آرشیو مطالب مرتبط با داستان کوتاه مشمباهای مشکی


داستان «سانس آخر» از مرجان شیرمحمدی

پدر دختره فهمید که موضوع از چه قرار است. به دخترش گفت: «تو شوهر و بچه داری. داری چی کار می کنی؟ حواست هست؟» زن گفت... ... ادامه خبر

داستان كوتاه/ عاشقانه گفت: من برادری گمشده دارم!

چه حسی داره سرباز جوان و كم سن وسالی كه دیگه الان جوان نیست؛ وقتی هر بار پوتینهاشو نگاه میكنه یاد شبی می افته كه تا صبح بالای سر ج... ادامه خبر

باز باران- داستان كوتاه

شلپ شلپ؛ با تعجب برگشت مرد جوان روی خطوط سفید لی لی می‌كرد؛ به آخرین خط كه رسید ایستاد و برگشت برایش دستی تكان داد به علامت خداحاف... ادامه خبر

داستان 'گیله مرد' اثر بزرگ علوی (1)

او با تفنگ به دنیا آمده، با تفنگ بزرگ شده بود و با تفنگ هم خواهد مرد،‌ آدمكشی ‏برای او مثل آب خوردن بود، تنها دفعه‌ای كه شاید از آ... ادامه خبر

تصویری


ویدئو