خلاصه داستان قسمت ۲۵ سریال ترکی استانبول ظالم

منبع: کولاک

64

1398/11/17

18:43


در این مطلب از سایت کولاک خلاصه داستان قسمت ۲۵ سریال ترکی استانبول ظالم را برای شما کاربران عزیز و علاقمند به سریال های ترکی آماده کرده ایم که در ادامه این پست می خوانید. سریال zalim istanbul در ژانر درام ساخته شده است و بازیگران این سریال عبارتند از؛ بهار شاهین، برکر گوون، سرا کوتلوبی، مینه توگای، دنیز اگور، ادریس نبی تاشکان، فیکرت کوشکان، سیمای بارلاس، اوزان دولونای.

سریال ترکی استانبول ظالم

خلاصه داستان قسمت ۲۵ سریال ترکی استانبول ظالم

سحر دخترش (جمره) را تعقیب کرده و به هتلی رسیده است. او به سراغ متصدی هتل میرود و می پرسد که دخترش به دیدن چه کسی آمده است!؟ وقتی در جواب میشنود که جمره نزد جنک کاراچای آمده، پاهایش سست می شود. سپس با آگاه روبرو می شود و متوجه می شود که او هم پسرش (جنگ) را تعقیب کرده است. آنها شماره اتاق را می دانند و با ترس و نگرانی به طرف اتاق می روند. آگاه جلوی سحر را می گیرد و می گوید :{ ما به عنوان مادر و پدر باید اللآن تصمیم بگیریم. اگه کار از کار گذشته باشه باید چیکار کنیم؟ }
جنگ و جمره در تراس اتاق با هم صحبت می کنند. جنگ دلیل کارش با ندیم را این گونه توضیح می دهد: { وقتی بچه بودیم، ندیم پدر و مادرش رو از دست داده بود و بابای من همیشه کنار ندیم بود. اون همیشه به ندیم محبت می کرد و منو نمیدید.

من برای اینکه دیده بشم شلوغ می کردم و خیلی وقتها خرابکاری میکردم. من حتی سرزنش ها و دعواهای بابامو دوست داشتم، مادرم دلیل کارهای منو میدونست، اون همیشه ندیم رو مقصر میدونست و می گفت که ندیم بابا رو از ما گرفته. من برای اینکه از ندیم انتقام بگیرم، وقتی هشت سالم بود اونو از پنجره پایین انداختم. من به هیولام} جمره با دلسوزی به حرف های جنگ گوش می کند و در آخر میگوید که جنگ هیولا نیست و در واقع مادرش (شنیز) هیولاست. زیرا آن زن افکار پسر بچه ی خودش را بهم ریخته و باعث شده حسودی کند. جنگ تا به حال این حرف ها را به کسی نگفته است.

از این رو جمره قول می دهد که این راز را هیچ وقت به کسی نگوید. جمره در ادامه می گوید که او هم از دوران کودکی رازی دارد و هیچ وقت به کسی نگفته است. در حالی که جنگ سعی دارد راز جمره را بداند، در اتاق به صدا در می آید. آگاه و سحر وارد اتاق هتل می شوند و آگاه همه جا را بررسی می کند تا بداند پسرش چکار کرده است. همه جا مرتب و دست نخورده است. جنک دلیل قرار
گذاشتن اش با جمره را به دروغ می گوید : ما عاشق شده ایم چشم های جمره از شنیدن این حرف بزرگ می شوند و تعجب می کند. سحر با حرص اتاق را ترک می کند و جمره به دنبال اش. سحر حرف جنگ را باور کرده اما آگاه می داند که پسرش دروغ گفته است. او از واکنش جمره، این را متوجه شده است.

جمره در مقابل مادرش سکوت می کند زیرا نمی تواند حقیقت را بگوید. او قول داده که راز جنگ را برملا نکند.  جرن در حالت نیمه بیهوشی است و حرف های شنیز را به سختی می شوند : تو فکر کردی با اون عقل کوچیکت میتونی با شنیز کاراچای در بیوفتی؟ بلند پروازی کردی، گفتی برم توی تخت جنک و حامله بشم. کاراچای شدن به همین راحتیا نیست پس از آنکه جرن به هوش می آید، به دلیل اثرات بیهوشی بی حال و سست است. شنیز او را به خانه برمی گرداند و به نریمان تحویل می دهد. نریمان داد و هوار راه می اندازد. و شنیز را تهدید می کند که اگر بلایی سر بچه آورده باشد ، ویلا را بر سرش خراب می کند. شنیز از خانه سرایداری بیرون می آید و آگاه را میبیند.

آگاه به دروغ می گوید که برای هواخوری به بیرون رفته بوده. صبح روز بعد، در عمارت سحر و آگاه روبرو می شوند. سحر میخواهد بداند که آیا حرف های دیشب جنک حقیقت دارد یا خیر. از آنجا که آگاه پسر خود را خوب می شناسد، به سحر می گوید که نباید حرف جنک را باور کنند.
جرن از خواب بیدار می شود و یاد حرف های دیشب شنیز می افتد. او شکم اش را میگیرد و فریاد می زند که بچه ام را کشته اند. نریمان می آید تا جرن را آرام کند. اما جرن گریه می کند و میگوید که شب گذشته، شنیز بلایی بر سرش آورده و مطمئن است که بچه مرده است نریمان دست جرن را می گیرد و او را کشان کشان به دکتر می برد. جرن همواره در حال گریه کردن است و مطمئن است که بچه اش مرده.

دکتر پس از انجام سونوگرافی می گوید که بچه صحیح و سالم در شکم جرن است. نریمان و جرن ابتدا تعجب می کنند ولی بعد خدا را شکر می گوید. جرن می پرسد: اگه بچه ی من سالمه، پس اون زن با من چیکار کرده؟ شنیز کارت ملى جرن را برداشته است و به شخصی سپرده تا نقشه اش را عملی کند، از هتل با شنیز تماس می گیرند و خبر میدهند که دیشب جنگ و جمره آنجا
قرار داشته اند، و سحر و آگاه نیز آنجا بوده اند.
جرن اصرار دارد که نزد شنیز برود و او را بازخواست کند. اما نریمان مخالف است و عقیده دارد که شنیز از قماش آنها نیست. باید از او ترسید زیرا معلوم نیست که چه در سر دارد. فریمان می گوید که فقط با آگاه می توانند به هدف شان برسند.

 

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی استانبول ظالم

امتیاز کاربران: اولین نفری باشید که امتیاز می دهد!

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو