جدیدترین مدل مانتو رنگ سال ۲۰۱۶ از برند ایران زمین
مجموعه گالری عکس های مدل مانتو جدید از مزون های ایرانی
برای سال ۱۳۹۵ و ۲۰۱۶ برای شما به اشتراک گذاشته شده است
پیشنهاد انواع مدل های مانتو دخترانه و زنانه جدید از مزون های ایرانی
همراه با مدل های جدید سال برای شما مقاله زیبایی در ضمینه سبک زندگی و… قرار میدهیم
کجا بروید که بخندید؟
فرزانه قبادی: نخندیدن و مقاومت در مقابل خنده برمیگردد به تیپ شخصیتی افراد و موقعیت اجتماعی بالایی که فرد دارد. این افراد در جلسات اول مقاومت بیشتری دارند. بخشی از این سختی کار هم برمیگردد به باورهایی که در جامعه هست، مثل این شعر که میگوید: «اندر پس هر خنده دو صد گریه مهیا است» و تبدیل به یک باور جمعی شده است، اما ما در پی رسیدن به این مصرع هستیم که: «از پس هر گریه آخر خندهایست»
در زندگی ما به اندازه کافی مشکل و مساله هست که بخواهد حالمان را بد کند، گاهی که خودمان را میزنیم به بیخیالی و میخواهیم چند دقیقه خوشحال باشیم یک نفر پیدا میشود که یک جور این شادی را به کاممان تلخ کند، حالا در خیابان یا خانواده، من فکر میکنم اینکه چهرههای ما اینقدر خسته است و خشونت اینقدر زیاد شده دلیلش همین است که ما خنده را در زندگیمان فراموش کردهایم
از خانمی که در ایستگاه اتوبوس منتظر است، میپرسم: «چقدر اهل خندیدن هستید؟» با تعجب نگاهم میکند و سوال را بیجواب میگذارد، دوباره تکرار میکنم و جواب میشنوم: «دختر جان مگر دیوانهام که بخندم؟» وقتی توضیح میدهم که خندیدن کار عاقلان است نه دیوانهها و منظورم خنده بیدلیل نبوده میگوید: «با اینهمه مشکل کسی وقت و حوصله خندیدن ندارد، صبح که بیدار میشویم فکر این هستیم که فلان قسط را بدهیم و فلان گره را باز و مشکل بچهها را حل کنیم، هر روز هم منتظریم تا سر ماه شود و حقوق بازنشستگی به حسابمان بیاید، کی وقت میکنیم، بخندیم؟»
آمارها میگویند ایران در میان ١۵٧ کشور که میزان شاد بودن مردمانشان مورد بررسی قرار گرفته، در رتبه ١١۵ قرار دارد. طبق آماری که سازمان ملل متحد در سال ٢٠١٢ منتشر کرد که در آن به بررسی وضعیت خشنودی و خوشحالی در بین ١٠٠ کشور پرداخته شده بود، ایران رتبه ٨۴ را به خود اختصاص داده بود. این در حالی است که احمد جلیلی، رییس انجمن علمی روانپزشکان ایران اعلام کرده است: «بر اساس تحقیقات به عمل آمده، بیش از یکپنجم مردم ایران درگیر مشکلات عصبی و افسردگی هستند و این رقم در تهران به یکسوم جمعیت میرسد.»
شیکترین مدل مانتو های دخترانه رنگ سال ۲۰۱۶
این آمارها مانند آمارهای رسمی دیگری که در حوزههای مختلف منتشر میشوند، چندان غیرقابل باور و دور از ذهن نیستند. تنها کافی است در اماکن عمومی و خیابان و حتی خانه، نگاهی به اطرافمان بیندازیم تا متوجه این شویم که ما مردم شادی نیستیم. هر روز بیشتر از قبل در خودمان فرو میرویم و آدمها را بیشتر از خود دور میکنیم.
برای این شاد نبودنهایمان هم تا جایی که بتوانیم دلیل میتراشیم و بهانه میآوریم. آنقدر بهانه برای نخندیدن و شاد نبودن داریم که جایی برای بهانههای شاد بودنمان نمیماند.
در تاکسی وقتی مسافری با لبخند وارد میشود و با انرژی سلام میدهد، مسافران دیگر این جمله در ذهنشان میچرخد که حتما مشکل اقتصادی ندارد و آنقدر خوشبخت هست که توانسته اینقدر شاد باشد. وقتی فروشندهای با لبخند به مشتریها خدمات ارایه میکند همه تعجب میکنند، ما به عبوس بودن یکدیگر بیشتر از خندان بودن عادت داریم. خندیدن برایمان یک جور خرقعادت است و کار آسانی نیست.
