ُ خلاصه داستان قسمت ۴۸۰ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

منبع: جدول یاب

7

1402/4/1

03:53


در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۸۰ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.

قسمت ۴۸۰ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

قسمت ۴۸۰ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

قسمت ۴۸۰ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

اندر برای گودپای پارتی ییلدیز رفته لباس بخره و یخورده خرید کنه که هاندان را اونجا میبینه و بهش میگه تو که گفتی یکسر میخوای بیای و بری فکر نمیکردم خرید بری! آنها باهم کمی حرف میزنن و هاندان میگه خیلی خرید نکردی؟ نکنه هدیه عروسی کومرو و جانر هم لباس خریدی! اندر میگه مگه در حد من اینه که لباس هدیه بدم؟ هدیه من آماده ست که در شأن اندره! هاندان هرچی میپرسه که چیه او چیزی نمیگه و ادامه میده سورپرایزه! بعد از رفتن اندر هاندان حرص میخوره و میگه باید یه فکری کنم که هدیه اش از من بالاتر نباشه! شب ییلدیز حاضر شده و از دوعان خداحافظی میکنه که با دیدن کومرو میگه تو چرا هنوز حاضر نیستی! کومرو میگه چون من نمیام ییلدیز ازش میخواد تا حاضر بشه بیاد اما کومرو میگه من وقتی نمیتونم کاری بکنم چرا باید بیام حال ندارم! سپس ییلدیز میره. بعد از رفتن ییلدیز دوعان هم میگه من یه کاری دارم باید برم سریع برمیگردم. وقتی به جلوی در میره تا سوار ماشین بشه سادایی به امیر میگه تا خانم ها رفتن اینو داره میره نکنه دوباره پای یه زن دیگه درمیونه! اگه یه حرکت مشکوک دیگه ببینم ازش تعقیبش میکنم نمیخوام زن داداشم دوباره ناراحت بشه.

خانم ها به اتاق کویین هتل رفتن که ییلدیز از تزیین اونجا حسابی خوشحال میشه و میگه حالا باید چیکار کنیم؟ هاندان میگه من که گفتم کاری نداریم بکنیم باید همینجوری بشینیم ۵ نفره که گولای پارتی مجردی نمیگیرن! اندر میگه صبر کنین سورپرایز دارم. آنها مدتی کنار هم نشستن که هان ان میگه بریم خونه هامون حوصله ام سر رفت! اندر میگه ۱۰ دقیقه دیگه صبر میکنیم یخورده دیر کردن دیگه. جانر پیش کومرو رفته اما متوجه میشه هنوز اون از دستش ناراحته دوعان به خانه برمیگرده که میبینه جانر اونجاست و باهاش حرف میزنه و پیشنهاد میده که فردا بیاد شرکت تا یه کاری واسش دست و پا کنه جانر با روی باز قبول میکنه. فردای آن روز وقتی خانم ها از خواب بیدار میشن میبینن که همه چیز بهم ریخته ست و اوضاع ظاهریشون داغونه آنها هرچی فکر میکنن چیزی یادشون نمیاد. رو آینه ییلدیز میبینه یکی با رژ هاندان نوشته الوداع آنها هرچی میگردن هاندانو پیدا نمیکنن اندر فاکتوری پیدا میکنه که دیشب رفتن به کلوب عطا آنها به اونجا میرن تا ببین از دوربین چیزی میفهمن یا نه. امیر پیاده از چراغ قرمز رد میشه که پلیس میبرتش کلانتری او حسابی جا خورده وقتی میره میبینه همون دختری که پلیس بود و رفته بود پارک تا ببینتش و ماموریتشو بهم زده بود پیشش میره و بهش میگه که شاید بخوای شام دعوتم کنی او جا میخوره و قبول میکنه و میگه تلفنی هم میشد و میخندن.

امیر به خانه میره به سادایی ماجرارو میگه. سادایی وقتی جلوی درایستاده میشنوه که دوعان با تلفن حرف میزنه و اسم ملک به گوشش میرسه که میخواد بره ببینتش او شروع میکنه او را تعقیب کردن. خانم ها به کلوب رفتن که عطا میگه داخل دوربین نداره ولی ورودی داره اندر و ییلدیز با دیدن دوربین متوجه میشن با نادیده و نادر به اونجا رفتن. ییلدیز کارت جواهریو روی میز عطا میبینه و میگه نکنه برای کسی انگشتر گرفته و میخواد به زینب هم نزدیک بشه او به شماره زنگ میزنه و خودشو دستیار عطا معرفی میکنه او بهشون میگه که به زودی انگشتر الماسی که سفارش دادین آماده میشه او تو فکر میره. انها به خانه هاندان میرن و منتظر نادیده میمونم. وقتی میاد میگه که آخر شب سمارو تو هتل دیدیم و بهمون گفتین بیایم باهاتون کلوب اونجا کلی باهم رقصیدیم و خوش گذروندیم بعدش رفتیم کونکاپی همگی تعجب میکنن و میگن اونجا چرا؟ نادیده میگه کلی خوشگذروندیم اما پلیس ریخت اونجا و همتون یهو غیب شدین انگار مجوز نداشته اونجا.هاندان هم از اول باهاتون نبود اصلا همگی تو فکر میرن که هاندان پس کجاست و تصمیم میگیرن برن کونکاپی تا ببینن چیزی دستگیرشون میشه یا نه. کومرو با جانر به سونوگرافی میره و اونجا صدای قلبشو میشنون که کومرو احساساتی میشه جانر میگه تا آخرش باهاتم و بعد از کمی حرف زدن ازش میپرسه هنوز ازم دلخوری؟ کومرو میگه نه زیاد و میخندن و میرن…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل ششم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو