دلنوشته شهادت امام صادق (ع)
در این مقاله از مجله اینترنتی دلگرم دلنوشته هایی خواهید خواند که یادآور صحنه های غم انگیز شهادت امام صادق (ع) خواهد بود پس تا انتهای مطلب با ما همراه باشید تا دلنوشته های شهادت امام جعفر صادق (ع) را تقدیم حضورتان کنیم.
دلنوشته درمورد شهادت امام جعفر صادق (ع)
بوی خاک بین قبرها بی تابی میکند در مدینه…
اینجا آتش خورشید وقت غروب دامن گیرهمه میشود در تنهایی ظهور…
به یاد آتشی که بر در یک خانه زدند…
دل ها کبوترانه همراهی می کنند مادری را که غریبانه ی شب، دل از گل هایش برید…
فارغ از ضریح طلایی، توسل ها گره می خورند به حصارهای آهنی که دور شما گشته اند…
دانه دانه پاره می شود بغض تسبیح اشک ها…
خاموشی ششمین چراغ با کینه ی زهر در آغوش بقیع، آخرین ستاره ی این آسمان خاکیست…
خانه خرابی ما از پشت در تا تخریب تربتتان بدست ابن ملجم، درد داشت…
بی خود نیست آواره ی کوی حسین (علیه السلام) شدیم…
ما یک گنبد و بارگاه به شما بدهکاریم…
اماما…. بوی خاک بی تابی می کند بین کوچه ها…
از کربلای ۴ مهمان داریم. صاحب عزا شمایید امام صادق (علیه السلام) …
کبوتر خاکیتان می شویم درهمراهی یارانتان…
ایران پر از غواص شده حالا که غرق گناهیم…
چه بوی خاکی می آید… بوی تربت… بوی تربت بقیع…
دلنوشته برای شهادت امام جعفر صادق (ع)
بغضِ غریبی گلوی عالم را می فشارد و سنگینی داغی جانسوز بر قلب زمین زخم می زند.
ملائک، کوچه پس کوچه های مدینه را در پیِ مرد بی نظیری می گردند که محضرِ مبارکش، منبع فیض آسمانی بود؛ اما چه سود که اینک خوشه های زهرآگینِ کینه منصور، قلب سپیدش را هزار پاره کرده است.
به ستاره ها بگویید دیگر ماه صادقانه شان طلوع نخواهد کرد!
شب های تیره عراق آرام بگیرند که دیگر مأمورین سیاهدلِ عباسی، از دیوارهای خانه ولایت بالا نمی روند و جانشینِ خدا را از سجاده نماز، با سروپای برهنه به دربارِ جور نمی برند!
امشب کوچه های مدینه داغدارند و بقیع، چشمانتظار آخرین مسافر خویش است. بقیع، بقعه ای خاموش و تاریک؛ بقیع، آشنایی غریب؛ بقیع، مزار بی چراغ و فانوسی که مظهر مظلومیت هزار و اندی ساله است. در بقیع، روضه لازم نیست، خودش مرثیه مجسم است...
دلنوشته درباره شهادت امام صادق (ع)
صدای سفر می آید. مردی از تبار نور و عرفان، به آوایی حزین، نغمه خداحافظی می خواند و کوچه های غربت دنیا، زیر گامهایش سر خم کرده اند تا عبور تمام صداقت را در خویش احساس کنند.
به راستی دوزخ دنیا برای مردان بهشتی، تنگنای سیاه و تاریکی است که جز پریدن مرغ روحشان چاره ای دیگر نیست و امشب، امام صداقت و مهرورزی، به بالاترین قله حقیقت قدم می گذارد و زهر کینه در جویبار سرخ اندام مبارکش، تلنگری برای پرواز او تا عرش خواهد شد.
امشب، اذان که می گویند، گلدسته های شهر در سوگش کمر خم می کنند تا تعظیم رکوع نماز را دلشکسته تر از همیشه زمزمه کنند. چه سنگین است خاموشی شمعی که پروانگان عشق را به دور حریم خویش، عشقورزی می آموخت....
بس که از سوز دل پروانه گریانم چو شمع اشک میریزد سحر هر شب به دامانم چو شمع
آه ای بختسیه بگذار یک شب تا سحر بر فراز دوست شمعی بر فروزانم چو
دلنوشته ای به امام جعفر صادق (ع)
هنوز کوچه های مدینه از خاطره گام های آهسته تو سرشار است.
هنوز سایه های آرام شب، از وزش نسیم حضور تو بیدارند.
هنوز خانه های بی نور و تهی از عطر مهر مادر و پدر، به لحن دلگشای تو مشتاق مانده است. کسی چه می دانست که آن شعر شبانه نان و طعام، از قلب غزل سرای نوازش توست که می تراود؟!
دریغا که تا بودی و هرم حضورت را به گمنامی اما به عشق، به خلق خدا پیشکش می کردی، از ادراک تو محروم ماندند! حالا پس از رفتن تو، یک شهر به اندازه همه آن چشیدگان جرعه های تو، تنهایی خویش را مرثیه می خواند و مویه می کند.
آن دلگرمی که در یأس فروتن دل ها از جانب تو می دمید و شفافیت آب را به روان خشک و خسته آنها می بخشید، حالا از دست رفته است و تو پرواز کرده ای به آشیانه مرغان بهشت.
وقتی زبان می گشودی، گره فرو بسته صدها هزار پرسش بی امان می گشود و دفتر پربرگ ندانسته های اندیشه انسان، سطر به سطر، از واژه های معرفت و بلوغ، هستی می گرفت.
این کاروان بلند علم است که از باغستان روشن دریافت های تو آغاز شده و تا مرز تیرگی های جهل آدمی، توشه های دانایی و حکمت را روانه کرده است.
آن امیر ایمان آوردگان و معرفت شناسان بود که سرود و اینک تو که با صلابت و یقین، «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» را باز می خوانی و می خوانی.
ای امیر فضل و بزرگی و هنر!
تاریخِ پُرحجم روایت و نقل، به آن ده ها هزار جست وجوگر و راوی سخن های جانانه تو که در خویش دارد، به خود می بالد؛ به آن مرواریدهای نهفته کلامت که در حافظه دیرینه خویش، عزیزانه محفوظ داشته است.
ای صادق آل نبی! اکنون ماییم و میراث فاخر سخن های تو که بسان گنجینه رشد و آسمانی شدن، ما را و همه را و همیشه را فرا می خواند.
دلنوشته های زیبا برای شهادت امام جعفر صادق (ع)
سلام بر تو که نور فروزان هدایتی. سلام بر تو؛ سلام بر شبی که قدمهایِ بهشتیات را بر سنگفرش کوچههای مدینه گذاشتی و با تبسم شیرینت، تمامِ «ابواء» را غرق در شادمانی کردی.
آمدی؛ از سمتِ روزنههایِ امید و شکوفا کردی همه غنچههایِ توحید را، تا بوستانِ حوائج را از عنایتت بیارایی و حاجتهایِ عاشقانت را قرین اجابت نمایی. ای کاظمترین بنده خدا، ای باب الحوائج!
دستهای نوازشگرت را بر سرهامان فرود آر که دیری ست بر ضریحِ طلاییات دخیل بستهایم. ای عبد صالح! هنوز ترنّمِ نیازهای شبانهات از لبهایِ فرشتگان میتراود و نسیمِ اخلاصت، کوچه پس کوچههای کاهگلی «ابواء» را مینوازد.
یا باب الحوائج! مگر میشود به سوی دریا نگریست و شوقِ لحظههای توفانی را نداشت؟ مگر میشود به زیارتِ آفتاب رفت و مشتاق پرتوهای طلاییاش نشد؟!
آفرین به دامان پاک خاتون لحظههای نیایش، که تو را در آغوش فشرد و بر کرامتِ والایت مرحبا گفت! شبهای مدینه با مناجات عاشقانه تو، آهنگِ توحید مینوازند و زندان هارون و کوچههای مدینه، با گلخندهایِ صبورانهات آوایِ استقامت سر میدهند.
سلام بر سجاده معطّر تو که مشام فرشتگان را میآشوبد...
همچنین بخوانید:
5 دکلمه غم انگیز درمورد شهادت امام جعفر صادق (ع)
10 متن روضه جانسوز ویژه شهادت امام جعفر صادق (ع)