داستان انگیزشی هدف کوتاه؛ 6 داستان زیبای انگیره دهنده درباره اهداف

منبع: روزانه

2

1402/9/22

23:23


در این بخش روزانه 6 داستان انگیزشی هدف را ارائه کرده ایم. امیداریم این داستان های انگیزه دهنده کوتاه درباره اهداف زندگی مورد توجه شما قرار بگیرد. یک نمره ی …

در این بخش روزانه 6 داستان انگیزشی هدف را ارائه کرده ایم. امیداریم این داستان های انگیزه دهنده کوتاه درباره اهداف زندگی مورد توجه شما قرار بگیرد.

داستان انگیزشی هدف کوتاه؛ 6 داستان زیبای انگیره دهنده درباره اهداف

یک نمره ی قرضی

خانم معلم در دفتر تنها بود که پسر کوچکی آرام درِ دفتر را باز کرد و با لحن محتاطی او را صدا کرد.

خانم معلم او را شناخت، اما بدون آن که بخواهد نارضایتی خودش را به رویش بیاورد، گفت: تو در امتحان نمره ۹ گرفتی.

تو تنها کسی هستی که نمرۀ قبولی نگرفته !

پسرک با خجالت و در حالی که صورتش سرخ شده بود سرش را بلند کرد و گفت: خانم معلم چِن ، می‌شود… می‌شود یک نمره به من ارفاق کنید؟

خانم چِن با عتاب مادرانه‌ای سرش را تکان داد و گفت: یک نمره ارفاق کنم؟! این ممکن نیست.

من طبق جواب‌هایی که در برگۀ امتحانت نوشته‌ای به تو نمره داده‌ام. او اضافه کرد: نگران نباش. من که نمی‌خواهم به خاطر ضعفت در امتحان، تو را تنبیه کنم.

تو باید در امتحان بعد تلاش بیشتری کنی و نمرۀ بهتری بگیری. پسر با صدایی که نشان می‌داد خیلی ترسیده گفت: اما مادرم کتکم می‌زند.

خانم معلم ساکت شد.

او آرزوی والدین را درک می‌کرد که می‌خواهند بچه‌هایشان بهترین نمره‌ها را کسب کنند و موفق باشند؛ از طرفی نمی‌توانست در برابر بچه‌های بازیگوشی که در امتحاناتشان ضعیف هستند، نرمش نشان دهد. اما یک موضوع دیگر هم بود.

او می‌دانست که کتک خوردن بچه‌ها هم هیچ کمکی به تحصیلشان نمی‌کند و حتی تأثیر منفی آن ممکن است آن‌ها را از تحصیل بازدارد.

نمی‌دانست چه تصمیمی بگیرد. یک نمره ارفاق بکند یا نه؟؟

او در کار خود جداً اصول را رعایت می‌کند. اما به هر حال قلب رئوف مادرانه هم داشت.

نگاهی به پسرک کرد.

هنوز تمام تن پسرک از ترس می‌لرزید و به گریه هم افتاده بود. عاقبت رو به پسرک کرد و گفت: ببین!، این پیشنهادم را قبول می‌کنی یا نه؟

من به ورقه‌ات یک نمره «ارفاق» نمی‌کنم.

فقط می‌توانم یک نمره به تو «قرض» بدهم.

تو هم باید در امتحان بعدی ۲برابر آن را، یعنی۲نمره، به من پس بدهی. خوب است؟ پسرک با شادی گفت: چشم! من حتماً در امتحان بعدی ۲نمره‌ به شما پس می‌دهم.

او با خوشحالی از خانم معلم تشکر کرد و رفت. از آن پس برای این که بتواند در امتحان بعدی قرضش را به خانم معلم پس بدهد، با دقت زیاد درس می‌خواند. تا این که در امتحان بعد نمرۀ بسیار خوبی کسب کرد. از طرف مدرسه به او جایزه‌ای داده شد.

  از پسِ آن «درس» که خانم معلم به او داده بود، مقطع دبیرستان را با نمرات عالی پشت سر گذاشت و وارد دانشگاه شد. او همیشه ماجرای قرض نمره را برای دوستانش تعریف می‌کند و از بازگویی آن همیشه هیجان زده می‌شود. زیرا می‌داند که نمره‌ای که خانم معلم آن روز به او قرض داد، سرنوشتش را تغییر داد.

آن پسرک جوان اکنون جزو ده ثروتمند دنیاست… او ” لی کا- شینگ ” رییس بزرگترین کمپانی عرضه کننده محصولات بهداشتی و آرایشی به سراسر جهان است!

  همیشه روحیه خود را حفظ کنید و در شکست ها به خود روحیه قرض دهید تا موفق شوید….

مطلب مشابه: داستان انگیزشی تغییر؛ 3 داستان درباره تغییر زندگی و نگرش

داستانی زیبا در مورد هدف داشتن در زندگی

شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع و گریه و زاری بود.
در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت؛ او را، نظاره می کند !
استاد پرسید : برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟
شاگرد گفت : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداری از لطف خداوند!
استاد گفت : سوالی می پرسم ، پاسخ ده؟
شاگرد گفت : با کمال میل؛ استاد.
استاد گفت : اگر مرغی را، پروش دهی ، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟
شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم .
استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟
شاگردگفت: خوب راستش نه…!نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم!
استاد گفت: حال اگر این مرغ ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!
شاگرد گفت : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و با ارزش تر ، خواهند بود!
استاد گفت :پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش!
همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم ، گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردی.
تلاش کن تا آنقدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی
تا مقام و لیاقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را، بدست آوری .
خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد!
او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش شدن را می خواهد و می پذیرد،
نه ابرازِ ناراحتی و گریه و زاری را…..!

مطلب مشابه: داستان عبرت آموز؛ 6 حکایت از کشورهای جهان سوم و عقب ماندگی آنها

ابتدا تلاش سپس نتیجه

دوستی به نام جک می گفت: اگر من در ریاضیات نمره A بگیرم شروع می کنم به دوست داشتن ریاضیات. او می گفت هر وقت پولدار شدم آنگاه پس انداز خواهم کرد. ولی این روش عملی نیست. این یک اصل است اول تلاش سپس نتیجه. و این اصل در جهت عکس کار نمی کند.

چه چیز دیگری از قانون دانه می توان آموخت؟ باید بدانیم که برداشت محصول فقط بعد از کار و تلاش امکان پذیر است. بدون کاشت دانه نمی توان انتظار چیدن میوه را داشت. بعد از کاشت به آبیاری، کود دهی، سم پاشی و… نیاز است. یعنی باید ابتدا تلاش کرد و سپس صبور بود و منتظر رشد و باردهی گیاه موفقیت بود.

صبر یک مزیت بسیار مهم برای هر فرد است ولی متاسفانه افراد بسیاری این خصلت مفید را فراموش کرده اند. در دنیای کنونی که سرعت وارد قسمت های مختلف زندگی ما شده است ما هم لذت آنی و نتیجه فوری را می خواهیم. همه می خواهند یک شبه پولدار شوند. ولی حقیقت غیر از این است و به ندرت چنین اتفاقی می افتد. افراد زیادی با این دیدگاه وجود دارند و نتیجه چنین تفکری تلاش نکردن و تنبلی است و برای این افراد موفقیت منتظر نمی ماند.

اجازه دهید در پایان کمی در باره بامبو صحبت کنیم. بامبو گیاهی است که ۳ سال طول می کشد تا شروع به رشد کند. در سه سال اول فقط ریشه های بامبو رشد می کند و گیاه خود را آماده می کند تا در سال های آینده در شرایط بد آب و هوایی دوام بیاورد. بدون صبر و شکیبایی ما نمی توانیم ۳ سال منتظر بمانیم و از گیاهی مراقبت کنیم که کوچکترین رشدی ندارد.(البته در ظاهر چون ریشه آن رشد می کند تا به منابع غنی آبی دست پیدا کند.) و فرصت دیدن بامبو را از دست می دهیم.

اگر قانون دانه را به درستی درک کنیم خواهیم فهمید که چگونه از شکست خود درس عبرت بگیریم و مانند یک قربانی رفتار نکنیم. بنابراین باید قوانین طبیعت را بشناسیم و طبق این قوانین عمل کنیم.

ترجمه: علی یزدی مقدم نویسنده: وینسنت

مطلب مشابه: داستان های آموزنده قشنگ؛ مجموعه 20 داستان کوتاه الهام بخش زندگی

قدرت باور

باور و اعتقاد شما فرمانده مغز شماست. و زمانی که فکر می کنید چیزی درست است، باور شما به مغز فرمان می دهد به دنبال حقایقی باشد که از اعتقادات شما پشتیبانی کند.
این بدان معناست که اگر شما باور داشته باشید که در زندگی موفق هستید اینگونه خواهد بود. اگر شادی، رفاه و سلامتی را باور داشته باشید نیمی از این رقابت را برده اید. و در این هنگام مغز شما بدنبال حقایقی می گردد که از اعتقادات شما پشتیبانی کند.

به عبارت دیگر باور و اعتقاد یکی از قوی ترین نیروهایی است که می توانید از آن برای رسیدن به برتری استفاده کنید.

بی تردید افرادی را که بوسیله باور خود توانمند شده اند و از موانع بزرگ گذشته اند دیده اید. علت موفقیت آنها باور عمیقی است که داشته اند. باورتان می تواند به شما کمک کند به منابع عمیقی که در درون شما وجود دارد دست پیدا کنید. و در نهایت به هدف مطلوب برسید.

قانون دانه

وقتی یک درخت سیب را در فصل میوه نگاه می کنیم تعداد زیادی میوه می بینیم که در داخل هر کدام از آنها تعدادی دانه وجود دارد. و اگر دقت کنیم به عدد شگفت انگیزی می رسیم. چرا در داخل هر سیب فقط یک دانه نیست؟ من فکر می کنم طبیعت برای ما درس بزرگی دارد. در هر سیب بیش از یک دانه وجود دارد چون همه آنها فرصت رشد کردن و به درخت تبدیل شدن را ندارند.

اما قانون دانه چه چیزی به ما می آموزد؟ این قانون می گوید اگر می خواهید چیزی بدست آورید باید بیش از یک بار برای بدست آوردن آن تلاش کنید. ما باید ۵ جفت کفش را امتحان کنیم تا کفش مناسب و راحت پیدا کنیم. برای پیدا کردن شغل باید ۲۰ رزومه ( سوابق کاری ) بفرستیم تا منجر به یک مصاحبه شغلی شود. بهترین دوست ما معمولاً بعد از ملاقات هزاران نفر انتخاب شده است. ما مجبوریم هزاران طرح و نقشه حرفه ای را امتحان کنیم تا بهترین موقعیت و موفقیت شغلی را برای خود و دیگران بسازیم. من در گذشته کارهای مختلفی انجام داده ام ولی یکی از آنها در زمینه فروش محصول بود. این شغل یک درس با ارزش به من آموخت: « هر نه ای که می شنوید شما را به یک بلی نزدیک می کند.» من این را باور دارم و با تلاش زیاد روی آن کار می کنم. بنابراین هیچ پاسخ منفی نمی تواند مرا نا امید یا سرخورده کند. و البته هر پاسخ منفی مرا به هدفم نزدیک تر می کند.

بنابراین چگونه می توان موفق بود؟ برای بدست آوردن موفقیت در زندگی مجبوریم بیش از یک بار سعی و تلاش کنیم. حال موفقیت می خواهد در زمینه مالی باشد یا پیدا کردن شریک زندگی یا تناسب اندام یا هر چیز دیگری. افراد موفق شکست های بسیاری را تجربه می کنند ولی در عزم و اراده خود برای رسیدن به هدف پابرجا هستند. تا به چیزی که می خواهند برسند. علت اینکه این افراد بیشتر شکست می خورند این است که بیش از افراد عادی تلاش می کنند و راه های متنوع تری را امتحان می کنند یا به عبارت دیگر دانه های بیشتری می کارند. طبیعی است که تعداد دانه های که هیچگاه به درخت تبدیل نمی شوند زیاد است ولی آنها آنقدر می کارند تا بهترین نتیجه را بدست آورند.

مطلب مشابه: داستان انگیزه دهنده کوتاه؛ 7 داستان زیبای انگیزشی برای موفقیت

بعد از شکست بلند شویم

یک زرافه از ارتفاع بدنیا می آید!! یک نوزاد زرافه به محض وارد شدن به این دنیای خاکی از ارتفاع ۳ متری به زمین می افتد. (ارتفاع شکم مادر تا زمین) و معمولاً با پشت خود فرود می آید. ولی پس از چند ثانیه برمی گردد و پاهای خود را در زیر شکم خود جمع می کند. و با تکانی مایع حاصل از زایمان را از سر و صورت خود پاک می کند، و برای اولین بار دنیا را می بیند. اما پس از آن زرافه مادر اولین درس زندگی را به بچه خود می آموزد.

او آنقدر سر خود را پایین می آورد تا نوزاد خود را ببیند. سپس لحظاتی منتظر می ماند. و بلافاصله غیر منتظره ترین کاری را که فکرش را بکنید انجام می دهد. و با لگد ضربه ای به کودک خود می زند به طوریکه بچه زرافه کمی آنطرف تر به پشت روی زمین می افتد. و این عمل تکرار می شود.

تا زمانیکه بچه زرافه نتواند بر روی دو پای خود بایستد فرآیند خشونت دوباره و دوباره تکرار می شود. هر گاه بچه زرافه احساس خستگی کند و تنبلی کند مادر دوباره با یک لگد او را وادار به تقلا می کند. تا اینکه بچه زرافه برای اولین بار سر پا بایستد. اما زرافه مادر دوباره لگدی به کودک خود می زند! اما چرا؟ برای اینکه به خاطر داشته باشد چگونه اولین بار بلند شده است در حقیقت مادر با اینکار به نوزاد می آموزد که باید سریع بلند شود تا بتواند با گله بماند و گرنه وعده غذایی برای درندگان خواهد شد.

این حقیقت در دنیای واقعی هم نمود پیدا می کند. اروین استون درباره افرادی که در زمینه های مختلف موفق و سرشناس بوده اند تحقیقات جامعی کرده است. و زندگینامه افرادی مانند میکلانژ، ون کوک، فروید و داروین را نگاشته و نقد کرده است. او سعی کرده بین این افراد رابطه ای پیدا کند. او می گوید: «من در مورد افرادی مطلب نوشتم که در سر رویایی داشتند و آن را انجام دادند و به حقیقت رساندند. آنها تو سری خوردند، شکست خوردند، سرزنش شدند و برای سالها به جایی نرسیدند، اما بعد از هر زمین خوردنی بلند شدند و ادامه دادند. شما نمی توانید چنین افرادی را تخریب کنید یا آنها را به هم بریزید. دیگر آنکه این افراد کمترین چیز را برای خود می خواستند.»

مطلب مشابه: حکایت پندآموز ؛ 10 حکایت و داستان قشنگ آموزنده و تصویری

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو