انشا فصل پاییز با مقدمه و نتیجه برای پایه های مختلف تحصیلی

انشا فصل پاییز با مقدمه و نتیجه برای پایه های مختلف تحصیلی


منبع: دلبرانه

1,465

1398/7/3

03:44


دسته بندی : آموزش,سرگرمی

در این نوشته از بخش آموزش پرتال دلبرانه قصد داریم چند انشا فصل پاییز را درج نماییم که برای پایه های مختلف تحصیلی می باشد.

فصل پاییز با زیبایی هایی که دارد و همه عاشقانه هایی که دارد جملات و متون فراوانی در مورد این فصل موجود است.

در این نوشته ما چندین نمونه انشا فصل پاییز را برای شما عزیزان جمع آوری کرده ایم.

با ما همراه باشید…

انشا فصل پاییز با مقدمه و نتیجه برای پایه های مختلف تحصیلی

انشا فصل پاییز با مقدمه و نتیجه برای پایه های مختلف تحصیلی

انشا فصل پاییز

توصیف پاییز

از پاییز می نویسم٬فصلی که برای خیلی ها یادآور رنج و غم است٬اما برای من معنای دیگری دارد.

می گویند:پاییز همان بهاری است که عاشق شده است.

صحبت از عشق شد.برای خیلی ها حرف از عشق که می شود٬ناخودآگاه رنج و اندوه به ذهن می رسد٬ولی من می گویم عشق رسالت بزرگی است٬حال این مهم بر گردن پاییز است٬باید ارزشش را تا عمق وجود حس کرد.

همین عجین شدن عشق با این فصل است که زیبایی اش را به اوج رسانده.البته این روح و سیرت پاییز است.

اما چهره ی پاییز ٬ ظاهرش هم به همین اندازه زیباست.

وقتی پاییز می رسد می بینیم که خدا دستی بر سر این فصل کشیده و هنرمندانه ترین نقشی را که می توان تصور کرد بر آن طراحی کرده است٬از ترکیب رنگها گرفته تا آن حال و هوای برگریزانش٬همه و همه زیبایی خاصی دارد.

وصف فصل زیبای پاییز

گویی برگها در پاییز محکوم به باد هستند و به گونه ای آهسته از درخت جدا می شوندکه انگار پایان تنهایی را به خوبی حس می کنند.

اما وقتی برگها بریزند٬همه در کنار هم با آن رنگهای زرد و نارنجی و گاهی قرمز و قهوه ای جلوه ای خاص و زیبا به طبیعت می دهند.

اما این برگها روی زمین دیگر تنها نیستند و کنار هم این نقش زیبا را به نمایش می گذارند.

آدم دلش نمی آید قدم بر این صحنه ی دلپذیر بگذارد٬روی برگها که راه می رویم٬صدای خش خش آن ها٬اعتراضشان به زیر پا ماندن است.

پس به برگهای پاییزی احترام بگذاریم چرا که آنه رنج جدایی از درخت را در ازای نمایش آن همه زیبایی به جان خریده اند تا دل انگیزترین فرش را بر زمین بگسترانند.

کاش می شد همه فصل ها را با زبان مهر ترجمه کرد.مهری که آغاز پاییز را به عهده گرفته و خود را در دل همه جا کرده است.

از شور و حال شروع مدارس در این ماه که بگذریم٬آن تغییر تدریجی دمای هوا در مهر کاملا حس می شود.

کم کم به آبان هم می رسیم٬بعضی روزها خورشید جای خود را به ابرها داده و اجازه می دهد که باران خود را بر زمین بکوبد.

صدای شرشر باران هم نغمه ی گوش نوازی در پاییز است.

در آذر هم انارها ترک می خورند و با طعم شیرینی که دارند٬خاطره ی خوشی از پاییز بر دل می گذارد.

هرفصل زیبایی خاصی دارد که آن را از دیگر فصول متمایز می کند٬این ها هم تنها بخش کوچکی از توصیفات فصل پاییز بود.

توصیف فصل پاییز

انشا توصیف فصل پاییز

یک سال چهار فصل زیبا و هر فصل نیز سه ماه دارد .دختر پاییز ،سومین فرزند سال

با دیگر دخترانش مهرو آبان و آذر،فصلی زیبا و دلفریب ، افسونگرو دل انگیز است و یکی از

نعمات زیبای خداست که باید قدر دانست.

فصلی که با مهر آغاز و با یلدا به اتمام می رسد.

پاییز ورود به دنیای جدید رنگهاست. خزان هزار رنگ است و این اجتماع چترهای شاد رنگارنگ در خیابان های خیس چه دیدنی است!!!

فصل عریانی این درختان رنگ به رنگ که در دو طرف خیابان صف کشیده اند و تلنبارشدن برگ های خشک و خیس است که خوب هم خود نمایی می کند.

فصلی که گنجشک ها با پرهای پف کرده ، در دسته های سه تا پنج تایی روی شاخه های بید می نشینند و همراه باد پاییزی تکان می خورند و سرشان توی لاک خودشان است.

کاش دستی پیدا شود وبرایشان دانه بپاشد تا سرما را به راحتی سپری و از سر بگذرانندو نمیرند.

فصل کار و تلاش رفتگران پارک ها و جاروکردن برگ های خشک .

فصل خواب ناز غنچه ها. و مهاجرت پرندگانی به مناظق گرمسیر.

بوی محصولات  پاییزی ،انارساوه ،سیب ،سنجد ،خربزه ،خرمالو. به و بامیه و پرتقال همه جا را فرا گرفته.

فصل آمپول و شلغم ،فصل نارنگی و لیموشیرین، فصل لبوی داغ، گردو و شیره انگور است.

کدوتنبل و هویچ و پرتقال هم ، هزاران دوست نارنجی پیدا می کنند و از تنهایی در می آیند.

فصل صبحانه ارده شیره و آش های خوشمزه  در کاسه های لعابی آبی رنگ مادربزرگ است.

حرکت دست برف پاک کن ، روی ماشینها نیز برای اشک های آسمان ، حس عاطفی ام را بر می انگیزد.

پاییز ، فصلی که خداوندبا زبردستی تمام و با استفاده از جعبه مدادرنگی بی نهایت رنگش آن را خلق کرده

پاییز فصلی که جوجه هایش را در آخر می شمرند. فصل بالا رفتن آمار عاشق ها. فصل عشق و مهربانی و شاهکار بزرگ پروردگار.

پاییز دستانم را به مهر می فشارد و مرا به دنیای رنگارنگ خود وارد می کند ومن همچون برگها در میان باد ،رقصان و چرخ زنان ،با ریزش آنها همراه می شوم.

گندمزاری به رنگ پرتو خورشید، در برابرم سر بلند می کند و من از گندمزارها راز پاییز سرشار از رنگهای گرم را می پرسم و آنهاچشمک زنان ، با حرکات موج گون خود، رنگهای زیبایشان را به من می نمایانند.

زیبایی هایشان در برابر چشمانم خاطره می شوند.

اما لحظه ای می ایستم و محو این همه زیبایی می شوم. برگریزان رنگ و ریزش لطف خدا.

بوی خنده های کودکانه  می دهد این فصل و یافتن دوستان جدید ذوق دیگری دارد.

فصلی است که بچه ها کلاس های خاک آلوده رابا صدای کودکانه شان پر می کنند .

بوی درس و مدرسه ،بوی کتاب و دفتر نو . بوی نونوار شدن می دهد این فصل.

البته اضافه شدن مخارج دانشگاه و مدرسه کمی اخم پدر را هم به دنبال دارد.

بله هوا کم کم سرد می شود و روزها حدود یک ساعتی کوتاه و شبها نیز طولانی تر می گردد.

شب نشینی، در این فصل نیز صفای دیگری دارد.

مادر بزرگ بافتنی می بافد و من منتظر تمام شدن ژاکت و شال و کلاهم به او خیره می شوم و استکان کمرباریک چای را هورت می کشم.

لباسهای پاییزه را هم که مادر  کم کم از گنجه بیرون می آورد .

اما گوش کن ببین چه می شنوی ؟؟؟

آری صدا صدای خردشدن استخوانهای برگهاست در زیر پای رهگذران در سکوت طولانی پیاده روها.

صدا صدای زوزه باد سردی است و گاهی نسیمی ملایم.

صدا صدای غار غار کلاغ هاست در غروب غریب پاییز که بیشتر و بیشتر به گوش می رسد.

فصل تمام شدن سرو صدای کولر خراب همسایه است که عرق آنها را خشک و چشم ما را از اشک خیس

می کند.

آری این  پاییز دلپذیر ، زمین را برای بهاری دیگر آماده می کند و  زیبایی  های منحصر به فردی دارد که باید  حقیقتا قدرش را دانست.

پیام برگ های پاییزی برای من سجده آنها برخاک و دوباره برخاستنشان در بهار است.

سجده ای طولانی که رنگ زردشان را سبز و روحانی می کند. ببین پیام هرساله پاییز برای توچیست؟

در خطبه ای از نهج البلاغه آمده است که اگر اندیشه ات را به کار گیری تا به راز آفرینش پی ببری دلایل روشنی آن را به تو خواهند گفت…..درنگ و تامل کن تا پروردگارت را بهتر بشناسی.

انشا فصل پاییز

انشایی برای پاییز

انشایی برای پاییز

درباره فصل پاییز انشاء بنویسید

راستی چقدر این موضوع برایمان تکراری بود آنقدر تکراری بود که معلم تا دهان باز نکرده می دانستیم که موضوع انشاء چیست و ما هم در روزهای آفتابی و زیبای پاییزی و در حالی که پاییز را با تمام وجود دیده بودیم و لحظات شیرین آنرا چشیده بودیم شروع می کردیم که:

در فصل پاییز مدرسه ها باز می شوند و بچه ها دسته دسته به مدرسه می روند.

بسیاری از میوه ها در فصل پاییز می رسند. اناره ساوه، خربزه، سیب، پرتقال ، به، سنجد و…..

در فصل پاییز بسیاری از پرندگان به مناطق گرمسیر مهاجرت می کنند.

در فصل پاییز کشاورزان زمینها را شخم زده و در آن محصولاتی مانند گندم و جو می کارند.

در فصل پاییز روزها کوتاهتر می شود و شبها طولانی می گردد.

و خلاصه هر آنچه از پاییز دیده یا شنیده بودیم با حرص و ولع بر روی کاغذ می آوردیم و در پایان انشاء چون قهرمانی که اثر کارش را به رخ دیگران بکشد می نوشتیم این بود انشای من.

راستی یادم رفت بگویم که در پاییز بود که ریزعلی خواجوی پیراهنش را کند و آتش زد تا مسافران قطار از مرگ نجات یابند.

اما امروز که معلم شده ام و هرچند که معلم انشاء نیستم اما باز به یاد دوران دبستان دوست دارم انشایی در باره پاییز بنویسم به همین خاطر در پشت میز کامپیوتر می نشینم و در حالیکه از پنجره اتاقم به حیاط نگاه می کنم و درخت سیب را می نگرم که باد ملایم شاخه های آنر می رقصاند و سیب هایش با صورت آرایش کرده نگاهم می کنند ، قلم را به دست می گیرم یعنی دستم را بر صفحه کلید می فشارم و آغاز می کنم که:

بسم الله الحمن الرحیم

ای نام تو بهترین سر آغاز بی نام تو نامه کی کنم باز

خداوندا امروز نیز همانند دوران دبستانم پاییزت زیباست، آسمانش صاف و خورشیدش خندان است، هوایش لطیف و شب هایش دلپذیر است.

در آن دوران که تازه وارد نوجوانی می شدم شب های پاییز می نشستم و قصه لیلی و مجنون و یوسف و زلیخا می خواندم و با ذهن خیال پرداز خود صحنه های داستان را در جلو چشم خود مجسم می ساختم و دنیای درونم را پر از شیرینی و زیبایی می ساختم.

اما خداجانم ای لیلی من مجنون منم آواره کوی و دشت منم و امروز منم که با دیو و دد زندگی می کنم اما قبله ام تو هستی.

دلدارم تو هستی ورد زبانم تو هستی و من در این بیابان سرد و خاموش و با جامه شرم آلود و توشه ی پر از گناه فقط بدان امید چشم می گشایم و نفس می کشم که عنایتی و بشارتی از تو یابم .

خداوندا خداوندا ای خداوند پیامبران و برگزیدگان و ای خداوند ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب.

من گم کرده ای دارم من گم کرده ی دارم و گرگ نفسم یوسفم را دریده است و یا تاریکی درونم یوسف را به قعر خود فرو برده است و من اسماعیل وجودم را نه به فرمان تو که به فرمان نمرود نفس قربانی کرده ام .

خداوندا لیلی من شرمم باد که چنین می نویسم و شرمم باد که در پیشگاهت کارنامه سیاهم را با خط زشت و کژ نمودار می کنم.

اما چه کنم که خودت فرموده ای که در قیامت همه اعضای تن به شهادت بر می خیزند و سیاهکاریها را برملا می کنند و اکنون در وجود من قیامت برپاست و شهادت می دهم که جامه ام سیاه است اما رویم از خجلت زرد است.

اما هرگز این زردی رویم را با زردی پاییز تشبیه نمی کنم که پاییز زیباست و آن فصل خداست و زردی آن از فضل خداست که زردی پاییز پختگی و کمال است و زردی پاییز جلوه دیگری از جمال است.

انشای من ادامه دارد درباره پاییز می نویسم راستی در پاییز بود غروب سرد یکی از روزهای سرد پاییز که دهقان فداکار همان ریزعلی خواجوی لباسش را کند و آتش زد و جان مسافران را نجات داد .

ریزعلی هنوز زنده است خداوند نگهدارش باشد ریزعلی لباسش را دوست داشت اما کند چون خطر بزرگی در پیش بود راستی وقت آن نرسیده که من و تو نیز لباسها را بکنیم و آتش بزنیم و رهاگردیم؟

لباسهای تعلق را می گویم و تعلق غیر از داشتن است و می توان دارا بود اما تعلق نداشت و می شود ندار بود اما تعلق داشت.

لباسهای اسارت را می گویم زمین قیطریه و اختیاریه و بطلانیه و ظلمانیه و پوچلانیه و… را می گویم . برجهای دوقلو و سه قلو وچهارقلو و…

راستی زاییدن چندقلوها چقدر سخت است پس چگونه می شود از آنها دل کند!!!

تازه گرم نوشتن شده بودم دوستم از راه رسید و نگاهی به نوشته ام انداخت و قاه قاه خندید و گفت دوره قطار و ریزعلی گذشته است و دوره چاق و چله هاست و دوره فضاپیماهاست و آن جنابان را که می گویی هرگز نه وقت این را دارند که این چرندیات را بخوانند و بالفرض هم بخوانند وقعی به آن نخواهند گذاشت.

گفتم نمی دانم شاید حق با تو باشد اما ذهن خیالباف من می گوید جوجه را آخر پاییز می شمارند و بعدش چله سختی در راه است.

اما عزیزم تازه گرم نوشتن بودم سردم کردی من نیز به تلافی چای داغی برات می ریزم تا لبت بسوزد تا درگرماگرم نوشتنم لبت را بدوزی و از اسب اندیشه پایینم نکشی.

راستی پاییز زیبا فصل قشنگم شاید دوباره با تو حرف بزنم چون سینه ام هنوز خیلی پر است و تا آنروز به صاحبت می سپارم.

انشا فصل پاییز

انشا در مورد پاییز

انشا در مورد پاییز

بــرگ هـا الـفبـــای درختـــانند،

می افتند و جملــه می شوند.

انشـــای پاییـــز خوانـدنی اســت…

می خواهم از باران حرف بزنم.می خواهم از هزاررنگی حرف بزنم.از خزان…

از فصلی که موسیقی اش می شود نت خوانی قطره های باران روی پنجره ی خانه.از فصلی می خواهم حرف بزنم که منظره اش می شود اجتماع چترهای رنگارنگ در خیابان های خیس.

فصلی که بوی مدرسه می دهد،بوی کتاب و دفتر نو می دهد.بوی خنده های کودکانه می دهد.

فصلی که صدای خش خش می دهد،صدای تحقیر برگ های خشک شده زیر کفش های مارک دار و بی احساس را می دهد.

فصلی که نقاشی خداوند است.فصلی که جادوی خداوند است.فصلی که احساس خداوند است.

فصلی که با هزار رنگی اش می شود یک کلمه:باران.

فصلی که در آن،طبیعت لباس کهنه،ژنده و پر از آلودگی و کینه اش را می سپارد به باد و عریان می شود و منتظر بهار می ماند.

پاییز فصل رفتن است،فصل کوچ.فصل مهاجرت پرنده ها… و به ما ثابت می کند رفتن سخت نیست.رفتن فرصتی است برای زنده ماندن؛فرصتی است برای زندگی دوباره.

پاییز یعنی فصلی که خداوند با زبردستی تمام و با استفاده از جعبه ی مدادرنگی بی نهایت رنگش آن را خلق می کند.

پاییز فصل عشق است.عشق خداوند به انسان و فصل شاهکار پروردگار.

انشا فصل پاییز

انشای توصیفی درباره پاییز

انشای توصیفی درباره پاییز

فصل پاییز چو آغاز شود

همه جا مدرسه‌ها باز شود

چون که پاییز به پایان آید

فصل زیبای زمستان آید

چون زمستان گذرد عید شود

فصل تابیدن خورشید شود

پاییز فصل قشنگی است. در پاییز برگ درختان زرد می‌شود.

در روز اول پاییز که اول مهر ماه است ما به مدرسه می‌رویم و همکلاسی‌های خود را می‌بینیم.

پاییز فصل تلاش بیشتر دانش‌آموزان است. در پاییز روزها کوتاه‌تر و شب‌ها بلندتر می‌شود.

از میوه‌های پاییز انار و نارنگی است. در پاییز برگ درختان می‌ریزد و هنگامی که ما بر روی آنها راه می‌رویم صدای خش‌خش می‌دهند.

در پاییز هوا سرد می‌شود و اگر مراقب نباشیم سرما می‌خوریم. در پاییز باد میوزد و باران می‌بارد. ماه‌های پاییز مهر، آبان و آذر هستند.

پاییز فصلی است که در آن برگ‌های درختان به زردی می‌گرایند اما بعضی از برگ‌ها هم در راه زرد شدن گاه قرمز و قهوه‌ای می‌شوند.

ر فصل پاییز کشاورزان زمینها را شخم زده و در آن محصولاتی مانند گندم و جو می‌کارند.

در فصل پاییز روزها کوتاهتر می‌شود و شبها طولانی می‌گردد.

انشا فصل پاییز

انشای داستانی فصل پاییز

انشای ادبی فصل پاییز

گر تو بینی پاییز زیبا سرسری

غم بخور، زیرا که خیری نبری

آیینه جمال است این فصل خزان

بی تامل از فصل ثالث مگذری

فصل خزان در نزد کائنات مظهر غم و اندوه بوده و حتی شاعران نیز برای نمایش دادن اندوه در اشعار خود از نام پاییز یاد می‌نمایند.

لیکن این فصل،فصل زیبایی است. فصل ریزش نعمت‌های آسمانی می‌باشد و همان قطرات ریز باران است که به تهذیب زمین می‌پردازد.

نمایان شدن قوس قزح پس از باران نیز جلوه ای از جمال این فصل می‌باشد. کلمه برگ ریزان تنها مختص پاییز است.

بدین معنا که در این سه ماه درختان خود را می‌تکانند و برگ‌های زرد و سرخ خود را رها کرده و بر دامان زمین به امانت می‌گذارند و شاخه‌های خشک شان نیز برهنه‌وار منتظر می‌مانند تا در فصل دیگر الماس‌های آسمانی در ماتم کمبود مکان نمانند و بر شاخه‌های آنان قرار گیرند.

این فصل را با نام خش‌خش نیز می‌شناسیم.

همان گونه که پا بر روی خاک‌های ترک برداشته قدم می‌گذارد و آهنگ زیبا می‌سازد صدای خش خش برگ‌ها نیز همین احساس را در دل ما می‌نهد.

این صدا پس از شنیدن به ماورای درون ما می‌رود و روح ما را تا آسمان‌ها به بالا می‌کشاند.

پاییز را می‌توان فصل مهاجرت قلم داد کرد.

بدین معنا که پرندگان در این فصل از کاشانه خود رهایی جسته و در کرانه‌های آسمان به جست و خیز می‌پردازند تا لانه مناسب پیدا کنند.

نظاره بر حرکات پرندگان در آسمان پاییز احساسی وصف ناشدنی در دل ایجاد می‌نماید.

نکته اصلی این است که پاییز در مقابل این همه زیبایی که در اختیار ما می‌گذارد از ما چیزی نمی‌خواهد جز این که به تفکر بنشینیم و به خدا نزدیک شویم.

انشا فصل پاییز

انشا کوتاه پاییز

انشا کوتاه پاییز

پنجره را باز می‌کنم. آفتاب بی‌رمق پاییزی گونه‌هایم را نوازش می‌دهد.

به خورشید سلام می‌کنم و به ملودی خش خش برگ‌های طلایی پاییزی زیر پای عابران پیاده که نوید روز دل‌انگیزی رامی‌دهند، گوش می‌دهم .

چشم‌هایم را می‌بندم، با تمام وجودم نفس می‌کشم.

می‌خواهم قبل از این‌که پاکی هوا در هیاهوی آلودگی و ظلمت زندگی روزمره از بین برود، ریه‌هایم را پر از زلال اکسیژن کنم و تا شامگاه آن را بدون

تزویج با آلودگی‌های روزمره حفظ نمایم.

فردا روز را دوباره با همین دم آغاز خواهم کرد.

مدت‌ها بود که انشا ننوشته بودم. موضوع آخرین انشایی را هم که نوشتم، دیگه اصلا یادم نیست.

اما استاد نگارش مجبورمان  کرد انشا بنویسیم آن هم در مورد  پاییز و روزمرگی  آن هم ۴ خط.

با این حال از آن‌جا که خیلی وقت بود چیزی ننوشته بودم همین چهار خط هم سخت بود؛

بد تر از همه هم این‌که  هم استاد وهم هم‌کلاسی‌هام انتظار داشتن به خاطر شغلم بهترین انشا را بنویسم.

با این‌که نتوانستم خوب بنویسم وکلی شرمنده شدم، اما حال و هوای زنگ انشای مدرسه برام زنده شد خدا خدا کردن واسه خواندن و نخواندن انشا، خلاصه کلی لذت بردم .

انشا فصل پاییز

انشا درباره پاییز

انشا درباره پاییز

پاییز فصلی است که در آن برگ های درختان به زردی می گرایند ؛

اما بعضی از برگ ها هم در راه زرد شدن گاه قرمز و قهوه ای می شوند.

پاییز همان فصلی است که در آن برگ درختان می ریزند و در زیر پای رهگذران بی تفاوت خش خش می کنند.

پاییز شاید همان فصل غفلت است و رخوت شاید هم نه فصل هوشیاری و تدبر است؛

چه فرقی می کند که در پاییز خواب باشی یا بیدار مهم آن است که پاییز کار خودش را می کند.

به دقت و حوصله دست به کار آراستن می شود؛ آراستن درخت ها ، شهر ها ، باغ ها و زمین به زرد و سرخ و قهوه ای برگ ها ؛

به قطرات گاه نم نم و گاه شر شر باران و به باد که می وزد.

پاییز همان فصل دل انگیزی است که گاه رویایی اش می خوانند

همان فصلی که می توانی در آن ساعت ها از پنجره ی اتاق به درخت روبروی خانه نگاه کنی و خسته نشوی.

پاییز همان دل انگیزانه ایست که گاه هوس می کنی زیر بارانش بی روسری در کوچه قدم بزنی تا موهایت خیس شوند.

پاییز همان مادر رقص خرامان برگ هاست که به ناز و عشوه ی تمام چرخ زنان از آسمان بر سرت می بارند، و تو سریع تر می روی تا زیر برگ هایش برسی و با خودت بگویی این یکی به افتخار من افتاد.

پاییز همان موسیقی خوش خش خش برگ هاست _همان برگ های خرامان_ که این بار هوس می کنی کفشهایت را در آوری تا موسیقی هبوط برگ ها پاهایت را قلقلک کند.

پاییز همان فصل درختان لخت خرمالو است که سرخی خرمالوهایش ر ا به همه عرضه می دارد.

همان فصل قاصدک های شیطون که برایت خبر می آورند ، خبر های خوش ، خبر هایی که هیچ وقت نمی رسند وتو باز هم آنها را بر می داری و فوت می کنی و با نگاهت تعقیبشان می کنی تا در آبی ابری آسمان پاییز گم شوند.

آه عجب این پاییز برگ زیر هزار رنگ خوش می نشیند در چشم و خیال من … و من از ورای سفیدی دیوار های اتاقم همه را ، همه را خوب خوب می دانم؛

دیگر جاده های پاییز را از حفظ شده ام.

دیگر انشا ها را نیز بخوانید

انشا در مورد زمستان

انشا تابستان

انشا درباره بهار

انشا درباره درخت

انشا یک روز برفی

انشا در مورد دوست

انشا دفاع مقدس

انشا رودخانه

انشا مادر

انشا آینده

انشا ایران

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو