Luke 4:8 – The appeal of a simpler, “better” life is the temptation’s lure.
جذابنمایی یک زندگی سادهتر و بهتر اغوای وسوسه است.
تفسیری از انجیل لوقا
قدمی کوتاه اما متفاوت و همگام با سایههای رز در روستای Resident Evil، نشان میدهد که شرکت کپکام درواقع مفهومی فراتر از Mold (کپک) را میخواهد به ما ارائه بدهد و موضوعی اعتقادی را با هنر خویش میآمیزد. با ما همراه باشید.
هشدار اسپویل شدید!
اگر ماجرا را تجربه نکردهاید، ادامه ندهید؛ وگرنه بسیاری از پیچشهای داستانی بازی برایتان فاش میشوند.
چرا در روستا؟
قبل از شروع سایههای رز میخواهیم به این نکته بپردازیم که چرا شرکت کپکام یک روستا را به عنوان محل رخداد حادثه در نظر گرفته است.
واژه Villain یا شرور و شخصیت منفی، در آغاز معنای دیگری داشت. Villain به افرادی گفته میشد که در Villa (ویلا، خانه بزرگ روستایی) زندگی میکردند. اما پس از مدتی، متاسفانه این واژه معنای دیگری به خود گرفت و روستاییان اروپایی را موصوف بر صفت شرور کرد؛ نه به خاطر اینکه انسانهای بدی بودند، بلکه به خاطر وجهه اشرافیت شهرنشینان این تغییر در معنا رخ داد. البته این تنها مشکل روستاییان اروپا نبود؛ چون کلمه Village (روستا) نیز همخانواده واژه Villain است و این یعنی: «محل زندگی انسانهای شرور».
از طرف دیگر، عبارت دیگری نیز داریم که میگوید: «فریب دادن مردم روستا از مردم شهر آسانتر است». با صحیح یا غلط بودن اصل جمله کاری نداریم؛ اما مسئلهای که هست، این جمله را نباید بیارتباط با واژههای Villa، Villain و Village دانست. بنابراین، همان طور که صفت شرور بر افراد روستا پیوند خورده، بعید نیست که چنین عبارتی هم از طرف شهرنشینان انتشار پیدا کرده باشد. ضمن اینکه بیسوادی نیز، عامل دیگری برای شیوع این باور میتواند باشد.
همچنین، در مقایسه با شهرنشینان، اکثرا افراد روستانشین میل و تمایل زیادی به باورهای دینی و مذهبی پیدا میکنند که به دلیل زندگی در دل طبیعت و دوری از شلوغیها و تکنولوژیهای روز در شهر است.
به نظر میآید شرکت کپکام با درنظر گرفتن این پیشزمینه طولانی واژه Village، روستا را به عنوان محل رخداد حادثه انتخاب نموده، و سپس آن را با باورهای قدیمی اروپاییان قرون وسطی ترکیبش کرده است تا بهترین و منطقیترین مکان دور افتاده برای پژوهشهای مادر میرندا باشد.
چون موارد ذکر شده، با هدف شخصیت منفی داستان بازی که میخواسته با سوء استفاده از عقاید دینی مردم و خود را مریم مقدس دیگری نشان دادن، روستاییان را بازیچه پژوهشهای خود کند، مرتبط به نظر میرسند. زیرا روستایی که در Resident Evil میبینیم، همین فضای به شدت دینی را داراست.
طراحی بر مبنای سنت مسیحیت
در یکی از اتاقهای ذخیرهای که در بازی میتوان یافت، جایی شبیه محراب کلیسا (Altar) وجود دارد که تعجب مرا به شخصه برانگیخت. Altar میزی با تعدادی شمع و تصاویری از افراد مقدس دین مسیحیت محسوب میشود. نکتهای که در تصویر زیر کاملا آشکارتر است:
اکنون از حضور تصویر مریم مقدس و مسیح در دستانش بگذریم و به مادر میرندا نگاهی بیندازیم. طراحی چهره و حتی نقاب او بر مبنای باورهای دینی است که هنرمندی خاص خودش را دارد. وقتی با تصاویر مریم مقدس مقایسهاش کنیم، این مورد بهتر نمایان میگردد. جالبتر آنکه عکسهای چهار ارباب روستا یادآور سبک قرار دادن تصاویر اولیا و بزرگان دین مسیحیت است.
در کنار این موضوعات و در طول بازی، آداب مختلفی از دین دروغین و ساختگی مادر میرندا را میبینیم که دوباره همه جعل شده از مسیحیت هستند (نمیگویم که شرکت کپکام جعل کرده، منظورم چنین است که این جعل از طرف کاراکتر منفی بازی صورت گرفته). مثلا هنگامی که Ethan در محفل تعدادی از روستاییان قرار میگیرد، مراسم دعای به خصوصی را مشاهده میکنیم. در مراسم نام مادر میرندا با حالت عجز و التماس برده میشود و قداست او در نزد روستاییان را به طور واضح نشان میدهد.
مثال دیگر، مجسمههای بزهایی هستند که در روستا پراکندهاند. در بازی کاغذی را میخوانید که میگوید: «اگر این نوع مجسمهها را نابود کنید، دچار غضب مادر میرندا خواهید شد». این مورد هم نشاندهنده نفوذ و ترس از قدرت و غضب شخصیت منفی داستان بازی است.
البته شرکت کپکام در سایههای رز، یک حرکت صد و هشتاد درجهای میزند و به ما میفهماند که مادر میرندا در حقیقت موجودی ترسناکتر و غیر از نمایش دروغینش در تظاهر به مریم مقدس بودن است. شاید بگویید: «نویسندگان در داستان اصلی مطلب را متذکر شدند و تمام شد»، ولی به نظر من، در سایههای رز وحشتناکتر و اهریمنیتر به آن اشاره کرد که با سبک داستان اصلی اندکی متفاوت است.
سایههای رز
همان طور که میدانید، در داستان Shadows of Rose متوجه میشویم که رز از قدرتش شدیداً متنفر است و آرزو دارد تا عاقبت به شکلی از دست آن خلاص شود، آرزویی که موجب بدبختیهای بسیاری برای این دختر جوان گردید.
در پایان Resident Evil Village، مادر میرندا ظاهرا از بین میرود و در داستان DLC بازی دوباره باز میگردد. او باری دیگر، در صدد انجام پژوهش شکست خورده خویش (بازگرداندن دخترش Eva) است، ولی این بار روش جدیدی را در پیش میگیرد که بسیار خطرناکتر است؛ یعنی فریب رز با توهمِ یکی از ماموران کریس به نام K.
مادر میرندا تمام این مدت میداند که چه چیزی رز را تحریک میکند و با ظاهر متوهم K از عمد سوالاتی میپرسد تا ختم به هدف نهایی خودش بشود. هدف چه بود؟ کشاندن رز به درون دنیای Mold. مقداری کپک پس از نابودی ظاهری مادر میرندا استخراج شده بود که به قول K غیرواقعی، مجموعهای از خاطرات او و قطعههایی از افرادی است که نزدیکش بودهاند.
رز ابتدا شک میکند، اما سرانجام اغفال میشود و به دنیای Mold میرود. دنیایی که نهایتش نتیجهای جز برآورده شدن آرزویش هم البته داشت؛ آخر او پدرش را هم در آن دنیا ملاقات کرد.
ولی مسئلهای که ما با آن کار داریم، قصه زیبای دختر و پدر نیست. بلکه قصه همان حرکت صد و هشتاد درجه مخالف است. یعنی همان ماجرایی که شرکت کپکام در DLC بازی، دیگر مادر میرندا را یک رهبر متظاهر به آوردن دین جدید نشان نمیدهد؛ و به جای این موضوع، حقیقت وحشتناکترش را فاش میکند.
مادر میرندا نماد شیطان پلید است
تصویر زیر، فهرستی از موسیقی متن Resident Evil Village در کنار Shadows of Rose است:
عبارت هایلایت شده، موسیقی گوشنوازی است که هنگام مبارزه نهایی رز پخش میشود و همزمان، شاهد نبرد باشکوهش با مادر میرندا هستیم. اما اگر نگاهمان را با دقت بیشتری به کار ببریم، نام موسیقی را میبینیم که در خور توجه است: Eradicating Evil؛ عبارتی به معنای ریشهکنی نیروی شیطانی.
درباره واژه Devil (شیطان) ویکیپدیا میگوید:
A devil is the personification of evil as it is conceived in various cultures and religious traditions. It is seen as the objectification of a hostile and destructive force.
یک شیطان عبارت است از تجسم پلیدی و شر (نیروی شیطانی)، همان طور که در فرهنگها و سنتهای دینی برداشت میگردد. چنین موردی به عنوان جسم دادن به نیرویی شرور و نابودگر در نظر گرفته شده.
از سویی دیگر، همخوانی انجیل را در موسیقی به شکلی زیبا و موزون قرار دادهاند که این نکته میتواند دال بر نماد مادر میرندا به عنوان شیطان باشد و مسئله را مرتبط با اعتقادات ادیانی همچون مسیحیت نماید. میتوانید با گوش دادن به این موسیقی لذت بخش متوجه چنین مطلبی بشوید:
Eradicating Evilضمن اینکه شرکت کپکام تنها به چنین مواردی اکتفا نکرده و در شیطانی نشان دادن مادر میرندا، از نظر نماد هم سنگ تمام گذاشته است. طراحیهایی که نشان دهنده مهارت طراحان بازی و آگاهی از مسائل اعتقادی هستند.
مثل استفاده از بز به عنوان مجسمه متولی و محافظ مردم روستا (Goats of Warding) که درواقع این حیوان از سمبلهای اساسی Satanism (شیطانگرایی) محسوب میشود. همچنین، تغییر چهره این شخصیت شرور در هنگام باس فایتش بسیار از نظر مفهومی معنادار است؛ ظاهری که متظاهر به مریم مقدس دیگری بود، ناگهان شیطانی میشود و نشانه چشم مشیت (Providence Eye) یا چشم همهجا بین (All-Seeing Eye) بر صورتش آشکار میگردد.
در میان اعتقادات ادیان
و حالا از طرف دیگر در داستان سایههای رز، K که توهمی “متجسم” و حیلهای از طرف مادر میرندا بود، به این دختر جوان پیشنهاد ورود به دنیای خاطرات مادر میرندا را میدهد تا از شر قدرتش راحت شود و به قول خود رز، زندگی بهتری داشته باشد؛ یک زندگی ساده، بدون دردسرهای قدرتش…
Luke 4:8 – The appeal of a simpler, “better” life is the temptation’s lure.
جذابنمایی یک زندگی سادهتر و بهتر اغوای وسوسه است.
تفسیری از انجیل لوقا
به غیر از این موارد، حکایاتی هم در ادیان مختلف داریم مبنی بر اینکه شیطان به شکل ظاهری یک انسان “تجسم” مییابد تا از شگردهای وسوسه و فریب به صورت کارآمدتری استفاده کند. به عنوان مثال، یکی از حکایتها این طور میگوید که یکی از پیامبران، به نام ابراهیم، زمانی که میخواسته فرزندش را قربانی کند، ناگهان شیطان در ظاهر انسان پدیدار میشود تا فریبش دهد، ولیکن با پرتاب سنگ ریزههایی به طرف او، شیطان را از نزد خود میراند.
ضمن اینکه در بازی دو دنیای به خصوص را میبینیم: دنیای واقعی و دنیای Mold. با استفاده از دیدگاهی خاص، میتوان این دو را نشان از جهان دنیوی و جهان معنوی در نظر گرفت. شیطان (مادر میرندا) در جهان معنوی و رز در جهان دنیوی است. طبق دیالوگها، چون رز قدرت زیادی داشته، مادر میرندا به طور مستقیم نمیتوانسته وارد میدان جهان دنیوی بشود و به رفتن در دنیای Mold وسوسهاش کند.
گویا بسیار مسئله پیچیدهتر و نمادینتر میشود؛ پس شاید نتوانم به درستی موضوع را توضیح دهم و موجب برداشت غلط بگردد. لاکن در همین حد میتوانم بگویم که قطعا مفاهیم و نمادهای تفکربرانگیز بازی برگرفته از ادیان گوناگون است، هرخط از دیالوگ واقعا بدون فکر عمیق نوشته نشده و چنین هنری از سوی کپکام قابل تحسین است.
خارج از میدان موضوع و بحث:
یکی از نکات دیگری که توجهم را جلب کرد و دیالوگ لبخندآوری بود، اولین گفت و گوی رز با پدرش به صورت غیرمستقیم است. اینکه رز میپرسد آیا او فرشته نجاتش است یا نه، «بله.» «اسمت چیست؟ جبرئیل؟… میکائیل؟…» «میکائیل (Michael).»
رز به من آموخت
طراحیها، موسیقیها و شباهت داستان با برخی مسائل و حکایتهای سنت ادیان میتواند نشان دهنده فلسفهای باشد که شرکت کپکام میخواسته در قالب یک ماجرای علمی و ترسناک ارائه دهد. یا به زبان دیگر، همان طور که در اول بحث گفتم، نگاهی متفاوت به سایههای رز نشان میدهد که شرکت کپکام، درواقع مفهومی فراتر از ماده Mold (کپک) را میخواهد به ما ارائه بدهد و موضوعی اعتقادی را با هنر خویش میآمیزد.
البته فراموش نکنید که تمام موارد ذکر شده دیدگاه شخصی بودند و اصراری بر درست بودنِ صد درصدی نیست؛ اما نظر و باورم چنین مواردی را بدین صورت دیدهاند. بدون شک، هرکسی هم آزادانه میتواند و حق دارد که برداشتی بر خلاف دید من داشته باشد یا با نظراتم مخالفت کند.
به هر وجه، بحث را با این عبارات پایان میدهم:
◀ دیگران را نمیدانم، اما رز به من آموخت… به من آموخت که لازم نیست شیطان، انسان باشد… یا شاید انسان، شیطان باشد… همیشه جایگاهی برای خطرهای وسوسه و فریب در این روزگار ناامن و سخت زندگی وجود دارد. همیشه جایگاهی وجود دارد تا متظاهران به مریم مقدس بودن از آن سوء استفاده کنند و به وسیلهاش، بر مردم روستای بیچاره و اهریمنی شده، در ظاهر لطف… و در باطن… ظلم کنند… یا به زبانی دیگر، شیطانها فرمانروایی کنند و یکیها را از عمد به جان هم بیندازند (آخر دشمنان رز تقریبا کلون (Clone) خود او بودند) …
◀ رز به من آموخت… شاید در حیات روزی انسان خطا کند و فریب شیطانصفتها را بخورد … ولیکن هنوز جای جبران و بازگشت باقی میماند و دست نخورده است … شاید سختی بکشد … اما عاقبتش رستگاری بازگشتن به حق، واقع و حقیقت است …
◀ رز به من آموخت که ممکن است زندگی چیزهایی داشته باشد که برایم قابل تحمل نیست … میخواهم از شرشان راحت بشوم … ولی باید تحمل کرد … بالاخره هرچه باشد، آدمی و چرخ دورانش همین است … و چه میدانی؟ روزگار امکان دارد که پرگارش را بچرخاند و چشمانت بر آنی که میخواستی روشن شود … یعنی معشوق ابدی … یا شاید هم همان نوری که برای همیشه میخواستی پیدا کنی و بدانی کیست …
نمیدانم. شاید هم اشتباه میکنم و رز به من چیزی نیاموخت…
«و همینک، پایان قدم کوتاهمان در روستای اهریمن مقیم را اعلام میدارم.»
نظر شما چیست؟
آیا رز به شما درسی را آموخت؟
ممنونم از همراهی شما دوستان گیمفایی عزیز
موفق باشید 🌹