مجموعه اشعار تک بیتی سعدی و گلچین اشعار کوتاه عاشقانه و احساسی

مجموعه اشعار تک بیتی سعدی و گلچین اشعار کوتاه عاشقانه و احساسی


منبع: تاپ ناز

3

1402/3/29

18:04


در این بخش مجموعه ای از اشعار تک بیتی ناب، پر معنا و زیبای سعدی شیرازی را برای شما آماده کرده ایم.  سعدی شیرازی ملقب به شیخ اجل، شاعر جهانگرد و پر آوازه قرن هفتم هجری شمسی به شمار می‌آید. اشعار سعدی در زمینه موضوعات مختلفی از جمله تجارب جهانگردی، موضوعات اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی، پند و اندرز، عشق و وفاداری، مفاهیم حکمت آمیز و … سروده شده است. برای خواندن این اشعار زیبا و دلنشین با ما همراه باشید.

اشعار تک بیتی سعدی

مجموعه اشعار تک بیتی سعدی

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم

از در درآمدی و من از خود به درشدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم

خدا گر ز حکمت ببندد دری
ز رحمت گشاید در دیگری

هر که سودای تو دارد چه غم از هر دو جهانش
نگران تو چه اندیشه بدی از دگرانش

جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش
گر در آیینه ببینی برود دل ز برت

سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد

صراف سخن باش و سخن بیش مگو
چیزی که نپرسند تو از پیش مگو

ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجــــائیم در این بحـــر تفکّر تو کجایی

مطلب مشابه: اشعار عاشقانه سعدی ❤️ ؛ زیباترین شعرهای عاشقانه و رمانتیک سعدی

زیباترین اشعار تک بیتی سعدی

فرزند بنده ای است خدا را، غمش مخور
تو کیستی که به ز خدا بنده پروری

به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازنای سالی

خوش است عمر، دریغا که جاودانی نیست
پس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست

مجموعه اشعار تک بیتی سعدی

خوشتر از دوران عشق ایام نیست
بامداد عاشقان را شام نیست

فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست
مائیم و دست و دامن معصوم مرتضی

صبر بر جور رقیب چه کنم گر نکنم؟
همه دانند که در صحبت گل خاری هست

وصف ترا گر کنند ور نکنند اهل فضل
حاجت مشاطه نیست روی دلارام را

مطلب مشابه: شعر قشنگ عاشقی و احساسی (اشعار نو و قدیمی ناب برای عشق)

پیری و جوانی پی‌هم چون شب و روزند
ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم

خُرم آن روز که باز آیی و سعدی گوید:
آمدی وَه که چه مشتاق و پریشان بودم

خدا را بر آن بنده بخشایش است
که خلق از وجودش در آسایش است

ای ساربان اهسته رو کارام جانم میرود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود

ای بلبـل اگـر نالی من با تو هم آوازم

تو عشق گلی داری من عشق گل اندامــی

مطلب مشابه: اشعار عارفانه و مجموعه زیباترین شعر عاشقانه عرفانی نو و کهن

شعر عاشقانه تک بیتی سعدی

من نیز چشم از خواب خوش بر می‌نکردم پیش از این
روز فراق دوستان شبخوش بگفتم خواب را

مجموعه اشعار تک بیتی سعدی

شاهد که در میان نبود شمع گو بمیر
چون هست اگر چراغ نباشد منورست

گرت از دست بر آید دهنی شیرین کن
مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی

عشق داغی است که تا مرگ نیاید نرود
هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد

مطلب مشابه: شعر عاشقانه حافظ ❤️ ؛ گلچین اشعار زیبای عاشقانه و غزل های کوتاه حافظ

جانا دلم چو عود بر آتش بسوختی
وین دم که می‌زنم ز غمت دود مجمرست

فهم سخن، چون نکند مخاطب

قدرت طبع از متکلم مجوی

گنج خواهی در طلب رنجی ببر
خرمن ار می بایدت، تخمی بکار

ابنای روزگار به صحرا روند و باغ
صحرا و باغ زنده دلان کوی دلبرست

ز اندازه بیرون تشنه ام ساقی بده آن آب را
اول مرا سیراب کن وانگه بده اصحاب را

هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد

به فلک می رسد از روی چو خورشید تو نور
قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور

غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم؟!…

مجموعه اشعار تک بیتی سعدی

از هر چه می‌ رود سخن دوست خوش ترست
پیغام آشنا نفس روح پرورست

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

دانی که من و تو کِی به هم خوش باشیم؟
آن وقت که کس نباشد اِلا من و تو

مطلب مشابه: تک بیتی های عارفانه در مورد خداوند و در وصف بزرگی پروردگار

شعر کوتاه احساسی سعدی

زنهار از این امید درازت که در دلست
هیهات از این خیال محالت که در سرست

آن که نقشی دیگرش جایی مصور می‌شود
نقش او در چشم ما هر روز خوشتر می‌شود

قسم به جان تو خوردن طریق عزّت نیست
به خاک پای توکان هم عظیم سوگند است

عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گر چه با آدمی بزرگ شود

ز دستم بر نمی‌خیزد که یک دم بی تو بنشینم
به جز رویت نمی‌خواهم که روی هیچ کس بینم

گفتی نظر خطاست تو دل می‌ بری رواست
خود کرده جرم و خلق گنه کار می‌ کنی

مطلب مشابه: اشعار عاشقانه فروغ فرخزاد + شعرهای کوتاه و بلند فروغ با مضامین مختلف

مجموعه اشعار تک بیتی سعدی

گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم

روی خوش و آواز خوش دارند هر یک لذّتی
بنگر که لذت، چون بود محبوب خوش آواز را

طلب کردم ز دانایی یکی پند

مرا بفرمود با نادان مپیوند

آن شب که تو در کنار مایی روزست
و آن روز که با تو می رود نوروزست

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی

دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی
زنهار بد مکن که نکردست عاقلی

تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم
مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم

مطلب مشابه: شعر عاشقانه ❤️ ؛ زیباترین اشعار عاشقانه کوتاه و رمانتیک برای عشق و یار

گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم
هر روز عشق بیشتر و صبر کمتر است

طیران مرغ دیدی، تو ز پای بند شهوت
به در آی تا بینی، طیران آدمیت

راه آه سحر از شوق نمی‌یارم داد
تا نباید که بشوراند خواب سحرت

چنانت دوست می دارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم…

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم، نه عقل ماند و نه هوشم

ببری مال مسلمان و چو مالَت ببرند
بانگ و فریاد بر آری که مسلمانی نیست!

طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست

مجموعه اشعار تک بیتی سعدی

ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست
گر امید وصل باشد هم چنان دشوار نیست

کوتاه خردمند به که نادان بلند
نه هر که به قامت مهتر به قیمت بهتر

ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را

مطلب مشابه: اشعار جوانی و مجموعه شعر درباره حس جوانی، جوان بودن و پیر شدن

گلچین اشعار تک بیتی سعدی

گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی
چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید

جای خنده‌ست سخن گفتن شیرین پیشت
کآب شیرین چو بخندی برود از شکرت

هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ ای
من در میان جمع و دلم جای دیگرست

سعدیا راست روان گوی سعادت بردند
راستی کن که به منزل نرود کج رفتار

شب فراق نداند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق در بند است

خلایق در تو حیرانند و جای حیرتست الحق
که مه را بر زمین بینند و مه بر آسمان باشد

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می‌ نکنی

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم

خیال در همه عالم برفت و باز آمد
که از حضور تو خوش تر ندید جایی را

دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت

وَر هیچ نباشد
چو تُو هستی هَمه هست…!!

به خاک پای عزیزان که از محبّت یار
دل از محبّت دنیا و آخرت کندم

بسیار سـفر باید تا پخته شود خـامی
صوفی نشـــود صافی تا در نکشد جامی

برو خوشه چین باش سعدی صفت

که گرد آوری خرمن معرفت

نکوکاری از مردم نیک رای
یکی را به ده می نویسد خدای

جوانمرد و خوشخوی و بخشنده باش
چو حق بر تو پاشد تو بر خلق پاش

فسحت میدان ارادت بیار
تا بزند مرد سخنگوی کوی

صبر بسیار به باید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید

مطلب مشابه: اشعار ملک الشعرای بهار و گلچین شعر کوتاه و بلند عاشقانه این شاعر

فهم سخن، چون نکند مستمع
قدرت طبع از متکلم مجوی

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست

مجموعه اشعار تک بیتی سعدی

من از آن روز که دربند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

دو عالم را به یک بار از دل تنگ
برون کردیم تا جای تو باشد…

تا خیال قد و بالای تو در فکر منست
گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم

گیرم پدر تو بود فاضل
از فضل پدر تو را چه حاصل

کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست
بر زمستان صبر باید طالب نوروز را

رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بود

دیگر به چه امید در این شهر توان بود

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

چنان به موی تو آشفته‌ ام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست

سعدیا! گرچه سخندان و مصالح گویی
به عمل کار برآید به سخندانی نیست

مرا به عشق تو اندیشه از ملامت نیست
وگر کنند ملامت نه بر من تنهاست

نظرات


تصویری


ویدئو