کارشناسان میگویند: خندیدن یک نتیجه است و بازتابی است از یک حالت درونی، وقتی که فرد یک شادی درونی را تجربه نکند، نمیتواند نمود بیرونی شادی را که همان لبخند است را از خود نشان دهد. وقتی که لبخند در یک جامعه کم میشود میتوان طبق این نظر کارشناسان به این نتیجه رسید که مردم شادی درونی کمتری دارند که نمود بیرونی آن را از خود نشان نمیدهند.
شهرنشینی
آقای دستفروش روبهروی بساطش به سایه کوچکی پناه برده و منتظر است تا کسی کنار بساط روسریفروشیاش توقف کند تا شروع به تبلیغ اجناس مرغوبش با قیمت مناسب کند. درباره خنده میگوید: «اگر این گرما اجازه بدهد، ما زیاد میخندیم با دوستان و همکاران» و ادامه میدهد: «یک شعری هست شاید شما بهتر بدانید، که میگوید خنده ما از گریه بدتر است، حکایت ما است، ما مجبوریم به این شرایط و روزگار بخندیم دیگر، نخندیم چه کنیم؟!»
طبقه چهارم مجتمع تجاری فرهنگی کوروش از همیشه شلوغتر است، کم پیش میآید که در روز وسط هفته این جمعیت برای تماشای فیلمی به سینما بیایند. صف عریض و طویل جلوی در ورودی سالن، تداعیکننده روزهای رونق سینماست. اما کمی دقت و پیگیری برای دلیل این شلوغی روشن میکند که جمعیت برای تماشای تئاتر کمدی که در یکی از سالنها روی صحنه است، آمدهاند.
آقایی که در صف ورود به سالن است، میگوید: «ما در طول روز درگیر کارهای پراسترس و فشار هستیم، آنقدر هم در کنار خانواده نیستیم که بخواهیم خنده و خوشی را تجربه کنیم، اما چنین فضایی فرصتی ایجاد میکند برای خندیدن از تهدل، ضمن اینکه تعریف این نمایش را از دوستانم شنیدهام، آمدهام تا با خانواده چنددقیقهای فقط بخندیم» غالب کسانی که منتظرند تا ورودی سالن به رویشان باز شود، همراه خانواده آمدهاند تا لحظاتی را با خنده سپری کنند. خانمی که مدام به سوالات کودک چهارسالهاش در مورد نمایش جوابهای سربالا میدهد، میگوید: «خنده در زندگی ما گم شده، من به پیشنهاد دوستم آمدهام، ولی خیلی تمایلی ندارم به تماشای اینجور نمایشها؛ به نظرم لودگی و مسخرهبازی است، ولی خب با دوستان خوش میگذرد.» دوست خانم که ظاهرا همان کسی است که ایشان را دعوت به تماشای تئاتر کرده وارد بحث میشود و ادامه میدهد: «حتی یک ساعت بیرون آمدن از فضای پراسترس و فشار زندگی برای ما غنیمت است، من فکر میکنم این فرصتها را نباید از دست داد.» و شروع میکند به تعریف کردن از نمایش و اینکه این چهارمینبار است که به تماشایش مینشیند و هر بار هم که آمده تا یک هفته حالش خوب بوده.
آقای راننده حتی به صورت مسافرانش نگاه هم نمیکند، آنقدر باجدیت اخم کرده و روبهرویش را نگاه میکند که کسی جرات نمیکند در تاکسی حرف بزند، یک برگه بزرگ هم کنار آیینه ماشین نصب شده که رویش نوشته: «مسافر محترم با موبایل صحبت نکنید.» سر حرف را با همراهم باز میکنم و شروع میکنم در مورد برنامه شب گذشته خندوانه و حرفهایی که در مورد خنده زده میشد و بحثهای دیگر، آقای راننده نیمنگاهی از آینه میاندازد و به حرفهایمان گوش میکند و بالاخره تاب نمیآورد و میگوید: «خانم آنهایی که میآیند در تلویزیون به مردم میگویند بخندید، شکمشان سیر است، مثل ما دنده صد تا یه غاز عوض نمیکنند که بفهمند زندگی چقدر سخت شده!»
یکی از مسافران هم میگوید: «مشکلات در زندگی همه هست، کسی که میخندد مشکلش صدبرابر است.» و آقای راننده با همان اخمی که انگار به صورتش دوخته شده میگوید: «اینها همه حرف است، شما یک روز بیا جای من زیر آفتاب بنشین پشت فرمان، ببینم میتوانی بخندی یا نه؟ ما وقتی کارمان در خیابان تمام میشود تازه باید جوابگوی زن و بچه باشیم، هرکدام یک چیز از ما میخواهند.» آقای راننده انگار که سر درد دلش باز شده باشد. میگوید: «همین سر و کله زدن با مسافر مگر کم کاری است، به خاطر ۵٠ تومان و ١٠٠ تومان قشقرق به پا میکنند، اعصابی برای خندیدن نمیماند که بخواهیم بخندیم.»
کافه در روزهای آخر هفته پر است از جوانانی که به صورت گروهی یا دونفره و حتی بهتنهایی در حال گذراندن وقتشان هستند. ظاهرا بحثهای جدی بینشان در جریان است. یک نگاه کوتاه به چهرهها میگوید که هیچ کدام خندهای به لب ندارد.
با یکی از حاضران که در مورد خنده صحبت میکنیم، میگوید: «ما هروقت میخندیم بزرگترها سریع تذکر میدهند، آنقدر هر بار برای خندههایمان با برخورد مواجه شدهایم که خندیدن یادمان رفته، در زندگی ما به اندازه کافی مشکل و مساله هست که بخواهد حالمان را بد کند، گاهی که خودمان را میزنیم به بیخیالی و میخواهیم چند دقیقه خوشحال باشیم یک نفر پیدا میشود که یک جور این شادی را به کاممان تلخ کند، حالا در خیابان یا خانواده، من فکر میکنم اینکه چهرههای ما اینقدر خسته است و خشونت اینقدر زیاد شده دلیلش همین است که ما خنده را در زندگیمان فراموش کردهایم.»
میان بحثمان یکی از گروهها که ظاهرا به مناسبت تولد یکی از دوستانشان دور هم جمع شدهاند، با صدای بلند شروع به خندیدن میکنند، همه حاضرین به سمت گروه برمیگردند و گویی با نگاهشان گروه را به سکوت دعوت میکنند، جوانان گروه هم کمکم صدای خندهشان را پایین میآورند و ریزتر میخندند. این تصویر یک تصویر تکراری در شهر است که شاید همه ما از نزدیک دیده باشیم.
دکتر حسینیزاده استاد دانشگاه است و در جوابم در مورد شادی و خنده در جامعه میگوید: «مردم ما پتانسیلهای شادی را دارند اما فرصتی برای ابراز آن پیدا نمیکنند، شما ببینید وقتی یک تیم فوتبال برنده میشود یا همین پیروزی آقای روحانی در انتخابات چه حجمی از شادی را در شهرها جاری کرد، اما مسالهای که مهم است این است که این اتفاقات مقطعی و کوتاهند، شادی در زندگی مردم جاری نیست.
مردم یک روز معمولی را همراه شادی نمیگذرانند. شادی یک امری است که نیاز به یک دلیل بزرگ مثل پیروزی یک نفر در رقابت انتخاباتی دارد، یا به طور مثال راهیابی تیم ملی به رقابتهای جام جهانی. اگر این دلایل نباشند مردم بهانهای برای شاد بودنشان پیدا نمیکنند. در زندگی روزمره بهانههای شادی را نمیشود پیدا کرد. آنقدر مقدمهچینی میکنیم برای شاد بودن که خود شادی به حاشیه میرود. شادی که کم شد خنده هم کم میشود. یک موضوع دیگر که باعث شده خنده و شادی در جامعه کم شود، یک پیشفرض ذهنی است که میگوید: بعد از هر خنده گریه است. هر بار کسی میخندد، منتظر است اتفاق ناگواری برایش بیفتد و این به طور ناخودآگاه باعث میشود از خندیدن و شاد بودن بترسد.»
تکنولوژی و خنده
اگر بخواهیم در میان روزمرگیهایمان بهانهای برای خندیدن پیدا کنیم، باید در میان جملهها و لطیفهها و عکس و فیلمهایی به دنبالش بگردیم که هر روز در دنیای مجازی به دستمان میرسد و به شکل بیامانی تکثیر میشود. خندههایی که لحظهای بر لبمان مینشیند و بعد باز هم خودمان را گم میکنیم در میان تکنولوژی و صفر و یکهایی که تمام زندگیمان شده است. خندههایی که در دنیای یکنفرهمان شروع میشوند و تمام میشوند. ما شادیهای گروهی کمی داریم. بیبهانه به هم لبخند نمیزنیم.
خندوانه
«نسیم» یکی از شبکههای تلویزیونی است که مدیرانش مدعیاند برنامههایی با محوریت طنز به مخاطبان ارایه میکنند و یکی از پرطرفدارترین برنامههای این شبکه «خندوانه» است که مضمون اصلی آن خنده است. ٢٠ ثانیه از زمان برنامه اختصاص دارد به خندیدن مجری و شرکتکنندگان برنامه که بسیاری از مخاطبان در روزهای ابتدایی پخش برنامه به این بخش انتقاد داشتند، اما این روزها تبدیل شده به یکی از پرطرفدارترین بخشهای برنامه. این برنامه با همکاری شرکت متروی تهران روزهای شنبه را به عنوان «شنبههای خندان» نامگذاری کرده است و با مخاطبان برنامهاش قرار گذاشته است تا روزهای شنبه در مترو به یکدیگر لبخند بزنند. خندیدن در متروی تهران برای مردم کار آسانی نخواهد بود، اما با یک فرهنگسازی درست میتواند تبدیل به یک عادت خوب شود؛ عادتی که شهری مثل تهران بهشدت به آن نیاز دارد.
سینمای خنده
استقبالی که مردم از سریالها و فیلمهای ژانر طنز در ایران دارند، نشاندهنده عطش مردم است برای خندیدن به هر بهانهای؛ صفی که برای خرید بلیت فیلمهایی که کارشناسان و منتقدین نمره خوبی به آنها نمیدهند، اما استقبال مردم تمام نقدها را بیاعتبار میکند، نشان میدهند که مردم در پی خندیدن هستند، هر چند ممکن است از نگاه کارشناسان راههای درست خندیدن را بلد نیستند.
باشگاه خنده
پزشک هندی حین تهیه مقالهای برای یک مجله تخصصی این ایده به ذهنش میرسد که فضایی برای خندیدن مردم طراحی کند. باشگاهی که مردم بتوانند با خیال آسوده و بدون گشتن به دنبال دلیل در آن بخندند. دکتر «مادان کاتاریا» این ایده را در جمع دوستانش مطرح میکند و با واکنش عجیب آنها روبهرو میشود.
در ایران هم چند سالی است باشگاه خنده شکل گرفته و سمینارها و برنامههای مختلفی برای خندیدن برگزار میشود، مجید پزشکی پایهگذار این باشگاه در ایران که در دورههای آموزشی دکتر «کاتاریا» در هند هم شرکت کرده است در رابطه با وضعیت خنده در جامعه میگوید: «همه ما میدانیم که جامعه ما جامعه شادی نیست و دلیل این مساله عوامل مختلف اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و حتی سیاسی است. این در حالی است که دستاندرکاران هم تلاشی در این زمینه انجام نمیدهند. بعضی افراد مثل من کارهایی را انجام میدهند اما این کارها در سطح وسیع انجام نمیشود.»
مجید پزشکی یک کتاب در سال ١٣٨٧ تالیف کرده است و در مورد این کتاب که اولین کتاب به زبان فارسی است که به طور مشخص به مقوله خنده میپردازد، میگوید: «فکر کردم شاید با این کتاب بشود مردم را بیشتر با خنده و خندیدن آشنا کرد، بعد از تالیف این کتاب با جنبش یوگای خنده آشنا شدم و بعد به هند سفر کردم تا با یادگیری تکنیکهای آن بتوانم این باشگاه را در ایران هم راهاندازی کنم. در این باشگاه خندیدن بیدلیل است، اما کمکم که تکنیکها را آموزش میدهیم، این خندیدن آگاهانه میشود.»
ضمن اینکه جوانان سعی میکنند در فضاهای دیگر و راههای دیگری انرژیشان را تخلیه کنند.» خنداندن مردم ایران کار آسانی نیست، این جمله را مجید پزشکی هم تایید میکند و میگوید: «مربیان ما که در شهرهای مختلف کارگاه برگزار میکنند، فکر میکنند کارشان از مربیان بقیه شهرها سختتر است.
نخندیدن و مقاومت در مقابل خنده برمیگردد به تیپ شخصیتی افراد و موقعیت اجتماعی بالایی که فرد دارد. این افراد در جلسات اول مقاومت بیشتری دارند. بخشی از این سختی کار هم برمیگردد به باورهایی که در جامعه هست، مثل این شعر که میگوید: «اندر پس هر خنده دو صد گریه مهیا است» و تبدیل به یک باور جمعی شده است، اما ما در پی رسیدن به این مصرع هستیم که: «از پس هر گریه آخر خندهایست.