:
مرجانه دلدار گلچین (زادهٔ ۲ اسفند ۱۳۴۷ در تهران) بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون است. مرجانه گلچین در نوجوانی به هنرستان موسیقی رفت و در رشته تخصصی نوازندگی تار فارغ‌التحصیل شد.مرجانه گلچین تحصیلکرده چهار ساله هنرستان موسیقی و فارغ التحصیل کارگردانی سینما از دانشگاه سوره می باشد که تجربه دوبله و گویندگی را هم دارد.
خانم مرجانه نوشت :
از دست شما چیکار کنم ؟ فیلم ایرانی دوست نداشتین بازی کنم منم از لجم یه سر رفتم هالیوود #بر_باد_رفته بازی کردم برگشتم
( البته فکر کنم بر باد رفته بازی کردم شایدم یه فیلم دیگه بازی کرده باشم سرعت رفت و برگشت و می بینید؟
عین سرعت نور شوخی میکنم بابا هیچ جا وطن خود ادم نمیشه دست عسلم و تکنولوژی درد نکنه
پدرش افسر نظامی ارتش و اهل زنجان بود و مادرش از توابع رشت و خانه‌دار است. او فرزند آخر خانواده بوده و شش خواهر و برادر دارد. خواهرش منیژه نام دارد که در زمینه موسیقی با هم همکاری می‌کنند. مرجانه گلچین در کودکی پدر پدر خود را از دست داده است. مرجانه گلچین برادرزادهٔ نادر گلچین خواننده موسیقی ایرانی، و دخترعموی نادیا دلدار گلچین بازیگر ایرانی است.
مرجانه گلچین سال 61 توسط خواهرش برای بازی در سریال اخلاق در خانواده به غلامحسین لطفی معرفی شد. و بعد از آن تئاتر کودکان را کار کرد.
بازی در مجموعه تلویزیونی آینه عبرت باعث شهرت او شد. دهه 60 برای مرجانه گلچین سال پرکاری بود ولی مرجانه گلچین وقتی دید که تحصیلش در ایران به مشکل روبرو میشود، تصمیم می گیرد که از کشور برود و این کار را هم می کند اما علاقه اش به زادگاهش و دلتنگی اش برای مادرش، او را به ایران بر می گرداند. به مدت 10 سال در کارش وقفه ای می افتد ولی بعد از بازگشت و بازی در سریال بزنگاه در سال 87 دوباره به شهرت میرسد.
وقتی که تحصیلش در ایران با مشکل روبه رو می شود، تصمیم می گیرد که از کشور برود و این کار را هم می کند اما علاقه اش به زادگاهش و دلتنگی اش برای مادرش، او را به ایران بر می گرداند. مرجانه گلچین در این مورد می گوید:
«درسم را در رشته کارگردانی در دانشگاه سوره ادامه دادم. البته برخلاف میلم؛ چون دلم می خواست که بازیگری بخوانم اما متاسفانه به حد نصاب نرسید. بعد از این بود که تصمیم گرفتم برای همیشه از ایران بروم چون برادرهایم آنجا زندگی می کنند. همین کار را هم کردم؛ اما راستش دلم برای ایران و کار و دوستانم تنگ شد. شهر زادگاه من رشت است و ماهی یک بار هم که شده باید برای دیدن مادرم به آنجا بروم. من خیلی این شهر را دوست دارم.»
