روایت ها از جان باختن طلبه بسیجی «آرمان علی وردی» و دستگیری عوامل شهادت او

روایت ها از جان باختن طلبه بسیجی «آرمان علی وردی» و دستگیری عوامل شهادت او


منبع: روزیاتو

107

1401/8/9

11:04


روایت ها از جان باختن طلبه بسیجی «آرمان علی وردی» و دستگیری عوامل شهادت او

۴ دقیقه پیش

روایت ها از جان باختن طلبه بسیجی «آرمان علی وردی» و دستگیری عوامل شهادت او

چهارشنبه هفته گذشته (۴ آبان ۱۴۰۱) همزمان با چهلم مهسا امینی دختر سقزی که پس از دستگیری توسط گشت ارشاد جان باخت، در گوشه و کنار کشور اعتراضاتی شکل گرفت. بر اساس تصاویر منتشر شده، در تجمعات شهرک اکباتان تهران یک طلبه بسیجی ۲۱ ساله به نام آرمان علی وردی در محل توسط عده‌ای مورد ضرب و شتم قرار گرفته و پس از انتقال به بیمارستان بر اثر شدت جراحات جان باخت که عوامل این حادثه شناسایی و دستگیر شدند.

همزمان با ناآرامی های چهارشنبه شب فیلمی از ضرب و شتم یک بسیجی در شبکه های اجتماعی دست به دست شد که روی زمین افتاده و عده ای به او لگد می‌زنند. بر اساس تصاویر منتشر شده، از شهید آرمان علی وردی که مربی کانون تربیتی حوزه علمیه آیت الله مجتهدی (ره) بود می‌خواهند به نظام و رهبر معظم انقلاب ناسزا بگوید اما او حاضر به این کار نمی‌شود.

به ادعای رسانه ها، پس از انتقال آرمان الله وردی به بیمارستان بقیه الله، این طلبه بسیجی به کُما می‌رود و چند ساعت به شهادت می‌رسد. پیکر او روز گذشته در محله شهران تهران تشییع شد.

جزئیات حادثه شهادت آرمان الله وردی و دستگیری عوامل شهادت او

در ویدیویی که خبرگزاری تسنیم از لحظه دستگیری عاملان حمله به شهید علی وردی منتشر کرده دیده می‌شود که ضاربان پس از تعقیب و گریز روی پل عابر پیاده دستگیر می‌شوند.

جزئیات حادثه شهادت آرمان الله وردی و دستگیری عوامل شهادت او

خبرگزاری فارس در تشریح روز حادثه این‌طور نوشته است:

کلاس درس و حوزه‌اش که تمام شد بعد از گپ و گفت با هم کلاسی ها راهی مسجد محل شد، تا طبق قرار قبلی برای مقابله با آشوبگران راهی شوند، به مسجد که رسید یکی از بچه های مسجد آرمان را دید او را گوشه مسجد نشاند و شروع کرد به مباحثه، یواش یواش دوستان دیگه هم کنار هم جمع شدند و گعده شکل گرفت، چند ساعتی را مشغول مباحثه بودند.

اطلاع دادند که در خیابان اکباتان آشوبگران شلوغ کاری کردند، آرمان و مابقی دوستان گعده را تمام کردند و با موتور خودشان را به اکباتان رساندند، تعدادی مشغول شعار دادن بودند، افرادی هم سطل زباله ها را آتش زده و وسط خیابان وارونه کرده بودند.

آرمان با تعدادی از بسیجی ها برای آرام کردن فضا پیش می رود، تعدادی از آشوبگران از پشت بام ساختمانی شروع به پرتاب سنگ و اشیاء دیگر می کنند، به ناچار بر می‌گردند.

آرمان کتاب ها و عمامه خود را توی کیف گذاشته بود، کیف را روی دوش گذاشت و با بچه ها خداحافظی کرد و رفت، می‌خواست از آشوبگران عبور کند که هم اطلاعاتی از تعداد آنها کسب کند و هم بعد از آن خود را به پایگاه برساند.

تعدادی از رفقا مجدد برای متفرق کردن آشوبگران جلو رفتند که یکی از نیروهای بسیج توسط اشیائی که از بالای ساختمان پرتاب می شد مجروح شد، او را به عقب کشاندند و از آنجا هم به بیمارستان منتقل شد.

جزئیات حادثه شهادت آرمان الله وردی و دستگیری عوامل شهادت او

جزئیات حادثه شهادت آرمان الله وردی و دستگیری عوامل شهادت او

در طرف دیگر تعدادی آشوبگر به چهره و ریش آرمان شک کردند، جلوی او را گرفته، بسیجی؟! آرمان جواب نداد، یکی کیف آرمان را می‌کشد و با خود می برد، کیف را که باز می‌کند کتاب حوزه و عمامه را می بیند، داد می زند آخونده، آخونده؛ دور آرمان حلقه می زنند، یکی با سرعت از دور نزدیک می شود و لگد می زند و چند نفر مشغول کتک زدن می شوند.

آرمان را با خود می برند جلوتر، پیراهنش را در می آورند و با لگد به شکم و سر و صورتش می زنند و فحش می دهند، یکی می گوید به مقدسات و نظام و رهبری فحش بده تا رهایت کنیم، آرمان مقاومت می کند و چیزی نمی‌گوید.

مقاومت آرمان در برابر تاکید آشوبگران مبنی بر اهانت به مقدسات باعث می شود خشونت آنها بیشتر شود و هر بار که آرمان سکوت می کند ضربات محکم تری می زنند، آرمان بی هوش می شود و رهایش می کنند و می روند.

رفقای آرمان سر می رسند و او را به بیمارستان می برند، پدر آرمان می گفت: ضربات زیادی را به آرمان زده بودند، کتف، دماغ و سرش را شکسته بودند، هیچ جای سالمی در بدنش نمانده بود. دکتر گفته بود ضربه سختی به سرش وارد شده و فقط توانسته با دستگاه چند ساعت زنده نگهش داره.

«آرمان پیش از این دوست داشت به سوریه برود»، این را پدرش می‌گوید و ادامه می دهد: چرا او را شهید کردند، آدمی نبود که به دیگران ظلم کنه، همیشه مدافع حق بود، رشته مهندسی می خواند ولی به خاطر علاقه ای که به حوزه داشت از دانشگاه انصراف و رفت طلبه شد.

جزئیات حادثه شهادت آرمان الله وردی و دستگیری عوامل شهادت او

خبرگزاری مهر نیز از قول یکی از دوستان آرمان الله وردی حادثه را این‌طور نقل کرده است:

از ناحیه قدس به گردان ما ماموریت دادند و آنجا رفتیم. حدود ۵۰۰-۶۰۰ نفر جمعیت بود. رفتیم و نگاه کنیم که ببینیم اوضاع چطور است. من حواسم به یکی دیگر از بچه‌ها بود. یکی از دوستان‌مان را گرفتند. من رفتم او را کمک کنم و از دست آنها نجات دهم، نگو از سمت دیگر هم آرمان را گرفتند. من این را نجات دادم اما آرمان را برده بودند و هر چه گشتم پیدایش نکردم.

همان حوالی، از بالای ساختمان‌ها داشتند روی سر ما بلوک و سنگ پرت می‌کردند. داشتیم این سنگ پرت کردن‌ها و بچه‌ها و اوضاع را جمع و جور می‌کردیم که دیدیم یکی از موتورها سرنشین ندارد. فهمیدیم آرمان هنوز برنگشته است. رفتیم که بگردیم و پیدایش کنیم که بچه‌های گشت کنار خیابان پیدایش کرده بودند.

تلخی داستان آنجا بود که قبل از اینکه خودش را پیدا کنیم، پدر ش فیلمش را برایم فرستاد و گفت: «بچه من کجاست الان؟» نگو فیلم آرمان خیلی زود منتشر شد. در حدی که ما هنوز خودش را پیدا نکردیم، فیلم منتشر شده بود و چرخیده بود و به دست پدرش رسیده بود. ما که در فیلم دیدیم سالم است و دارد صحبت می‌کند خیلی خوشحال شدیم. گفتیم که خدا را شکر سالم است و با خیال آرام‌تری دنبالش می‌گشتیم. نگو بعد از قطع کردن فیلمبرداری، سر آرمان را به جدول می‌کوبند و مغزش شکافته می‌شود. از بس با چوب این بچه را زده بودند تمام بازوهایش کبود شده بود.

وقتی او را پیدا کردیم خیلی سر و صورتش پر خون بود. اول بردیم بیمارستان صارم، با وجود اینکه تخصص این بیمارستان زنان و زایمان است و با این‌که جلوی درب اورژانس به ما گفتند که پذیرش بیمار تصادفی ندارند، وقتی حال آرمان را دیدند پذیرش کردند. انسانیت پرستار این بیمارستان قابل تقدیر بود. از ابتدای کار تا انتقال آرمان که با آمبولانس او را بردیم تا لحظه آخر که در بیمارستان بقیه الله و زمانی‌که بستری شد، کامل کنار آرمان بود و تمام تلاشش را برای پرستاری و مراقبت از او می‌کرد. زمانی که پذیرش بیمارستان بقیه الله تمام شد و دستگاه‌ها را به آرمان وصل کردند، خیالش راحت شد که دیگر به حضور او نیازی نیست، کار را رها کرد و رفت. خدا خیرش دهد.

دقایق اول هشیاری اش روی ۳ بود. تا ۲۴ ساعت بعد متاسفانه از بین ما رفت. بعد از این حادثه ما برگشتیم اکباتان و آنجا را دیدیم. آرمان را زده بودند و رد خونش مانده بود. مسیر زیادی او را روی زمین کشیده بودند تا محلی که رها شده بود.

پدر آرمان خودش را به بیمارستان بقیه الله رساند. اما فقط می‌گفت کاریست که شده. من پسرم را تقدیم کردم. گویا مادرش هم از یکی از همسایه‌ها از جراحت پسر باخبر شده بود و شوکه بود. البته خبر نوع دیگری به ایشان رسیده بود اما خبر اصلی را بعد از این شوک فهمیدند.

مطالب مرتبط
مطالب دیگر از همین نویسنده
مشاهده بیشتر
دیجیاتو
بدون نظر

لغو پاسخ

ورود

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو