متن در مورد بهار و شکوفه؛ شعر و جملات ناب در وصف بهار

منبع: روزانه

1

1403/1/3

10:25


در این بخش متن در مورد بهار و شکوفه را برای شما دوستان قرار داده‌ایم. پست زیر شامل عکس‌های بسیاری زیبای بهاری و شکوفه درختان است. امیدواریم از خواندن این …

در این بخش متن در مورد بهار و شکوفه را برای شما دوستان قرار داده‌ایم. پست زیر شامل عکس‌های بسیاری زیبای بهاری و شکوفه درختان است. امیدواریم از خواندن این متون و همچنین از دیدن عکس‌های بارگزاری شده نهایت لذت را ببرید.

متن در مورد بهار و شکوفه؛ شعر و جملات ناب در وصف بهار

متن در مورد بهار و شکوفه

به مه پنهان شو

از جماعتی که گروه گروه می آیند

شکوفه ی وحشی

می‌چسبد در این بهار، کنار این شکوفه ها، کنار باران‌های بی قرار و ناگهانی، یک فنجان چای بهار نارنج …

تو عطرِ

کدام خوشبو‌ترین گل جهانی؟

که هر جا می‌نویسمت شکوفه می‌دهی…

مثل بهار می ماند، آمدنت

شکوفه بارانم می کند

من از تأمل بهار برمی‌گردم

و احساسم

با بوی شکوفه‌ها گره خورده ست

بهار

فلسفه ساده ایست

که بدانیم

زمین عرصه کوچ ست

«سلمان هراتی»

باد آمد و بوی عنبر آورد

بادام شکوفه بر سر آورد

شاخ گل از اضطراب بلبل

با آن همه خار سر درآورد

«سعدی»

جز لطف و جز حلاوت خود از شکر چه آید؟

جز نور بخش کردن خود از قمر چه آید؟

جز رنگ‌های دلکش از گلستان چه خیزد؟

جز برگ و جز شکوفه از شاخ تر چه آید؟

«مولوی»

روی چمن از شکوفه ها رنگین شد

وز عطر اقاقیا هوا سنگین شد

در نغمه هر چلچله پیغامی هست

کای خفته روزگار فروردین شد

«فریدون مشیری»

مطلب مشابه: متن درباره سر سرسبزی بهار؛ جملات درباره طبیعت زیبای بهاری

من ز شرم شکوفه لبريزم

يار من کيست، ای بهار سپيد؟

گر نبوسد در اين بهار مرا

يار من نيست، ای بهار سپيد

«فروغ فرخزاد»

به تو گفتم: «گنجشک کوچک من باش

تا در بهار تو من درختی پرشکوفه شوم»

و برف آب شد، شکوفه رقصید، آفتاب درآمد.

من به خوبی ها نگاه کردم و عوض شدم

من به خوبی ها نگاه کردم

چرا که تو خوبی و این همه اقرارهاست،

«احمد شاملو»

متن در مورد بهار و شکوفه

بهار تویی

که می‌آیی و دست‌هایم

شکوفه می‌دهند ناغافل

«نیلوفر حسینی»

شراب عشق میدهی خمار میکنی مرا

شمیم مهر میدمی مهار میکنی مرا

تمام شعر شاملو تمام حس حافظی

وشعر میشوی شبی بهار میکنی مرا

زچشم سرخ فام تو دو تیر داغ میچکد

کمی نگاه میکنی شکار میکنی مرا

لب تو سیب میزند و گندمی به زلف هات

چه نان و بوسه ای کنون نثار میکنی مرا

شکوفه های داغ تو و عطر کوچه باغ تو

شکوه یاس هستی و بهار میکنی مرا

‌هر روز منتظرم

کسی چه می‌داند

شاید بهار بخواهد زودتر برسد

نه با شکوفه و گل

نه با سبزه و باران

هر روز منتظرم

وقتی تو بیایی

بهار هم از راه می‌رسد…

«علی سید صالحی»

مطلب مشابه: متن ادبی در وصف بهار + متون بسیار زیبا درباره زیبایی‌های بهار

من آن درخت زمستانی، بر آستان بهارانم

که جز به طعنه نمی خندد،‌ شکوفه بر تن عریانم

«نادر نادرپور»

دست مرا بگیر که باغ نگاه تو

چندان شکوفه ریخت که هوش از سرم ربود

من جاودانیم که پرستوی بوسه ات

بر روی من دردی ز بهشت خدا گشود

«فریدون مشیری»

دوباره معجزه آب و آفتاب و زمین

شکوه جادوی رنگین کمان فروردین

شکوفه و چمن و نور و رنگ و عطر و سرود

سپاس و بوسه و لبخند و شادباش و درود

من اگر به فصل آغوش تو برسم

بهار می ‌شوم شکوفه می ‌دهم

« حمیدرضا عبدالهی»

از فشردن دست های گرم تابستانی تو

و دست های زمستانی من

چه پاییز های انتظار گذشت و گذشت

تا شکوفه های بهاری معتدل من و تو بر آمدند…

بهار می تواند

نام تو باشد

وقتی که در همهمه ی سبزِ دلم

دوستت دارم هایت شکوفه می زنند…

    نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد

    عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد

    ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد

    چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد

    این تطاول که کشید از غم هجران بلبل

    تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد

    گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر

    مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد

    ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی

    مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد

    ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید

    از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد

    گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت

    که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد

    مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود

    چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد

    حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود

    قدمی نه به وداعش که روان خواهد شد

    نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی

    که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی

    من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش

    که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی

    چنگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی

    وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی

    در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است

    حیف باشد که ز کار همه غافل باشی

    نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف

    گر شب و روز در این قصه مشکل باشی

    گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست

    رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی

    حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد

    صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی

    ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی

    از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

    چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کن

    که قارون را ضررها داد سودای زراندوزی

    ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است

    که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی

    به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی

    به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی

    چو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست

    مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی

    طریق کام بخشی چیست ترک کام خود کردن

    کلاه سروری آن است کز این ترک بردوزی

    سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی

    که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی

    ندانم نوحه قمری به طرف جویباران چیست

    مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی

    می‌ای دارم چو جان صافی و صوفی می‌کند عیبش

    خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی

    جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع

    که حکم آسمان این است اگر سازی و گر سوزی

    به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم

    بیا ساقی که جاهل را هنیتر می‌رسد روزی

    می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش

    که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی

    نه حافظ می‌کند تنها دعای خواجه تورانشاه

    ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی

    جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده

    جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی     

        که دهم حاصل سی‌روزه و ساغر گیرم

        چند روزیست که دورم ز رخ ساقی و جام

        بس خجالت که به روی آمد ازین تقصیرم

        من به خلوت ننشینم پس از این، ور به مثل

        زاهد صومعه بر پای نهد زنجیرم

        پند پیرانه دهد واعظ شهرم لیکن

        من نه آنم که دگر پند کسی بپذیرم

        آن که بر خاک در میکده جان داد کجاست

        تا نهم در قدم او سر و پیشش میرم

        می به زیر کش و سجادهٔ تقوی بر دوش

        آه اگر خلق شوند آگه از این تزویرم

        خلق گویند که حافظ سخن پیر نیوش

        سالخورده میی امروز به از صد پیرم

مطلب مشابه: متن کوتاه در مورد فصل بهار + جملات و اشعار کوتاه درباره فصل بهار

متن در مورد بهار و شکوفه

    آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب

    با صد هزار زینت و آرایش عجیب

    شاید که مرد پیر بدین گه جوان شود

    گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب

    چرخ بزرگوار یکی لشگری بکرد

    لشگرش ابر تیره و باد صبا نقیب

    نقاط برق روشن و تندرش طبل زن

    دیدم هزار خیل و ندیدم چنین مهیب

    آن ابر بین که گرید چون مرد سوگوار

    و آن رعد بین که نالد چون عاشق کثیب

    خورشید ز ابر تیره دهد روی گاه گاه

    چونان حصاریی که گذر دارد از رقیب

    یک چند روزگار جهان دردمند بود

    به شد که یافت بوی سمن را دوای طیب

    باران مشک بوی ببارید نو بنو

    وز برف برکشید یکی حله قصیب

    گنجی که برف پیش همی داشت گل گرفت

    هر جو یکی که خشک همی بود شد رطیب

    لاله میان کشت درخشد همی ز دور

    چون پنجه عروس به حنا شده خضیب

    بلبل همی بخواند در شاخسار بید

    سار از درخت سرو مر او را شده مجیب

    صلصل بسر و بن بر با نغمه کهن

    بلبل به شاخ گل بر بالحنک غریب

    اکنون خورید باده و اکنون زیید شاد

    که اکنون برد نصیب حبیب از بر حبیب

    “رودکی”

    بهاری داری از وی بر خور امروز

    که هر فصلی نخواهد بود نوروز

    گلی کو را نبوید آدمی زاد

    چو هنگام خزان آید برد باد

    “نظامی گنجوی

    سپیده‌ دم، نسیمی روح پرور

    وزید و کرد گیتی را معنبر

    تو پنداری ز فروردین و خرداد

    به باغ و راغ بُد پیغام آور

    به رخسار و به تن مشاطه کردار

    عروسان چمن را بست زیور

    “پروین اعتصامی”

    نوروز، روزگار نشاطست و ایمنی

    پوشیده ابر، دشت به دیبای ارمنی

    از بامداد تا به شبانگاه می خوری

    وز شامگاه تا به سحرگاه گل چینی

    هست ایام عید و فصل بهار

    جشن جمشید و گردش گلزار

    ای نگار بدیع وقت صبوح

    زود برخیز و راح روح بیار

    “منوچهری دامغانی”

اسفند بی قرار رفتن وُ

شکوفه، مشتاق آمدن …

بهاری به سبزینگی عشق

در راه است …

مطلب مشابه: عکس پروفایل بهار با عکس نوشته و متن های زیبا

ای‌عشق!

ما کِه ‌با تو کناری‌ گرفته‌ایم

سر سبز و‌ پرشکوفه ‌بدار

‌این ‌کرانه‌ را …

تو بگو

دوستت دارم

بهار می پیچد لای موهایم

عشق شکوفه می زند ….

Bloom where you are planted

از همانجا که کاشته شدی، شکوفه کن

اکنون، هر تکه از زمین با سبزه، و هر درختی با برگ پوشیده می شود؛

اکنون، جنگل شکوفه های خود را به بار می نشاند و سال، خود را به خوشی می آراید

Spring is in the air

بهار در هوا جاریست

می چسبد در این بهار

کنار این شکوفه ها

کنار باران های بی قرار و ناگهانی

یک فنجان چای بهار نارنج

درست می شود

آفتاب می تابد

شاخه ها جوانه می زنند

و تمامِشکوفه های در انتظار، متولد خواهند شد

نور حتی اگر به قدرِ روزنه ای باشد

و بهار، هزار هزار زمستان را سبز می کند

ایستاده ام بر بام اسفند

با چشمانی خیره به روزهایی که تلخ و شیرین گذشت و خاطره شد

حالا بهار در راه است؛

لبریز از عطر بهار نارنج

سرشار از شکوه علف زار

با کوله باری از شکوفه های عشق، سبزه های امید، و ابرهایی که آبستن بارانند

شاید خدا خواست و این بهار درخت آرزوهای مان جوانه زد

شاید …

فروردین تمام شد!

اولین بارانِ بهار را که نبوده ای؛

خودت را،

به اولین شکوفه اردیبهشت برسان!

میدانی که،

اردیبهشت بی تو،

بهشت نمی شود!

مطلب مشابه: جملات عاشقانه فصل بهار | متن و شعر دلنشین در مورد زیباترین فصل سال بهار

شکوفه می دهند رویاهایِ صورتی ام

وقتی رقصِ شور انگیز نگاهت

پروانه احساسم را مستانه

به عشق دعوت می کند

تو بیا بیا و بنشین

چو شکوفه ای به جانم

گُلِ من اگر تو باشی،️

همه ی عُمر باغبانم

متن در مورد بهار و شکوفه

تو

عطر کدام خوشبوترین گل جهانی

که هرجا می نویسمت

شکوفه می دهی

Happiness is waking up to a sunny day during spring

خوشبختی یعنی بیدار شدن در یک روز آفتابی هنگام بهار

مطلب مشابه: متن عاشقانه بهاری | جملات زیبا در مورد بهار | عکس نوشته های فصل بهار

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو