دیالوگ های ماندگار عاشقانه
عاشقانه ها از کنار هم قرار گرفتن کلماتی بوجود می آیند که بیانگر احساسات ماست.ما با کلمات و چینش آن ها در کنار یکدیگر است که عمق علاقه مان را به دیگری بروز می دهیم.ما مدیون کلمات هستیم چون با ان ها می توانیم احساسات پاکمان را بیان کنیم.عاشقانه ها ما را به یکدیگر دلگرم می کند و پیوندمان را محکم تر از قبل می بینیم.در اینجا برای شما مخاطبان عزیزم چندین متن عاشقانه می گذارم تا به دوستداشتنی ترین فرد زندگیتان یکی از آن ها را بگویید و بیش از پیش عشقتان را به یکدیگر یادآور شوید.
دیالوگ های عاشقانه سریال شهرزاد
بیا، اینو (مرغ آمین) دوباره به من بده،
بیا این لحظه رو وصل کنیم به همزادش تو گذشته دور،
انگار هیچ کابوسی این وسط نبوده،
بیا برگردیم به نقطه صفر،
انگار برگشتیم به همون روزا،
نه خسته‌ایم، نه پیر، نه این همه زخمی
سریال شهرزاد
دیالوگ های عاشقانه تایتانیک
رز : من هیچ عکسی ازش ندارم،
اما او تا ابد توی ذهن من میمونه.
تایتانیک
دیالوگ های عاشقانه و جذاب
بعضی وقتا یه نگاه آشنا از بین هزارتا نگاه میتونه
تک تک سلول‌های بدنت رو بلرزونه
شهرزاد
دیالوگ های عاشقانه و غمگین
حامد: یه چیزی بگو ترسم بریزه.
ژاله: می‌میرم برات …
بغض
دیالوگ های عاشقانه خارجی
تو نمیفهمی چقدر سخته
وقتی سعی کنی سعی کنی سعی کنی،
ولی هیچ وقت نرسی…
من سم هستم
دیالوگ های عاشقانه دونفره
خسرو شکیبایی:
عاشق‌ها آدمای متوسطی هستن
که با تعریف کردن از هم، خودشونو بزرگ میکنن.
حکم
دیالوگ های کوتاه عاشقانه
احساسات بیان نشده
هیچ وقت فراموش نمی‌شود.
نوستالژیا
دیالوگ های عاشقانه
تو دیر پیدا شدی
یا من دیر یافتمت
باکی نیست
مسافر کوچکم
اینک پادشاه سیاره جانم تویی…
دیالوگ های عاشقانه ایرانی
پرویز پرستویی:
ولله که شهر بی تو مرا حبس می‌شود،
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
کتاب قانون
دیالوگ های عاشقانه لاکچری
ای کاش میشد
همه چیز روی زمین رو با تـو تجربه می‌کردم.
فیلم گتسبی بزرگ
دیالوگ های عاشقانه خاص
حامد بهداد:
وقتی نیستی، یجوریه انگار هستی.
وقتی هستی، انگار هیچ کس نیست…!
پرتقال خونی
دیالوگ های عاشقانه طولانی
رعنا:
نگاه یه زن،
حواس جمع ترین مردا رو هم حواس پرت میکنه.
کاوه:
همه اینقدر احمق نیستن.
رعنا:
آدما احمق تر از اونین که تو فکرشو میکنی.
جیب بر خیابان جنوبی
دیالوگ های عاشقانه بلند
کسی چه می داند شاید تو خاطره دور کسی باشی
شاید حداقل یک نفر
با تکرار تصویر تو در گوشه های تنگ و تاریک ذهنش
با مرور هزار باره ی واژه ها و حرف هایت
روز را به شب می سپارد و شب ها را به روزگار
شاید دستخط تو هنوز لابه لای کاغذ پاره های کسی پیدا شود
شاید هنوز کسی تو را بیش از خودت در حافظه اش مرور کند
در خوابهایش صدایت کند
در به در دنبال رد پایی از تو بگردد
و پیدا نشوی در بیداری
و پیدا نشوی در عمق رویایش
