

ریخت به هم

ازروزی که

سنجاق نگاهم

گم درشلوغی احساس

عنکبوت شب

برخستگیم تنید

هرشکاری راپس زد

فقط مرادید

بی گمان

درزاویه ی زمان

خانه ام بی پنجره

شدم بی خانمان

فردایم درگره کور

بی عبور

لکنت عقربه ها

استرسی برفرصت ماندنم

تلخ بودحادثه ی رفتنم

پابرهنه روی کاغذهای تاشده ی فکرم

قدم هایم سست بودوآواره

نه نای ماندنم بود

نه تاب رفتن

دورمی شدم ازنگاه کوچه

پاک می شدم ازحافظه ی باغچه

علاقه ی بارانم درریشه ی دریاسوخت

تابخوابم دربهار

رویشم خفه شددرگلوی خاک

پلکهای خسته ام درجستجوی من

دلتنگ خودم بودم

وقت رفتن

حس نکردم

آبی دریارا

گسست باورمعصوم سالها

غرورم قربانی سکوت

فریادم تهوع هضم شده درتابوت

چاره ام بی کس وتنها

شدبی چاره.

مطلب مشابه: متن دلتنگی فاز سنگین برای عزیزان فوت شده + جملات غمگین برای دوستان درگذشته

متن دلتنگی برای خودم و روزهای خوشی که داشتم

در تنگ غروب دلتنگ خودم شدم

ناله سرزدن دلم مرا به پیری می کشد

ابر از غم من میناله و اشک باران می شود

درخت بید نی به دست با وزش باد سرودی سرمیدهد

رودخانه با زلفانه خوروشانش دف میزند

باد باوزش نسیمش به همراه برگ درختان دست میزنه

شبنم دست نوازش برروی گیاهان میکشد

باز آرام نمیشوم

من هنوزم توی فرهنگ خودم

سالها همرزم و در جنگ خودم

من هنوزم پیش پای التماس

با دعاهاخوب در رنگ خودم

من هنوزم می روم در لاک خود

سخت تر هر روز دلتنگ خودم

من هنوزم می سرایم شعرها

گاه گاهی خسته و لنگ خودم

من هنوزم عاشقم مغرور وسخت

مست از این احساس و فرهنگ خودم

من هنوزم در هوای لحظه ها

دلخوش امید و اهنگ خودم

من هنوزم مست و مستم بی خیال

سرخوش از این حس همسنگ خودم

این روزها

عجیب

دلتنگِ خودم هستم

دلم لک زده برای لحظه یی حتی

که با خودم تنها نشسته

وبه یک روز قبل از رفتنت

بی تو بیاندیشم

به روزی اشتباه

که در حینِ  دلجویی  از من در ایستگاه

با چشم به راهت راهی شدی ..

اما تا هر وقت

سری به خود زده ام

همیشه  ان لحظه یِ سبز

که با بهانه یی کوچک

مرا بر اغوشت فشردی

  زیباتر از هر روز

در انتظارِ موسقی برای رقص

به من چشمک می زند

وصندلی ها هم

تمام از تو پر

به سویِ مناظرِ نیمه تمام

که وقت کم اورده بودند

با دقتِ تمام سکوت کرده

وگاهی

کاردهایشان را

برای تقسیم وقت

بیرون میاورند .

دریغا

دریغا که هیچ جای خالی

هیچ زمانی

برای خلوت کردن با خودم

پیدا نمی شود

اما

هر که صدایت زَنَد

حتی اشتباهی

چشمانم تا دَمِ خانه اش

  در پِیَش، خواهد دوید..!

سپید و سیاه

چشمهای من

و صورت پنهان تو در پریشانی گیسوانت

دلِ من و دلِ تو

خودِ من…

خودِ تو…

من بی تو و ُ سیاهه های سپیدی

که در سپیده های سیاه کشف می شوند…

◘ نظاره گران

حدقه های سرگردانِ کاسه های بی فروغ اَند

که با تو به قضاوت نشسته اند

من اما

دیگر گونه دیدن را به ریاضت آموخته ام…

در تداوم رؤیاهای خواب و بیداری

در بُهتِ دیدنی علف

وقتی چوپان

گرگِ گلّه دریده را می کُشد..!

در فرشتگی آدمی

بی سیب ، بی گندم

در رؤیای سروی

حسرت زده ی لحظه ای خواب زمستانی…!

◘ من دلتنگ تو ام

دلتنگ خاطره ها

دلتنگ خودم

وَ امضای تمامی سالهای ماضی

که یادگار بر چهره مان نهاده اند…

من

در حسرت یک رؤیایم

حسرت یخ زدن ثانیه ها

حسرت تا به ابد بودنِ آن لحظه ی خوبِ من و تو

یخ زدنِ نور…

که قندیلی نور

هدیه ی من به تو بود…

◘ سفری در رؤیا

سفری در گذر ثانیه ها

سفری در دلِ تو…

سفری در دل این شام سیاه…

از کبوتر تا چاه!

لکه های خورشید…

تاولِ صورتِ ماه…

مطلب مشابه: جملات دلتنگی تنهایی و دوری از پدر و مادر + متن دلتنگی و بیقراری برای والدین

متن دلتنگی برای خودم و روزهای خوشی که داشتم

زیر درخت چناری دراز کشیده ایم

در حالی که دست هایمان در دست هم است

عشقمان چنان ریشه دوانده که

هیچ طوفانی قادر به جدا کردنمان نیست

من

از دوردست ها

برای به آغوش کشیدنت آماده ام

برای اینکه فراموش نکنی

گرمای آغوشی برای توست

کنارت هستم و دلتنگ

دل تنگی ام تمامی ندارد

حتی تو هم نمیتوانی دلتنگی ام را برطرف کنی

اشتباه نکن

دلتنگ تو نیستم

دلتنگ خودم هستم

چون تمام من پر شده است از تمام تو

و منی برایم باقی نمانده است

چشمهایم را میبوسی

ابر سفیدی رد میشود

میگویی خورشید را در چشمانم دیده ای

میگویم دوستت دارم

میگویی من چنان دوستت دارم که در واژه ها خلاصه نمیشود

سرم را بر شانه هایت میگذارم

پیشانی ام را میبوسی

می پرسی از من این همه سال کجا بودی

میگویم قدم به قدم نزدیکت میشدم

میگوید دیر آمدی ولی خوب که آمدی

میگویم اگر ذهن الانم را داشتم چنان محکم یقه ات را میچسبیدم که نتوانی بی من بروی

لبخند میزند

گوشه لبش را میبوسم

وعده گاه همیشگیمان را

گفتم زخمها دیدم

گفت مرهم ها ساختم

گفتم پیر شدم

گفت موهای سفیدت را بیشتر دوست دارم

گفتم خسته نشوی

گفت دوست داشتنت آنقدر اسان است که خستگی ندارد

گفتم نروی

گفت خانه ام تویی

گفتم بی من چگونه گذشت

گفت تنها گذشت

گفتم ارزویی بکن

گفت امیدم تویی

گفتم اعترافی بکن

گفت خدایم تویی

هی می دانی…گاه گاهی هست که دلتنگ خودم میشوم

آنوقت ها که خودم را هیچ کنجی از خانه پیدا نمی کنم

می شود هم یادم برود گم شده ام

طفلی خودم که خودم را از یاد می برم

می دانی…

دلشوره ای می گیرم که نمی دانم

شک می کنم خسته ام یا کلافه؟

از یاد می برم چرا خوب نیستم

فراموش می کنم اما دلشوره می ماند

و دلشوره ای می گیرم که نمی دانم

مطلب مشابه: متن جدایی و دلتنگی برای کپشن؛ استوری دلتنگ شدن برای عشق

به دنبال گوشه دنجی تمام شهر را گشتم.

که در ان غربتم را با خدا نجوا کنم.گوشه ای پیدا کنم ,باز از خدا یاری بخواهم.

تنهایی امانم را بریده,سخت حیرانم نمی دانم کجا باید به دنبال خودم باشم.

در سکوت غصه هایم باز دلتنگ خودم هستم .

می خواهم فقط از آسمان نوری ببارد برسرم ,غرقم کندیا از زمینم برکشاند.

می خواهم در سکوت این شب تیره بلند از دل بر ارم اه.

خداوندا دلم حتی برای خودم هم تنگ گردیده.

سکوت وتنهایی مونس شبهای من است .

چه مونسی از سکوت بهترکه خوب می شنود و چه یاری از تنهایی بهتر که دردت را امانت دار ابدی است.

فقط می گویم و هیچ پاسخی نمی اید به گوشم .

عادتم گشته همین .

نجوا همی کنم اندر سکوت شب …

.یا رب عجب گوش شنوایی به شب تو بخشیدی!

متن دلتنگی برای خودم و روزهای خوشی که داشتم

چه دلتنگ خودم هستم

کجا رفتم ؟ کجا هستم ؟

چرا پیدا نمی گردم ؟

کسی من را نمی بیند

کسی من را نمی جوید

به زیر سایه نام و وظیفه

روح من کشتند

من … یک مرد خاموشم

درونم مملو از احساس

ولی من مرده ام گویا

برای همسر و فرزند

فقط وقتی …

برای لقمه نانی یا قرانی پول محتاجند

مرا هم یاد می آرند

ولی من شاعر احساس تو

با تو بگویم این سخن

باورکن این را تو

تو هستی مرد کاشانه

همیشه تکیه گاه محکم خانه

چو باشی قوت قلبی

نباشی …

قلب حیران است

چو چشمانی که گریان است

ولی ما آدمیان …

دچار چرخه ای در زندگی گشتیم

که گاهی یادمان هم نیست

به هم گوییم

چه احساسی به هم داریم .

 شب خسته ز آرمیدن خویش سحر گشت

از شدت غم دیده ی مهتاب چه تر گشت

تا ماه نشست ، من و غم نیز نشستیم

هر یک متحیر که چه بودیم و چه هستیم

گفتم به غم : ای بختک خالی ز معانی

در هستی تو نیست مکانی و زمانی

هر جا که برفتی همه دلها شده اتش

سود تو به چیست ای غم یاغی سرکش؟

غم گفت : که من جلوه ی حق در دل و جانم

در خنده نهانم و همان لحظه عیانم

غمگین نشوی ارزش شادی تو چه دانی؟

تکمیل تضاد در تضاد است معانی

تا نیست گنه ارزش طاعات عیان نیست

دیگر تو نپرس معنی اش حد بیان نیست

با طعنه بگفتا: که تو از خویش چه دانی؟

ای رود کجایی به کجا تیز روانی؟

سرچشمه ی تو چیست کجا می روی اخر

یک لحظه بایست ، خود شو ، در خویش تو بنگر

با علم برفتی و به افاق رسیدی

افسوس که یک لحظه خود خویش ندیدی

دریاست تو را منتظر ای قطره ی بی تاب

یک دم به خود آ و دعوت روح تو دریاب

هر قطره بدون او پر از خالی و تنهاست

اما چو در اندیشه ی دریاست ، دریاست

دلتنگ خودم گشتم و اهی چو کمان رفت

لبخند زدم غم چو غباری ز میان رفت

داود رزاقی راد

مطلب مشابه: متن دلتنگی امام رضا و حرم حضرت در مشهد با عکس نوشته از حرم و ضریح

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو