معرفی آثار ادبی در سوگ رسول اکرم(ص) | ملک وجود غرق در اندوه و عزاست | به باغ سبز فلک مهر و ماه پژمردند

96

1400/7/14

00:51


حضرت محمد مصطفی پیامبر اکرم(ص) روز ۲۸ ماه صفر سال ۱۱ هجری در مدینه منوره چشم از جهان فروبستند.

معرفی آثار ادبی در سوگ رسول اکرم(ص) | ملک وجود غرق در اندوه و عزاست | به باغ سبز فلک مهر و ماه پژمردند

گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: تاریخ‌نویسان، درگذشت پیامبر اسلام (ص) را در سال (۶۳۲ م) نوشته‌اند و ایشان هنگام وفات ۶۳ ساله بوده‌اند. در منابع تاریخی آمده که حضرت مدتی بیمار شدند و پس از آن رحلت کردند. اما در روایاتی از ائمه علیهم‌السلام نقل است حضرت محمد (ص) در اثر سم به شهادت رسیدند. به‌نظر می‌رسد این روایات بیان‌کننده علت بیماری آن حضرت هستند.

پیامبر اکرم (ص) یک ماه قبل از رحلت فرمودند: «فراق نزدیک شده و بازگشت ‌به سوى خداوند است. نزدیک است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم و من دو چیز گران در میان شما می‌گذارم و مى‌روم: کتاب خدا و عترتم، و خداوند لطیف و آگاه به من خبر داد که این دو هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض کوثر برمن ‌وارد شوند. پس خوب بیندیشید چگونه با آن دو رفتار خواهید نمود».

حضرت محمد (ص)  آخرین پیامبر الهى، بنیان‌گذار حکومت اسلامى و نخستین معصوم در دین مبین اسلام هستند. ایشان برترین فرستاده‌ خدا و پنجمین پیامبر از پیامبران اولوالعزم هستند. در چهل سالگی به پیامبری رسیدند و مهم‌ترین پیام‌شان دعوت به توحید بود. ایشان پس از ۱۳ سال دعوت به اسلام در مکه به مدینه رفتند و این هجرت مبدا تاریخ اسلامی شد.

حضرت محمد (ص) در تورات و برخى کتب آسمانى «احمد» نامیده شده‌اند. «رسول‌اللّه»، «نبى‌اللّه»، «مصطفى»، «محمود»، «امین»، «امى»، «خاتم»، «مزمل»، «مدثر»، «نذیر»، «بشیر»، «مبین»، «کریم»، «نور»، «رحمت»، «نعمت»، «شاهد»، «مبشر»، «منذر»، «مذکر»، «یس» و «طه‌» از القاب حضرت محمد (ص) محسوب می‌شوند.

کتاب‌های متعددی درباره زندگی، شخصیت و سیره پیامبر (ص) و یا معرفی بارگاه منور ایشان نوشته و منتشر شده است؛ معرفی ۲۰ کتاب:

۱- «پندهای رسول اعظم (ص) به اباذر غفاری»، آیت‌الله علوی گرگانی

۲- «جوان در چشم و دل پیامبر» محمدباقر پورامینی، مشترک با کانون اندیشه جوان

۳- «اخلاق خانوادگی از دیدگاه پیامبر اعظم (ص)» استاد سید محمد شفیعی مازندرانی

۴- «سیره رسول خدا (ص) با همسران» زهرا عبداللهی

۵- «پیامبر اعظم (ص) تندیس ارزش‌ها: گزیده سیره نبوی استاد مطهری»، مظاهر حسینی

۶- مجموعه ۲۳ جلدی «از نگاه نبوی (ص)»، با همکاری مشترک کانون اندیشه جوان

۷- «پرسش‌‌ها و پاسخ‌‌‌های دانشجویی: جلد ۲۴: پیامبر اعظم (ص)»، محمدباقر پورامینی

۸- «تاریخ اسلام (ج ۱): از عصر جاهلیت تا رحلت پیامبر (ص)»، استاد مهدی پیشوایی

۹- «تاریخ اسلام (ج ۱): از بعثت نبوی تا حکومت علوی»، استاد محمد ابراهیمی ورکیانی

۱۰- «گزیده پس از غروب: تحلیل رخدادهای پس از رحلت پیامبر (ص)»، استاد یوسف غلامی

۱۱- «چیستی و چگونگی آموزش و پرورش نبوی در قرآن»، عباسعلی شاملی

۱۲- «نغمه محمد (ص): تاثیرپذیری گوته از حضرت محمد (ص)»، محمد اخگری

۱۳- «پیامبر اعظم (ص)؛ پاسخ‌ها و پیام‌ها»، محمدرضا داداش‌زاده

۱۴-«نردبان آسمان: نگاهی به سیره نبوی و اصول عملی زندگی رسول مهربانی»، لیلا غلامزاده نطنزی

۱۵- «ناگفته‌هایی از اسناد خطبه غدیر: پژوهشی در اسناد و مصادر خطابه ارزشمند پیامبر گرامی اسلام (ص) در روز غدیر خم»، محمدعلی موحدی

۱۶- «همنام گل‌های بهاری؛ نگاهی نو به سیره و سخنان حضرت محمد (ص)»، حسین سیدی

۱۷- «تاریخ زندگانی پیامبر اعظم (ص)»، استاد محمدهادی یوسفی غروی

۱۸- «سبک زندگی پیامبر اعظم (ص)»، استاد مصطفی دلشاد تهرانی

۱۹- «سیره اخلاقی پیامبر اعظم (ص): سلوک فردی»، حجت‌الاسلام محمدرضا جباری

۲۰- «پندهای رسول اعظم (ص) به عبدالله بن مسعود»، آیت‌الله علوی گرگانی

 

شاعران در طول تاریخ عرض ارادات خود را به درگاه پیامبر (ص) نشان دادند. بخشی از چند نمونه شعری کلاسیک تا معاصر:

ماه، فرو ماند از جمال محمد

سرو نباشد به اعتدال محمد

قدر فلک را کمال و منزلتی نیست

در نظر قدر، با کمال محمد

وعده دیدار هر کسی به قیامت

لیله اسری، شب وصال محمد

سعدی

 

محمد کآفرینش هست خاکش

هزاران آفرین بر جان پاکش

چراغ افروز چشم اهل بینش

طراز کارگاه آفرینش

ریاحین بخش باغ صبحگاهی

کلید مخزن گنج الهی

گفت پیغمبر شما را ای مهان

چون پدر هستم شفیق و مهربان

نظامی

 

بوی غم می آید از شهر رسول

بوی اشک حیدر و آه بتول

آسمانی‌ها همه دل بی‌شکیب

بر لب شیر خدا امن یجیب

لحظه‌ها لبریز از دل وا پسی

فاطمه گریان ز داغ بی کسی

می‌چکد بر گونه‌ها با صد محن

دانه دانه اشک از چشم حسن

اینک، غم گرفته عالمین

بغض کرده گوشه خانه حسین

در میان حجره‌ای غرق ملال

آیه‌های اشک می‌خواند بلال

لحظه‌های آخر پیغمبر است

روح هستی در میان بستر است

با دلی محضون به حال احتضار

چشم‌های خسته او اشک بار

اشک او از بی کسی حیدر است

قصه نامردی و میخ در است

گوشه‌ای گرم نیایش با خدا

می‌برد بالا علی دست دعا

اهل بیت خویش را با اشک و آه

در وداع آخرین دارد نگاه

گاه گوید با علی از غسل و قبر

درد دل با چاه و مظلومی و صبر

گاه گوید با غم و درد و محن

غم مخور هستی من زهرای من

بعد من حامی دست حق شوی

اولین کس تو به من ملحق شوی

بعد من اجر رسالت هیزم است

هستی‌ام در آتش نا مردم است

اشک او تصویری از حق نمک

در میان کوچه‌ها غصب فدک

آسمان را رنگ نیلی می‌زنند

بین کوچه بر تو سیلی می‌زنند

قطره قطره اشک او دارد سخن

از دل و لب‌های پر خون حسن

در نگاه آخرش راز مگوست

حرف‌ها از بوسه زیر گلوست

سیدمحسن احمدزاده

 

گرفته بوی شهادت شب وفاتش را

بیا مرور کن ای اشک خاطراتش را

مورخان بنوشتند با سرشک یتیم

هجوم درد به سرتاسر حیاتش را

سه سال شعب ابی‌طالب و شکنجه و ظلم

چقدر مرگ خدیجه فسرد ذاتش را

چه سنگ‌ها که بر آینه وجودش خورد

چه طعنه‌ها که ابوجهل زد صفاتش را

برای غارت جانش قریش خنجر بست

ولی خدای علی خواسته نجاتش را

دلش چو ماه شکست و دو نیم شد اما

ندید سبزیِ باران معجزاتش را

حرا شروع رسالت، غدیرخم پایان

ادا نمود تمامیِ واجباتش را

میثم مومنی‌نژاد

    

مُلک وجود غرق در اندوه و در عزاست

آغاز صبح غربت زهرا و مرتضاست

قرآن عزا گرفته و عترت شده غریب

شهر مدینه را به جگر، داغ مصطفاست

خون گریه کن مدینه! کز این ماتم عظیم

گر آسمان خراب شود بر سرت رواست

گشتند انبیا همه چون فاطمه یتیم

زیرا عزای قافله سالار انبیاست

خلقت چه لایق است که صاحب عزا شود

عالم عزا گرفته و صاحب عزا خداست

اهل ولا، به هوش، که با رحلت نبی

شهر مدینه یکسره آبستن بلاست

قومی برای غصب خلافت شدند جمع

یا لَلعَجَب! وصی پیمبر، علی، کجاست

دار الولا محاصره، زهراست پشت در

دود و شراره بر فلک از بیت کبریاست

 آتش زدن به خانه ریحانه رسول

پاداش رنج‌های شب و روز مصطفاست

آزردن بتول پس از رحلت رسول

 باللَّه قسم شروع جنایات کربلاست

 از لحظه‌ای که غصب خلافت شد از علی

تا حشر حقّ آل محمد به زیر پاست

هر روز راس شاه شهیدان به روی نِی

هر شب صدای ناله زهرا به گوش ماست

«میثم»! قسم به میثمِ آزاده ی علی

آزادگی ولایت سلطان اولیاست

غلامرضا سازگار

 

شبی که نور زلال تو در جهان گُم شد

سپیده جامه سیه کرد و ناگهان گم شد

ستاره خون شد و از چشم آسمان افتاد

فلک ز جلوه فرو ماند و کهکشان گم شد

به باغ سبز فلک، مهر و ماه پژمردند

زمین به سر زد و لبخند آسمان گم شد

دوباره شب شد و در ازدحام تاریکـی

صدای روشن خورشید مهربان گم شد

پس از تو، پرسش رفتن بدون پاسخ مـاند

به ذهن جاده، تکاپوی کاروان گم شد

بهار، صید خزان گشت و باغ گل پژمرد

شبی که خنده شیرین باغبان گم شد

ترانه از لب معصوم «یاکریم» افتاد

نسیم معجزه گل، ز بوستان گم شد

شکست قلب صبور فرشتگان از غـم

شبی که قبله توحید عاشقان گم شد

رسید حضرت روح الامین و بر سر زد

کشید صیحه ز دل، گفت؛ بوی جان گم شد

نشست بغض خدا در گلوی ابراهیم

شبی که کعبه جان، قبله جهان گم شد

رضا اسماعیلی

 

بس که از آه، دل شعله ورت می‌سوزد

با تماشای تو قلب پدرت می‌سوزد

ای جگر گوشه‌ من شعله مزن بر جگرم

جگرم سوخت ز بس که جگرت می‌سوزد

زودتر از همه پیش پدرت می‌آیی

زودتر از همه شمع سحرت می‌سوزد

بعد من هرچه بلا هست سرت می‌آید

بعدمن وای که پا تا به سرت می‌سوزد

زیر پرهای تو آرام گرفتم بابا

حیف از شعله‌ در بال و پرت می‌سوزد

گاه در کوچه‌ای از درد زمین می‌افتی

گاه از ضرب کسی چشم ترت می‌سوزد

گاه یک نقش به یک روی تو جا می‌گیرد

گاه یک زخم به روی دگرت می‌سوزد

گاه در پشت در خانه‌ خود می نالی

چشم وا می‌کنی و دورو برت می‌سوزد

یک طرف دست تو در پای علی می‌شکند

یک طرف دخترکت پشت سرت می‌سوزد

از صدای تو در آن شعله علی می‌فهمد

که اگر فضه نیاید پسرت می‌سوزد

حسن لطفی

 

داغی اگر نبود که گریان نمی‌شدیم

لطفی اگر نبود مسلمان نمی‌شدیم

«یا ایّها الرّسول» بدون دعای تو

از پیروان عترت و قرآن نمی‌شدیم

یا این که گوشه چشم اباالفضل تو نبود

ما از تبار حضرت سلمان نمی‌شدیم

بی حب خاندان تو در خانه کرم

جایی نداشتیم و مهمان نمی‌شدیم

ما امت تو ایم و علی هم کنار توست

آئینه‌ات نبود نمایان نمی‌شدیم

ما پای غربت نوه‌هایت نشسته‌ایم

ورنه شبیه نم نم باران نمی‌شدیم

هم ناله‌های امشب مولای امتیم

ما سوگوار رحلت بابای امتیم

در جان مسلمین چو آذر گذاشتند

بر جان شیعیان دو برابر گذاشتند

آه از نهاد اهل ولایت بلند شد

بر سینه تا که داغ پیمبر گذاشتند

آقای من! بزرگ قبیله ز داغ تو

بر روی خاک عرصه‌ محشر گذاشتند

هستی گریست تا نوه‌هایت رسیده و

با گریه روی سینه‌ تو سر گذاشتند

تو باغبان امتی و جای اجر تو

یک شاخه یاس را وسط در گذاشتند

با رفتنت مصیبت زهرا شروع شد

داغ پسر به سینه‌ی مادر گذاشتند

در کوچه‌ها غرور علی را کسی شکست

در کوچه بود فاطمه روی زمین نشست

مسعود اصلانی

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو