ما انسانها چنین مىپنداریم که مجبوریم همیشه به اختلافات و ناسازگارىها به صورت ظهور دو قطب متضاد نگاه کنیم؛ در حالى که عملاً ، خطر در عدم تشخیص نیاز به وجود اختلاف و تدارک شکلهاى مناسب، براى روبهرو شدن با آن است. آنچه ترسناک است، سعى در احتراز و سرکوب نمودن اختلافات است.
مقصود از « ناسازگارى» یا «اختلافنظر» چیست؟ در فرهنگهاى لغت، به مترادفهایى مثل « مخالفت »، « رودررو شدن »، « نفاق »، « اختلاف »، « سوءتفاهم» ، « ناجورى » و غیره اشاره شده است. براى بسیارى از ما، معنى ناسازگارى، «خشم»، « تهاجم» و «خصومت» است. اختلاف، هیچ بُعد مثبتى ندارد اما در عین حال، اختلاف و ناسازگارى، یکى از بخشهاى گریزناپذیر و لازم تجربه بشرى است. چه به صورت ناسازگارىهایى که در درون خود ما، درباره نیازهاى شخصى وجود دارد و چه اختلافاتى که در ارتباط با دیگران بروز مىکند. در این مقاله ، ما در مورد بخش دوم حرف مىزنیم.در هر رابطهاى، اختلافات زیادى وجود دارد که ما آنها را به دو بخش تقسیم مىکنیم؛ اختلافاتى که در نتیجه وجود مانعى در راه رسیدن ما به نیازهایمان بروز مىکنند - که ما آنها را اختلاف نیاز مىنامیم - و آنهایى که در نتیجه تضاد ارزشها، بین مردم بروز مىکنند که ما آنها را برخورد ارزشها مىنامیم.
چرا سعى مىکنیم از اختلاف بپرهیزیم؟
چرا مردم این همه از اختلافات هراس دارند؟ دقیقتر بگویم وضعیتهایى که در زندگىمان دربردارنده اختلاف با دیگران هستند ، بیش از هر چیز دیگر ، سبب ترس و فشار عصبى مىشوند. ما نتیجه را نمىدانیم و نمىخواهیم ببازیم؛ مىترسیم نتوانیم خودمان را کنترل کنیم و مىترسیم رابطهمان آسیب ببیند.
بروز اختلاف، به ویژه براى زنان، بسیار حساس است. ما بیشتر آموختهایم که از اختلاف، مانند خشم و اضطراب، پرهیز کنیم؛ به روى خود نیاوریم و آن را بیان نکنیم. همه ما شنیدهایم که مردم مىگویند: «من براى نگهداشتن آرامش خانواده، هر کارى مىکنم.» یا «در تمام سالهاى ازدواجمان، هرگز عدم توافق جدى نداشتهایم».
در حقیقت، این آدمها مىگویند که اختلافاتشان را هیچ وقت ظاهر نکردهاند. آنها خودشان خواستهاند که یا اصلاً نفهمند که اختلافى با هم دارند و یا از راههاى غیرمستقیم، روى آن عمل کردهاند. در حقیقت، بیشتر خشم و اضطرابى که در روابط هست، در نتیجه شکست در برخورد مستقیم و روشن با اختلافات است. بنابراین، آنها همیشه یا حل نشده باقى مىمانند و یا به طریقى نامطلوب، حل مىشوند.
دلیل اصلى اینکه مردم، مخصوصاً زنان، سعى مىکنند در مناقشات حضورى درگیر نشوند این است که در بیشتر موارد، اختلافات قبلىشان از راههاى غیرمنصفانه حل شدهاند و به جاى اینکه با اینگونه اختلافات، به صورت علامت برآورده شدن نیازى برخورد شود ، مبدل به جدال قدرت گشتهاند و در نتیجه، همیشه برنده یا بازندهاى هست و از آنجا که بیشتر ما طبیعتاً مىخواهیم که در رابطههایمان احساس عدالت و دو جانبه بودن داشته باشیم، جدال قدرت، مىتواند به صورت راهى جهت برگرداندن تعادل در رابطه فهمیده شود. در عین حال، جدال قدرت، بدون هیچ شکى، در هر دو طرف، احساس بازنده بودن به وجود مىآورد چون آنها به ارضاى نیازشان نمىرسند.
ما در اینجا کلمه «قدرت» را به صورت تمام منابعى که کنترل آن در دست شخصى است که دیگرى به آن محتاج است، نام مىبریم. شخص قدرتمند، مىتواند بنا به خواسته خود ، از آن قدرت (یا تهدید قدرت)، در راه مجبور ساختن شخص دیگر به انجام کار یا کارهایى که خود آن شخص تمایلى به انجام آن ندارد ، استفاده کند.
قدرت اجبار را مىتوان به صورت مستقیم یا غیرمستقیم به کار برد. با وجود اینکه ما معمولاً به قدرت، از طریق شکلهاى واضح و بیرونى آن نگاه مىکنیم، اما راههاى اعمال فشار غیرمحسوس و غیرمستقیمى هم وجود دارند که اغلب به صورت دفاع در مقابل اعمال قدرت مستقیم دیگرى به کار مىروند. آدمهاى کمقدرت که دسترسى زیادى به منابع قدرت ندارند ، آدمهایى که آموختهاند از اختلاف بپرهیزند و یا آدمهایى که از برخورد رو در رو مىترسند ، بیشتر مایلند که از قدرتهاى مرموز یا غیرمستقیم استفاده کنند.
بسیارى از زنها فکر مىکنند که در رابطههایشان، از قدرت استفاده نمىکنند؛ در حالى که در حقیقت، آنها آن را مستقیماً یا در ظاهر به کار نمىبرند. مثلا زنى که وقتى شوهرش مىخواهد حرف بزند ، شروع به گریه کردن مىکند.
خواه قدرت به صورت مستقیم به کار رود یا غیرمستقیم، در هر صورت، افراد مىتوانند از قدرتشان، علیه یکدیگر استفاده کنند. همچنین ما در موضعى هستیم که مىتوانیم از قدرتمان در مقابل دیگران استفاده کنیم.
در بیشتر روابط، تفاوت قدرت، به نسبتهاى مختلف، بین مردم وجود دارد؛ یعنى یک نفر قدرت آن را دارد که به قیمت محروم ساختن دیگران، نیاز خود را برآورده سازد. اگر این شخص، از قدرت خود در یک جدال قدرت استفاده کند ، معمولاً او برنده شده، دیگرى مىبازد و آن وقت، بازنده سعى مىکند تا بار دیگر، به قیمت باخت او برنده شود. به این ترتیب، یک دایره معیوب به وجود مىآید و در نتیجه، رابطه به تدریج، از حالت تعادل خارج مىشود.
لازمه ی روشی که در آن برنده و بازنده وجود نداشته باشد ، تعهد دوجانبه، مبنى بر عدم استفاده از قدرت، براى رسیدن به نیاز خود ، به حساب شخص دیگر است.
بعضی از روشهاى حل مناقشات - که لازمهاش برنده شدن یکى به قیمت باخت دیگرى است - روشهاى 1 و 2 نامیده مىشوند. اساس این دو روش، تحمیل قدرت است و هر دو ، حالت برنده - بازنده دارند. همیشه یک نفر مىبرد و یک نفر مىبازد. در هیچ یک از این دو روش، اختلافات پنهان، به صورتى مثبت و سازنده به سطح نمىآیند اما به هر حال، افراد معمولاً نسبت به یکى از این دو روش، تمایل بیشترى نشان مىدهند و به هر حال، از هر دو روش استفاده مىکنند.
لازمه ی روشی که در آن برنده و بازنده وجود نداشته باشد ، تعهد دوجانبه، مبنى بر عدم استفاده از قدرت، براى رسیدن به نیاز خود ، به حساب شخص دیگر است. چون بیشتر ما آموختهایم که مشکلاتمان را از راههاى برد - باخت حل کنیم و انجام چنین تطابقى برایمان آسان نیست. این روش، به ویژه براى آنهایى که در بیشتر روابطشان تا حد زیادى قدرتمند هستند ، بسیار سخت است.
وقتى جرأت کنیم چنین تعهدى را نسبت به همسرمان بر عهده بگیریم ، نتیجه ، بسیار رضایتبخش خواهد بود. بعضى از منافع کاربرد روش بدون باخت، عبارتند از:
1. باعث مىشود که اختلافات به سطح بیایند، بیان شوند و به صورتى سازنده و منصفانه، حل شوند.
2. همسران یاد مىگیرند که نتیجه اختلافات، مىتواند تغییرات جالب و هیجانانگیزى باشد. آنها شروع مىکنند به نگاه کردن به آن از طریق مثبت و از آن پس، دیگر از آن احتراز نمىکنند.
3. هر شخصى، خودش مسئولیت رسیدن به خواستههاى خود را بر عهده مىگیرد اما نه به حساب دیگرى.
4. طرفین، بیشتر با اختلافات اساسى و واقعى سر و کار پیدا مىکنند و نه با اختلافات سطحى.
5. وقتى مسئلهاى به صورت منصفانه حل شود ، دیگر تکرار نمىشود.
6. وقتى هر دو طرف، در تصمیمگیرى براى حل مشکلى شرکت داشته باشند ، بیشتر به انجام آن متعهد مىشوند تا اینکه آن تصمیم به آنها تحمیل شده باشد.
7. زوجین، با یکدیگر، احساس نزدیکى و عشق بیشترى مىکنند و رنجش و دشمنى، ناپدید مىشود.
8. دیگران نیز در روابط خود ، از این روش، به عنوان الگوى حل اختلافات استفاده مىکنند.
اگر ما به جاى نگاه کردن به اختلافات، به صورت تلاش براى دست بالا را گرفتن، به صورت دلیلى بر وجود نیازهاى برآورده نشده نگاه کنیم، مىتوانیم آن را به صورتى کاملاً جدید ببینیم.
زن و شوهر، از طریق و پذیرش سهم خود در اختلاف، توسعه یافته، پیش مىروند. در حقیقت، عدم توافق در ارتباطات، بسیار مفیدتر از توافق است؛ چون به وجود آورنده تغییرات و رشد سالم در انسانهاست. بدون مناقشه، تغییر و پیشرفتى در رابطه به وجود نمىآید و زندگى، یکنواخت، خسته کننده و آمارى مىشود.
همانگونه که مىتوان خشم و هیجان را به صورتى معتبر قبول کرد، به مناقشات هم مىتوان از طریق بسیار مثبتتر نگریست. همانگونه که فرد مىتواند با غلبه مؤثر بر هیجاناتش، رشد کند، رابطهها هم مىتوانند از طریق حل مؤثر مناقشات، به رشد برسند. بنابراین، آموزش راههاى مؤثر حل اختلافات و مناقشات در روابط انسانى، بسیار اهمیت دارد.
منبع : tebyan.net