ُ خلاصه داستان قسمت ۴۷۹ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

منبع: جدول یاب

3

1402/4/1

03:53


در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۷۹ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.

قسمت ۴۷۹ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

قسمت ۴۷۹ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

قسمت ۴۷۹ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

جانر با نادر تو رستوران نشستن و در حال حرف زدنن که هاندان به اونجا میره ولی با دیدن نادر میفهمه که اندر و ییلدیز از قصد الکی ازش تعریف کردن که به اونجا بره. اندر با نادیده در حال حرف زدنه و میگه که الان داداشت با دیدن دوست من کلا اون زنرو یادش میره. نادیده به نامزد داداشش زنگ میزنه و میگه که تو کدوم رستوران داداشش داره با یه زن دیگه شام میخوره و قطع میکنه و با اندر میخنده. هاندان از حرف های آنها متوجه میشه که دلیل این کار اندر چی بوده و به خودش میگه منم یه کاری میکنم تا کارشون سختر بشه! سپس نامزد نادر میاد و با هاندان دعواش میشه که او بهش میگه زیر سر جانره! من اصلا با این آقا هیچ نسبیتی ندارم! بعد از کمی بحث کردن اونا از اونجا میرن بعد از رفتنش جانر میپرسه خیلی عصبی شدی آره؟ او میگه نه حالا که اندر و ییلدیز نادرو در حد من میدونن خوب منم قبول میکنم! فردای آن روز زینب با هالیت جان به خانه عطا میرن. اونجا زینب میبینه که دوتا خدمتکار داره که حسابی خوش هیکل و خوشگل هستن و جا میخوره بعد از چند دقیقه براک که یکی از بازیگران ترکیه ای هست به اونجا میاد و عطا میگه که همسایه ام هستش زینب تعجب میکنه. جولیا به شرکت پیش دوعان میره و فیلمو نشون میده دوعان میگه چی میخوای؟ او میگه دو روز دیگه عروسی تو با ییلدیز ولی با اون نه بلکه با من ازدواج میکنی همون موقع هم باید همه بفهمن.

زینب به خانه میره که امیر میپرسه رابطه اش داره پیش میره با عطا او میگه نه نمیشه چون دور و برش پر از دخترهای خوشگل و مانکنه! دو روز بعد مراسم عروسی ییبدیز هست همگی تو ویلا جمع شدن. دوعان به همه میگه این عروسی نمیتونه سر بگیره چون به جولیا قول دادم همگی شوکه میشن. جولیا میاد و به ییلدیز میگه که گفته بودم نمیتونی با من در بیوفتی! ییلدیز بهش میگه که مگر اینکه تو خواب ببینی مارو از هم جدا کردی و به یاد میاره که دوعان ماجرارو بهش گفته بود و ییلدیز نقشه ای کشیده تا خود جولیا بیوفته زندان همان موقع پلیس ها میان و جولیارو به کلانتری میبرن اونجا جولیا شوکه شده و میبینه که اصلان شهادت داده. جولیا تو ماشین پلیس از مامور میخواد با وکیلش تماس بگیره او بهش میگه که کارارو انجام بده همونجوری که بهش گفته بود وارد عمل بشه. تو خونه دوعان و ییلدیز تمام ماجرارو برای همه تعریف میکنن اونا تعجب میکنن و دوعان میگه که دیگه نگران نباشن. امیر و جانر و سادایی به خانه عطا میرن تا طبق گفته های زینب ببینن چخبره اونجا! وقتی وارد خونه میشن و خدمه را میبینن حسابی شوکه میشن آنها با عطا درباره خدمه اش باهاش حرف میزنن که با وجود اونا اصلا نمیتونه یه رابطه طولانی و موفق را داشته باشه. عطا منظورشونو نمیفهمه وقتی کامل واسش توضیح میدن تو فکر میره.

امیر به عطا میگه تو از زینب خوشت میاد؟ من یه چیزهایی از بیرون دیدم و حس کردم! او تایید میکنه که آنها بهش میگن ما هم احساس میکنیم زینب ازت خوشش میاد عطا خوشحال میشه و میگه جدی میگین؟ آنها تایید میکنن. ییلدیز پیش اندر میره و از آیسل میخواد ازشون عکس بگیره سپس بهش میگه من درست میکنم و واست میفرستم تا بزاری تو صفحه مجازیت سپس بهش میگه که جشن مجردیو کی میگیری اندر میگه اون جشنو هم میخوای؟ او میگه آره سپس بعد از کمی حرف زدن از اونجا میره. اندر وقتی به خانه برمیگرده نادیده پیشش میره و ازش تشکر میکنه که برادرش از اون زن جدا شده. بعد از رفتنش اندر به هاندان میگه که شب برای ییلدیز جشن مجردی گرفتیم هاندان میگه این از کجا درومد دیگه؟ ییلدیز میگه خودش خواست کاری نتونستم بکنم دیگه هاندان میگه پس برم آرایشگاه برای شب آماده بشم. کومرو با جانر تماس تصویری میگیره و با دیدن اون دخترها تو خونه حسادت میکنه و عصبی میشه بعد از قطع تماس. سادایی و امیر با عطا بهش میگن که کومرو الان بهت تیکه انداخت و بهت حسودیش شده جانر خوشحال میشه.کومرو با کلافگی پیش ییلدیز اینا میره و ماجرارو برای اونا تعریف میکنه آنها شوکه میشن و میگن تو الان واسه جانر حسادت کردی! کومرو قبول نمیکنه اما اونا متقاعدش میکنن که حسادت کرده ییلدیز ازش میخواد بشینه و واسش توضیح بده…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل ششم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو