مشاعره با حروف الفبا
به نام خداوند کوه و خداوند دشت / خداوند دره خداوند گشت
مشاعره با حروف الفبا میتواند تاثیر بسیار شگفت انگیزی در رشد مغزی شما و فرزندان دلبندتان داشته باشد. علاوه بر آشنا شدن با شاعران بزرگ میتوانند با نحوه سرایش و بخاطر سپردن اشعار بزرگان ذهن خود را تقویت کنند . در ادامه با مشاعره اشعار بزرگان به ترتیب حروف الفبا آشنا خواهید شد .
مشاعره الفبایی
- مشاعره با الف
- مشاعره با ب
- مشاعره با پ
- مشاعره با ت
- مشاعره با ث
- مشاعره با ج
- مشاعره با چ
- مشاعره با ح
- مشاعره با خ
- مشاعره با د
- مشاعره با ذ
- مشاعره با ر
- مشاعره با ز
- مشاعره با ژ
- مشاعره با س
- مشاعره با ش
- مشاعره با ص
- مشاعره با ض
- مشاعره با ط
- مشاعره با ظ
- مشاعره با ع
- مشاعره با غ
- مشاعره با ف
- مشاعره با ق
- مشاعره با ک
- مشاعره با گ
- مشاعره با ل
- مشاعره با م
- مشاعره با ن
- مشاعره با و
- مشاعره با هـ
- مشاعره با ی
مشاعره با حرف الف
اگر روم ز پی اش فتنهها برانگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد
****
اگرم تو خصم باشی نروم ز پیش تیرت
وگرم تو سیل باشی نگریزم از نشیبت
****
ای غایب از نظـر به خــدا می سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
****
از صراط المستقیم شرع پا بیرون منه
تا توان از پل گذشتن، نگذرد رهبر ز آب
****
از خــــدا جـوییـــم تــوفیـــق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف رب
****
مشاعره با حرف ب
بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند
پیر ما هر چه کند عین عنایت باشد
****
برفت رونق بازار آفتاب و قمر
از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت
****
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
****
بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید
از یار آشــنا نفس آشــنا شنید
****
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
****
مشاعره با حرف پ
پاک وصافی شو از چاه طبیعت به در آی
که صفایی ندهد آب تراب آلوده
****
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
****
پند حکیم محض ثواب است وعین خیر
فرخنده آن کسی که به سمع رضا شنید
****
پارسایی و سلامت هوسم بود ولی
شیوه ای می کند آن نرگس فتان که مپرس
****
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
نا خلف باشم اگر من به جویی نفروشم
****
پاک وصافی شو از چاه طبیعت به در آی
که صفایی ندهد آب تراب آلوده
مشاعره با حرف ت
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
****
تا نیست نگری ره هستت ندهند
وین مرتبه با همت پستت ندهند
****
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار
****
ترسم این قوم که بر درد کشان می خندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را
****
تا کی می صبوح و شکر خواب بامداد
هشیار گرد که گذشت اختیار عمر
****
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
****
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست زدامان بدارمت
****
تا درخت دوستی کی بردهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
مشاعره با حرف ث
ثنا میکنم ایزد پاک را
ثریاده تارم تاک را
****
ثنا میکنم تورا تو بهتری زثنا
هر آینه شرف سرفزون بود زافسر
****
ثنا باد بر پیغمبرش
محمد فرستاده برترش
****
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمت کنی بر خوشه چینی
****
ثریا چون منیژه بر سر چاه
دو چشم من به او چون چشم بیژن
****
ثانی تو نیست در حقیقت
از عهد قدیم تا سجادث
****
ثابت نبود برای تحقیق
آنکس که به جهل شد مخابث
****
ثبت است به دفتر معارف
اسرار تو بی وقوف حارث
****
ثواب روزه وقبول حج آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد
مشاعره با حرف ج
جان بی علم بی نوا باشد
مرغ بی پـــر نه بر هوا باشد
****
جان خوشست اما نمی خواهم که جان گویم تو را
خواهــم از جــان خـوش تری یابم که آن گویم تــو را
****
جانـــــم بگیـــــــــــر و صحبت جانانــــه ام بخش
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست
****
جانی که خلاص از شب هجـران تو کردم
در روز وصــــال تــــو بــــه قربـــان تو کردم
****
جای مهتاب، بـه تاریکی شب ها تو بتاب
من فدای تو، به جای همه گل ها تو بخند
مشاعره با حرف چ
چـادر سیاه روی سرت، مثل اینکه … آه
مهتاب می شوی وسط یک شب سیاه
****
چقدر خسته ام از این دقیقه های پاپتی
از امتــــداد خستــه ی کلاف بی عدالتی
****
چو شب به راه تو ماندم که ماه من باشی
چــــراغ خلــــوت این عـاشق کهـــن باشی
****
چراغی کهنه ام، وقت است خا موشم کنی، کم کم
مـــن آن افسانـــه ام بایــــد فرامــوشم کنـی، کم کم
****
چشم اگر پوشیده باشد، دل نمی گردد سیاه
بیشتر، تاریکـــــی این خانه از دام است و بس
****
چشم دل باز کن تا جان بینی
آنچــه نادیدنی است آن بینی
مشاعره با حرف ح
حالت سوختـــه را سوختـه دل دانــــد و بس
شمع دانست که جان دادن پروانه ز چیست
****
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
کــــه آشنـــــا سخـــن آشنـــــا نگــــــه دارد
****
حدیث نیک و بد ما نوشته خواهـد شد
زمانـه را سنـد و دفتری و دیوانی است
****
حرمت عاطفه با سنگ جـــدایی مشکن
می دهد درس درستی دل بشکسته ما
****
حضور خاطر اگر در نمـاز معتبرست
امیـد ما بـه نمـاز نکـرده بیشترست
مشاعره با حرف خ
خـدا مـرا به فـــراق تـــو مبتلا نکند
نصیب دشمن ما را نصیب ما نکند
****
خدا گر ز حکمت ببندد دری
ز رحمت گشاید در دیگــری
****
خـــــدا آن ملتـــی را ســــــروری داد
که تقدیرش بدست خویش بنوشت
****
خنده بدمستی است در ایّام ما هشیارباش
محتسب بو می کند این جا دهــان پسته را
****
خاک من زنده به تأثیر هوای لبِ توست
سازگـــاری نکنـــد آب و هـــوای دگــــرم
مشاعره با حرف د
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هـزار آفــرین بر غم باد
****
دلی کـــز معرفت نــور و صفا دید
به هر چیزی که دید اول خدا دید
****
در دایـــــره قسمت مـــــا نقطه ی تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
****
دارد بـــه جانــــم لـــرز می افتــــد رفیــق؛ انگار پاییزم
دارم شبیه برگ های زرد و خشک از شاخه می ریزم
****
دستم به ماه می رسد امشب، اگر که عشق
دست مــــرا دوبـــــاره بگیرد، مگــــر کـه عشق
مشاعره با حرف ذ
ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
دودم به سر برآمد زین آتش نهانی
****
ذکر تو از زبان من فکر تو از خیال من
چون برود که رفته ای در رگ و در مفاصلم
****
ذره ذره کاندرین ارض و سماست
جنس خود را همچو کاه و کهرباست
****
ذره خاکم و در کوی تو ام جای خوش است
ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم
****
ذره تا مهر نبیند به ثریا نرسد
زآسمان بگذرم ار بر منت افتد نظری
مشاعره با حرف ر
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چـــرا غافــــل از احــــوال دل خویشتنم
****
رازی کــه بــر غیـــر نگفتیــم و نگــوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است
****
راستی آور که شوی رستگار
راستی از تــو ظفــر از کردگار
****
رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بود
دیگـر به چه امید در این شهر توان بود
****
روز سیه مرگ شود شمع مزارت
هر خـار که از پای فقیری بدر آری
****
روزگاریست که در دشت جنون خانه ی ماست
عهـــد مجنـون شـــد و دور دل دیوانه ی ماست
مشاعره با حرف ز
زخدا کم زبشر افزونتر
هاعلی و بشر و کیف بشر
****
زبس نیزه و گرز و کوپال و تیغ
تو گفتی هوا ژاله بارد زمیغ
****
زمن بنیوش و دل در شاهدی بند
که حسنش بسته زیور نباشد
****
زدانش به اندر جهان هیچ نیست
تن مرده و جان نادان یکیست
****
زین آتش نهفته که در سینه ی من است
خورشید شعله ای است که در آسمان گرفت
مشاعره با حرف ژ
ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد
وز تگرگ روح پرور مالش عناب داد
****
ژاله بر گل فتاده چون عرقی
که به رحسار یار من باشد
****
ژغ ژغ دندان اودل می شکست
جان شیران سیه می شد ز دست
****
ژاله و صبح بهم یافته کافور و گلاب
زاین و آن داروی هر درد سر آمیخته اند
****
ژاژخایی هنر دندانش
هزل دستور لب خندانش
مشاعره با حرف س
سحر کرشمه چشمت به خواب می دیدم
زهی مراتب خوابی که به زبیداری است
****
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
****
سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
گفت بازآی که دیرینه این درگاهی
****
سالها دفتر ما در گرو صهبا بود
رونق میکده از درس و دعای ما بود
مشاعره با حرف ش
شاه نشین چشم من تکیه گهخیال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو
****
شکوه در مذهب درویش حرام است ولیکن
با چه یاران دغا و دغلی ساخته ام
****
شب مردان خدا روز جهان افروز است
روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست
****
شهریست پرکرشمه و حوران ز شش جهت
چیزیم نیست ارنه خریدار هر ششم
****
شرف مرد به جود است و کرامت به سجود
هر که این هر دو ندارد عدمش به ز وجود
****
شد از فشار گردون مویم سفید و سرزد
شیری که خوده بودم در روزگار طفلی
مشاعره با حرف ص
صبح روزی پشت در می آید و من نیستم
قصه ی دنیا بـــه سر می آید و من نیستم
****
صبـــر بــر جـور رقیب چــه کنــم گـر نکنم؟
همه دانند که در صحبت گل خاری هست
****
صبـــر تلخ آمـــد و لیکن عـاقبت
میوه ی شیرین دهد پر منفعت
****
صد حیف که ما پیران جهان دیده نبودیم
روزی کــــه رسیــدیم بـــه ایــام جــوانی
****
صراف سخن باش و سخن بیش مگو
چیــزی کـه نپرسند تــو از پیش مگــو
مشاعره با حرف ض
ضعیفان خار وخاشاکند سیلاب حوادث را
که از شمع آتش اول در نهاد رسیمان گیرد
****
ضرب شمشیر تو را نازم که در هر ضربتی
جان سلمان را حیات جاودانی می دهد
****
ضرب دشمن اگرچه با ضرر است
زدن دوست جانگداز تر است
****
ضعف پیری فکند بی جگران را از پای
دل چو افتاد قوی ٬ پشت دوتا شمشیر است
****
ضامن شده ام بهر نجات همه کس
بر من بنویس سیئات همه کس
مشاعره با حرف ط
طبق قانون مصوب شده در چشمانت
بایــد یک عمـر بمانند به در چشمانت
****
طاعت از دست نیایـــد گنهـی بایـــد کرد
در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد
****
طبیب شهـــر که هـــر درد را دوایـــی گفت
به درد عشق نداند کسی چه درمان گفت
****
طیران مرغ دیدی، تو ز پای بند شهوت
بـــه در آی تـــــا بینی، طیــــران آدمیت
مشاعره با حرف ظ
ظل ممدود خم ظلف تو ام بر سر باد
کاندران سایه قرار دل شیدا باشد
****
ظریفی کرد و بیرون از ظریی
شاید کرد با مستان حریفی
****
ظالم آن قومی که چشمان دوختند
زان سخنها عالمی را سوختند
****
ظالم بمرد و قاعدهٔ زشت از او بماند
عادل برفت و نام نکو یادگار کرد
****
ظالمی را خفته دیدم نیم روز
گفتم این فتنه است خوابش برده به
مشاعره با حرف ع
عمرت تا به کی به خود پرستی گذرد
یـــا در پــی هستی و نیستی گـــذرد
****
عقربه باز پشت دستم را می گزد که قرار نزدیک است
لحظه های بــه بار آمـدن شاخه ی انتظار نزدیک است
****
عاشق اگر بیند ستم، کی شکوه از یارش کند
بلبل نمی رنجـــد ز گل، هــر چنـــد آزارش کنند
****
عــاشقـــــــان را بگـذاریـــد بنالنـــــد همــــه
مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید
****
عاشقی شیوه رندان بلا کش باشد
نــاز پــرورده، تنعم نبرد راه به دوست
****
عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت
بـــه کجــا رود کبوتـــر که اسیــر بــاز باشد
****
عشق بغضی بود و ناگهان شکست
سخت بــود اما چقدر آسان شکست
****
عشق داغی است که تا مرگ نیاید نرود
هـــر که بــر چهره از این داغ نشانی دارد
****
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همــه سهل است، تحمـــل نکنم بــار جدایی
مشاعره با حرف غ
غافل از مور مشو گرچه سلیمان باشی
کـه ز هـــر ذره بــــه درگـاه خــــدا راه بود
****
غلط است این که گویند به دل رهست دل را
دل مــن ز غصـــه خون شـد، دل تو خبر ندارد
****
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو درین باشد
****
غــافــل مشــو ز پـــــاس دل بــی قـــرار مـــن
کاین مرغ پرشکسته قفس هاشکسته است
مشاعره با حرف ف
فارغی از قدر جوانی که چیست
تا نشوی پیر ندانی که چیست
****
فلک گو با من این نامردی و نامردمی بس کن
که من سلطان عشق و شهریار شعر ایرانم
****
فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم
بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم
****
فکر فردای خود امروز، کن ای مرد خدا
که کسی یاری تو، غیر تو فردا نکند
****
فراخی در جهان چندان اثر کرد
که یک دانه غله صد بیشتر کرد
مشاعره با حرف ق
قدر و بهای مرد نه از جسم فربه است
بل قدر مردم از سخن و علم پر بهاست
****
قرض است کارهای بدت نزد روزگار
یک روز اگر ز عمر تو ماند ادا کند
****
قطره ی اشکیم اما در درون دل نهان
گر به سوی دیده ره یابیم دریا می شویم
****
قلب هر خاکی که بشکافد، نشانش عاشقی ست
هر گلی که غنچه زد، نامش شقایق می شود
****
قیاس امروز گیر از حال فردا
که هست امروز تو فردای دیروز
مشاعره با حرف ک
کربلا بـــه خـــــون خود تپیدن است
جرعه جرعه مرگ را چشیدن است
****
کار پاکان را قیاس از خـــود مگیـر
گر چه ماند در نبشتن شیر شیر
****
کاش می شد که پریشان تو باشم
یــــا نبـاشم یــــــا از آن تـــــو باشم
****
کرد روزی که قضا شادی و غم را قسمت
چشم خونبار من شد، لب خنـــدان از تو
****
کسی را دل مگر از سنگ باشد
که بگـــذارد کسی دلتنگ باشد
مشاعره با حرف گ
گر مرد رهی میان خون باید رفت
از پـای فتـــاده سرنگون باید رفت
****
گر تو خواهی عزت دنیا و دین
عُــزلتی از مــــردم دنیــا گزین
****
گفتم از دل بــــرود چــــون ز مقابل برود
غافل از اینکه چو رفت از پی او دل برود
****
گفتن بسیار نـــه از نَغــزی است
ولوله ی طبل ز بی مغــزی است
****
گفتی: به تو بگذرم از شوق بمیری
قـربــان سرت بگــذر و بگـــذار بمیرم
مشاعره با حرف ل
لا ابلالی چه کند دفتر دانایی را
طاقت وعظ نباشد سر سودایی را
****
لاله و گل زخمی خمیازه اند
عیش این گلشن خماری بیش نیست
****
لطف حق با تو مداراها کند
چون که از حد بگذرد رسوا کند
****
لاله ی داغ شهیدان گل داغ غم توست
یلسیه خانه لیلی است به صحرا مانده است
****
لحظه ای ای راهرو بی رهبر نیکو مباش
اندر این بستان گیاه هرزه ی خودرو مباش
مشاعره با حرف م
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
****
می رسد روزی که شرط عاشقی دلدادگی ست
آن زمان، هر دل فقط یک بار عاشق می شود
****
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
****
من عاشقم و دلم بدو گشته تباه
عاشق نبود ز عیب معشوق آگاه
****
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
****
من شاخه ی خشکم تو بیا برگ و برم ده
با زمزمه ی عاطفه هایت ثمرم ده
****
مادر موسیقی بهشت همانا صدای توست
گوش دلم به زمزمه لای لای توست
مشاعره با حرف ن
نباید بستن اندر چیز و کس دل
که دل برداشتن کاریست مشکل
****
نمی دانم چه می خواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته ست
****
نا کرده گناه در جهان کیست بگو
وان کس که گنه نکرد چون زیست بگو
****
نشاط جوانی ز پیران مجوی
که آب رفته باز نیاید به جو
****
نقش پیری را ز آب و رنگ ها نتوان زدود
در زمستان برف رسوا بر سر هر بام بود
****
نیست در عالم ز هجران تلخ تر
هر چه خواهی کن و لیک آن نکن
****
نغز گفت آن بت ترسا بچه باده فروش
شادی روی کسی خور که صفایی دارد
مشاعره با حرف و
وفایی نیست در گل ها منال ای بلبل مسکین
کزین گلها پس از ما هم فراوان روید از گلها
****
وفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم
****
وقت رفتن گریه می آید مرا
اندکی بنشین که باران بگذرد
****
واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما
با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم
مشاعره با حرف هـ
هر چیز که بشکند ز بها افتد و لیک
دل را بها و قدر بود تا شکسته است
****
هر شبی گویم که فردا ترک این سودا کنم
باز چون فردا شود امروز را فردا کنم
****
هر کجا شاخه گلی همرنگ خون روید ز خاک
کشته ی عشقی است مدفون، از مزار ما مپرس
****
هر که پا از حد خود برتر نهد
سر دهد بر باد و تن بر سر نهد
****
هر که غیرت نداشت دینش نیست
آن ندارد کسی که اینش نیست
****
هر که گفتار نرم پیش آرد
همه دل ها به قید خویش آرد
مشاعره با حرف ی
یک نفر آمد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم، رهایم کرد و رفت
****
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
****
یادگار از تو همین سوخته جانی است مرا
شعله از توست اگر گرم زبانی ست مرا
****
یارا بهشت، صحبت یاران همدم است
دیدار یار نامناسب، جهنم است
****
یافتم روشندلی، از گریه های نیمه شب
خاطری چون صبح دارم، از صفای نیمه شب
****
یک جهان بر هم زدم وز جمله بگزیدم تو را
من چه می کردم به عالم گر نمی دیدم تو را
****
یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم
هر چند در این عهد خریدار ندارد
جدول مشاعره حروف الفبا
شما نیز در این مشاعره شرکت کرده و اشعار زیبای خود را برای ما ارسال کنید .