روزنامه اعتماد: ریشههاست که بذر امید را در دل انسان میکارد؛ که اگر ریشه نباشد میوهیی به ثمر نمینشیند. در روزهای استیصال زندگی، خاک مادری میتواند نقش دستاویزی را بازی کند که فرد با چنگ زدن به آن، آرامشی ریشهدار را تجربه کند. «آلبر کامو» اما از آن دسته انسانهایی بود که با وجود روح حساس، سرزمینی نداشت که آن را وطن بنامد. بیجهت نیست دخترش اخیرا در صدمین زادروز این رماننویس بزرگ، وی را یک «بیگانه ابدی» خوانده است.
«آلبر کامو»، نویسنده فرانسوی برنده نوبل ادبیات است که در الجزایر به دنیا آمد اما با گذشت یک قرن از تولدش هنوز هیچ یک از این دو کشور وی را به عنوان چهرهیی ملی نمیشناسند.
«کاترین کامو» دختر این نویسنده سرشناس اخیرا در این باره گفته است: آلبر کامو همیشه یک بیگانه خواهد ماند. این روزها از خالق رمان «بیگانه» در کشورهای مختلف جهان به بزرگی یاد میشود، اما هنوز فرانسه - کشوری که کامو بیشتر عمرش را در آن سپری کرده - صدمین سالروز تولدش را جشن نمیگیرد.
کاترین میگوید: او به دنبال به رسمیت شناخته شدن نبود. 50 سال از مرگ رازآلود او میگذرد. آیا توسط KGB کشته شد؟ نمیدانم و نمیخواهم بدانم.
کاترین کامو با بغض ادامه میدهد: او پدرم بود و من او را از دست دادم. چیز بیشتری برای گفتن نمیماند. از دست دادنش آنقدر وحشتناک بود که فکر عمدی بودن جریان، از تحمل من خارج است. نتیجه فرقی نمیکند؛ او مرد.
کامویی که در زمان مرگ تنها 46 سال داشت، هنگام دریافت جایزه نوبل ادبیات جوانترین نویسندهیی بود که این افتخار مهم ادبی را کسب میکرد. این شخصیت برجسته دنیای ادبیات اما، نه از سوی دولت سرزمین مادریاش و نه از سوی فرانسویهای همزبانش به رسمیت شناخته نمیشود. کامو که در جوانی فوتبال را به طور جدی دنبال میکرد، پس از ابتلا به بیماری سل این ورزش را کنار گذاشت و وارد وادی فلسفه و روزنامهنگاری شد. او کار خود را سال 1938 در روزنامه تازهتاسیس جمهوریخواه الجزایر آغاز کرد، اما با نزدیک شدن به جنگ جهانی دوم، داوطلب اعزام به میدان جنگ شد. اینبار هم بیماری مانع او شد و کامو را به سمت سردبیری روزنامه «عصر جمهوری» سوق داد؛ روزنامهیی که در سال 1940 از سوی دستگاه سانسور الجزایر تعطیل شد.
مارس همان سال بود که فرماندار سرزمین مادری کامو، او را تهدیدی علیه امنیت ملی دانست و به وی پیشنهاد کرد که آن شهر را ترک کند و این آغاز کوچ کامو به فرانسه بود. به گفته کاترین، کامو در بسیاری از کشورها غیر از فرانسه مورد احترام قرار میگیرد. جشن 100 سالگی او در کشورهایی چون امریکا، هند، شیلی و اردن برگزار شد، اما هیچ جشن ملیای به این مناسبت در فرانسه یا الجزایر برپا نشد.
فرزند 68 ساله کامو معتقد است: هنوز حس همدردی کامو با مهاجران فرانسوی و مخالفتش با استقلال الجزایر، آتش کینه را در این دو کشور روشن میکند. برگزاری نمایشگاه بزرگی در فرانسه به علت اختلافات بر سر مطرح شدن نام الجزایر در آن رویداد، لغو شد.
کامو که به پاریس رسید، ارتش نازی در حال نزدیک شدن به پایتخت بود. این شد که او به همراه دیگر همکارانش در روزنامه «عصر پاریس» به شهر کارمون نقل مکان کرد و سپس به شهر غربی بوردو فرار کرد.
دسامبر 1941 کامو شاهد اعدام «گابریل پری» بود و این واقعه وی را بر آن داشت تا به اقدامات وحشیانه آلمانهای نازی واکنش نشان دهد. او در سال 1942 به عضویت گروه مقاومت فرانسوی به نام «نبرد» درآمد و یک سال پس از آن، روزنامهنگاری زیرزمینی را آغاز کرد. در همین حین، او با «ژان پل سارتر» - نویسنده و فیلسوف بزرگ - و «سیمون دوبوار» - فمینیست و نویسنده مشهور - آشنا شد.
مساله استقلال الجزایر مهمترین مبحثی بود که کامو را از الجزیرهییها دور کرد. او تا پایان عمر، مخالف استقلال الجزایر و اخراج شهروندان فرانسویتبار این کشور بود، اما در عین حال هیچ گاه از گفتوگو درباره فقدان حقوق مسلمانان دست برنداشت. او طی 8 ماه، 35 مقاله تحت عنوان «الجزایر پاره پاره» را در روزنامه «اکسپرس» به نگارش درآورد.
کامو در ژانویه 1956 مسوول برگزاری یک گردهمایی عمومی در الجزایر شد که مورد مخالفت شدید دو طرف مناقشه قرار گرفت .
کامو در آخرین مقالهیی که با موضوع الجزایر نوشت، تلاش کرد از هیاتی متشکل از فرهنگهای مختلف بر مبنای مدل سویسی برای الجزایر دفاع کند که این نیز مورد مخالفت طرفین دعوی قرار گرفت. از آن پس بود که بیگانه دنیای ادبیات به سرزمین کاغذی پناه آورد و داستان کوتاههایی را با موضوع الجزایر و شاهکارش «سقوط» خلق کرد.
کاترین کامو که پدرش را فراتر از مرزهای جغرافیایی تعریف میکند، در سخنانش افزود: تعداد زیادی از روستاهای کوچک اطراف فرانسه هستند که برای او مراسم بزرگداشت برگزار میکنند. مردم کتابهایش را با اشتیاق میخوانند و او را شدیدا دوست دارند. بالاتر و بیشتر از کتابهایش، مردم به خود او علاقهمند هستند؛ زیرا او انسانیت آنها را مورد خطاب قرار داده است. او در تمام کتابهایش حضور دارد. سوالاتی را میپرسد که برای همه پیش میآید و درد و رنجی را توصیف میکند که همه درک کردهاند. دختر کامو در ادامه گفت: اینکه جشنی ملی برای سالروز تولد او در فرانسه برگزار نمیشود، امری طبیعی است؛ آنها که در فرانسه بر سر قدرت هستند،
هیچ گاه کامو را دوست نداشتند و او هم آنها را. وی بارها گفته بود که در خدمت رنجدیدگان تاریخ است و نه آنها که تاریخ را ساختهاند. کامو هنوز در فرانسه یک بیگانه است و من از این بابت شگفتزدهام. چراکه وزرا نمیدانند کامو، نماینده این کشور است. من به او و به تصویری که از فرانسه در ذهن جهانیان میسازد، افتخار میکنم.
کاترین سپس درباره عقیده مردم الجزایر گفت: بارها شنیدهام که مردم معمولی الجزایر عاشق کتابهای کامو هستند. نظر آنها با سران حکومتی این کشور کاملا تفاوت دارد. او یک نژادپرست نبود و همان قدر که به سرنوشت فرانسویها اهمیت میداد، برای سرنوشت مسلمانان الجزایر نگران بود.
دختر آلبر کامو در پایان سخنانش گفت: 35 سال است که با رنج مرگ او درگیرم و هر روز و هر روز به او فکر میکنم. نمیدانم اگر بود، الان درباره دنیا چه فکر میکرد، با این رقابت برای به چنگ آوردن پول، مصرفگرایی و نادیده گرفتن درد و رنج دیگری که دنیا را پر کرده است. نمیتوانم به جای او صحبت کنم، اما میدانم آنچه او نوشته، هنوز معنا دارد و کامو همچنان با مردم حرف میزند.
«آلبر کامو»، نویسنده فرانسوی برنده نوبل ادبیات است که در الجزایر به دنیا آمد اما با گذشت یک قرن از تولدش هنوز هیچ یک از این دو کشور وی را به عنوان چهرهیی ملی نمیشناسند.
«کاترین کامو» دختر این نویسنده سرشناس اخیرا در این باره گفته است: آلبر کامو همیشه یک بیگانه خواهد ماند. این روزها از خالق رمان «بیگانه» در کشورهای مختلف جهان به بزرگی یاد میشود، اما هنوز فرانسه - کشوری که کامو بیشتر عمرش را در آن سپری کرده - صدمین سالروز تولدش را جشن نمیگیرد.
کاترین میگوید: او به دنبال به رسمیت شناخته شدن نبود. 50 سال از مرگ رازآلود او میگذرد. آیا توسط KGB کشته شد؟ نمیدانم و نمیخواهم بدانم.
کاترین کامو با بغض ادامه میدهد: او پدرم بود و من او را از دست دادم. چیز بیشتری برای گفتن نمیماند. از دست دادنش آنقدر وحشتناک بود که فکر عمدی بودن جریان، از تحمل من خارج است. نتیجه فرقی نمیکند؛ او مرد.
کامویی که در زمان مرگ تنها 46 سال داشت، هنگام دریافت جایزه نوبل ادبیات جوانترین نویسندهیی بود که این افتخار مهم ادبی را کسب میکرد. این شخصیت برجسته دنیای ادبیات اما، نه از سوی دولت سرزمین مادریاش و نه از سوی فرانسویهای همزبانش به رسمیت شناخته نمیشود. کامو که در جوانی فوتبال را به طور جدی دنبال میکرد، پس از ابتلا به بیماری سل این ورزش را کنار گذاشت و وارد وادی فلسفه و روزنامهنگاری شد. او کار خود را سال 1938 در روزنامه تازهتاسیس جمهوریخواه الجزایر آغاز کرد، اما با نزدیک شدن به جنگ جهانی دوم، داوطلب اعزام به میدان جنگ شد. اینبار هم بیماری مانع او شد و کامو را به سمت سردبیری روزنامه «عصر جمهوری» سوق داد؛ روزنامهیی که در سال 1940 از سوی دستگاه سانسور الجزایر تعطیل شد.
مارس همان سال بود که فرماندار سرزمین مادری کامو، او را تهدیدی علیه امنیت ملی دانست و به وی پیشنهاد کرد که آن شهر را ترک کند و این آغاز کوچ کامو به فرانسه بود. به گفته کاترین، کامو در بسیاری از کشورها غیر از فرانسه مورد احترام قرار میگیرد. جشن 100 سالگی او در کشورهایی چون امریکا، هند، شیلی و اردن برگزار شد، اما هیچ جشن ملیای به این مناسبت در فرانسه یا الجزایر برپا نشد.
فرزند 68 ساله کامو معتقد است: هنوز حس همدردی کامو با مهاجران فرانسوی و مخالفتش با استقلال الجزایر، آتش کینه را در این دو کشور روشن میکند. برگزاری نمایشگاه بزرگی در فرانسه به علت اختلافات بر سر مطرح شدن نام الجزایر در آن رویداد، لغو شد.
کامو که به پاریس رسید، ارتش نازی در حال نزدیک شدن به پایتخت بود. این شد که او به همراه دیگر همکارانش در روزنامه «عصر پاریس» به شهر کارمون نقل مکان کرد و سپس به شهر غربی بوردو فرار کرد.
دسامبر 1941 کامو شاهد اعدام «گابریل پری» بود و این واقعه وی را بر آن داشت تا به اقدامات وحشیانه آلمانهای نازی واکنش نشان دهد. او در سال 1942 به عضویت گروه مقاومت فرانسوی به نام «نبرد» درآمد و یک سال پس از آن، روزنامهنگاری زیرزمینی را آغاز کرد. در همین حین، او با «ژان پل سارتر» - نویسنده و فیلسوف بزرگ - و «سیمون دوبوار» - فمینیست و نویسنده مشهور - آشنا شد.
مساله استقلال الجزایر مهمترین مبحثی بود که کامو را از الجزیرهییها دور کرد. او تا پایان عمر، مخالف استقلال الجزایر و اخراج شهروندان فرانسویتبار این کشور بود، اما در عین حال هیچ گاه از گفتوگو درباره فقدان حقوق مسلمانان دست برنداشت. او طی 8 ماه، 35 مقاله تحت عنوان «الجزایر پاره پاره» را در روزنامه «اکسپرس» به نگارش درآورد.
کامو در ژانویه 1956 مسوول برگزاری یک گردهمایی عمومی در الجزایر شد که مورد مخالفت شدید دو طرف مناقشه قرار گرفت .
کامو در آخرین مقالهیی که با موضوع الجزایر نوشت، تلاش کرد از هیاتی متشکل از فرهنگهای مختلف بر مبنای مدل سویسی برای الجزایر دفاع کند که این نیز مورد مخالفت طرفین دعوی قرار گرفت. از آن پس بود که بیگانه دنیای ادبیات به سرزمین کاغذی پناه آورد و داستان کوتاههایی را با موضوع الجزایر و شاهکارش «سقوط» خلق کرد.
کاترین کامو که پدرش را فراتر از مرزهای جغرافیایی تعریف میکند، در سخنانش افزود: تعداد زیادی از روستاهای کوچک اطراف فرانسه هستند که برای او مراسم بزرگداشت برگزار میکنند. مردم کتابهایش را با اشتیاق میخوانند و او را شدیدا دوست دارند. بالاتر و بیشتر از کتابهایش، مردم به خود او علاقهمند هستند؛ زیرا او انسانیت آنها را مورد خطاب قرار داده است. او در تمام کتابهایش حضور دارد. سوالاتی را میپرسد که برای همه پیش میآید و درد و رنجی را توصیف میکند که همه درک کردهاند. دختر کامو در ادامه گفت: اینکه جشنی ملی برای سالروز تولد او در فرانسه برگزار نمیشود، امری طبیعی است؛ آنها که در فرانسه بر سر قدرت هستند،
هیچ گاه کامو را دوست نداشتند و او هم آنها را. وی بارها گفته بود که در خدمت رنجدیدگان تاریخ است و نه آنها که تاریخ را ساختهاند. کامو هنوز در فرانسه یک بیگانه است و من از این بابت شگفتزدهام. چراکه وزرا نمیدانند کامو، نماینده این کشور است. من به او و به تصویری که از فرانسه در ذهن جهانیان میسازد، افتخار میکنم.
کاترین سپس درباره عقیده مردم الجزایر گفت: بارها شنیدهام که مردم معمولی الجزایر عاشق کتابهای کامو هستند. نظر آنها با سران حکومتی این کشور کاملا تفاوت دارد. او یک نژادپرست نبود و همان قدر که به سرنوشت فرانسویها اهمیت میداد، برای سرنوشت مسلمانان الجزایر نگران بود.
دختر آلبر کامو در پایان سخنانش گفت: 35 سال است که با رنج مرگ او درگیرم و هر روز و هر روز به او فکر میکنم. نمیدانم اگر بود، الان درباره دنیا چه فکر میکرد، با این رقابت برای به چنگ آوردن پول، مصرفگرایی و نادیده گرفتن درد و رنج دیگری که دنیا را پر کرده است. نمیتوانم به جای او صحبت کنم، اما میدانم آنچه او نوشته، هنوز معنا دارد و کامو همچنان با مردم حرف میزند.
گردآوری بیوگرافی آکاایران گردآوری بیوگرافی آکاایران