داستان کامل قسمت هفتم سریال بی همگان از شبکه ۳

منبع: جدول یاب

36

1401/7/29

15:14


در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت هفتم سریال بی همگان به کارگردانی بهرنگ توفیقی و تهیه کنندگی مهران مهام را می خوانید، با ما همراه باشید. این سریال روایتگر زندگی امیرعلی شخصیت اصلی سریال بی همگان است، او پس از آزادی از زندان در تلاش می باشد تا سال‌ های از دست رفته را جبران کند و زندگی تازه‌ای را برای خود بسازد، اما سرنوشت شرایط دیگری را برای او رقم می‌ زند و او برای رسیدن به خوشبختی ناگزیر است تا با مشکلات بزرگتری دست و پنجه نرم کند و…

قسمت هفتم سریال بی همگان

ارشیا و رحمت در کارخونه با هم حرف می زنند و ارشیا تعداد دوربین های محوطه را بیشتر کرده تا همه را کامل تر زیر نظر بگیرد ومراقبشون باشد، مهندس یوسفیان همان لحظه از راه می رسه و علت نصب این همه دوربین را جویا میشه که او میگه می خوام تمام کارهای کارگر ها تحت نظرمون باشه تا کسی متوجه چیزی نشه و کارامون خراب نشه که مهندس با طعنه پای دیدار دیروزش با پویان را همبه میان می کشه و میگه علت این که من در جریان نبودم چیه که او سریعا همه چیز را ماست مالی می کند و حرف را به سمت امیرعلی میکشاند

مهندس هم در جوابش میگه مدارک الناز و آورد و دخترم و ازم خاستگاری کرد که ارشیا پیشنهاد میده او را گوش مالی بدهند ولی مهندسمیگه دنبال دردسر نیستم فقط باید زودتر کار های الناز و انجام بدم تا بیشتر از این عشقش آتشین نشده، بره

الناز تو راه کارخونه است که امیرعلی یه سره باهاش تماس می گیره و او به اجبار جواب میده و میگه همیشه جواب ندادن به معناینتونستن نیست، نمی خوام باهات حرف بزنم و این کارت بدترین کار ممکن بود و همه چیز و خراب کرد که امیرعلی درمونده توضیح میدهتنها کاری بوده که از دستش بر میومده و قول میده پشتشو خالی نکنه و تا آخرش بره و خواهش می کنه که عصر هم دیگه رو ببینند و باهم حرف بزنند

بعد از قطع کردن تلفن امیرعلی، مادرش به اتاقش میره و قول میده که پشتش بمونن و همون طوری که از پیمان حمایت کردن، حامی او همباشندبرای عشقت و زندگیت هم تا آخرین روز و لحظه بجنگ

ارشیا با آقایی سر قرار رفته و بهش مقداری پول میده و میگه این پیش قسطه می خوام تر و تمیز یه نفر و برام گوش مالی بدی

الناز پیش سارا رفته، سارا بهش میگه امیرعلی تو اتاق منتظرته و او را تنها می گذاردامیرعلی و الناز تو سکوت فقط بهم نگاه می کنندکه باعث تعجب سارا و آیدین شده است

کم کم امیرعلی شروع به حرف زدن می کنه و سعی می کنه با حرفاش کمی از عصبانیت الناز و از بین ببره

موقع برگشت، پدر الناز جلوشو می گیره و او را بازخواست می کند و ازش می پرسه که کجا رفته بوده، الناز هم بی خیال میگه پیش سارابودم، می تونین زنگ بزنین از خودش بپرسید که مهشید بخاطر خراب نشدن رابطه پدر و دختریشون رو به الناز میگه پدرت بهت شک ندارهفقط نگرانت شده بود که الناز سراغ مدارکشو از پدرش می گیره، مهرداد هم با جدیت می گیره مدارکتو برداشتم تا هر چی زودتربفرستمت بری و بدون اصرار های الناز به موندن حرف خودش را می زند

امیرعلی با مادر و پدرش سر سفره نشسته و غذا می خورد که فوآد بهش زنگ می زنه و یک سری اطلاعات درباره نحوه تعمیر قطعه ایبهش میده، او هم بدون درنگ لباساشو عوض می کنه و به کارگاه رفقاش میره

الناز به کارخونه رفته که پویان را در اتاقش می بیند و جا خورده درباره حضورش توی اتاقش سوال می پرسه که او میگه پدر خودتون بهماجازه دادن و گفتن هر وقت کارخونه بودم، از اتاق شما استفاده کنم

الناز هم با گفتن این که پدرم حتما دلیل خاص خودشونو داشتن می خواد از آن جا بیرون بره که پویان او را به جلسه سه نفر خودش وداداش و پدرش الناز دعوت می کنه ولی او میگه علاقه ای به حضور تو این جلسات را ندارم و می رود

امیرعلی به کارخونه رفته و با دیدن الناز بهش میگه قطعه خراب یکی از دستگاه ها رو درست کردم و می خوام رو خود دستگاه امتحانشکنم

مهندس یوسفیان و ارشیا با پویان و برادرش توی جلسه هستند و درباره وضعیت کارخونه صحبت می کنند، پویان میگه ما می تونیم بهخاطر وارد کردن قطعه های خراب دستگاه ها درخواست ارز دولتی بدیم، به جاش اقلام مورد نظرمون و وارد می کنیم و تحت هر شرایطیکه شده قطعه ها را تعمیر می کنیم تا خط تولید کارخونه از کار نیوفته، از طرفی دیگر مهرداد در سکوت به حرف های او گوش می دهد امااز چهره و جواب هایی که میده میشه فهمید آن چنان هم با این قضیه موافق نیست

ارشیا به مهندس یوسفیان پیشنهاد میده که مدتی بره سفر و امور کار و کارخونه را به پویان بسپاره ولی مهندس مصرانه می خواد خودشپای کار باشه که پویان میگه برای این کار ها شما فقط امضا بزنید و کل روند کار ها را به من بسپارید

بلاخره امیرعلی دستگاهی که قطعه اش را تعمیر کرده بود را راه می اندازد، منشی کارخونه، با خوشحالی وارد اتاق مهندس میشه و بیتوجه به جلسه رو به او میگه مهندس یه اتفاقی افتاده که فقط خودتون باید با چشم های خودتون ببینید و او را به داخل کارگاه می برد

مهندس با دیدن دستگاهی که دوباره راه افتاده تنها به زدن یک لبخند بسنده می کنه و بعد از تشکر از امیرعلی می رود، ارشیا با دیدناین اتفاق رو اعصاب مهندس راه میره تا جلوی ورود امیرعلی به کارخونه رو بگیره که او میگه نمی تونم چشمم و روی خوبیاش ببندم و میرود

الناز با امیرعلی حرف می زنه و بهش میگه که امروز توی کارخونه گل کاشتی و مطمئنم که تونستی نظر پدرمو نسبت به خودت عوض کنی،بعد هم سریعا از او خداحافظی می کند و می رود تا کسی با هم دیگه نبینتشون و پدرش بیشتر از این حساس نشه

اسلان در شرکتش مشغول کار است و به شاپور هم میگه به امیرعلی زنگ بزنه و کمی بترسونتش تا پول و زودتر بده، شاپور بعد از گفتنچشم به او زنگ می زنه که امیرعلی میگه باید مدتی بهم وقت بدید، به تازگی یه جا مشغول شدم و تلفن را قطع می کند

اسلان به شاپور می سپاره که آدرس محل کار امیرعلی و پیدا کنه و دوباره سر کار خودش بر می گردد

امیرعلی با کارگر های کارخونه به یک رستوران سنتی رفته و درباره کار حرف می زند؛ کارگر ها قصد اعتصاب دارند ولی امیرعلیمنصرفشون می کنه و قول میده که اوضاع رو اوکی کنه

آدم هایی که ارشیا اجیرشون کرده تا حسابی امیرعلی را گوش ماای بدهند، بیرون رستوران منتظر او هستند، امیرعلی هم که مشغولصحبت با النازه بی توجه سوار ماشین همونا میشه و بعد از قطع کردن تلفن متوجه موقعیتش میشه که یکی از آن هایی که عقب نشسته،چاقو زیر گلوی او می ذاره و تهدیدش می کنه که اگر تکون بخوره، شاهرگشو بزنه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو