شعر خشم؛ اشعار با موضوع خشمگین شدن و عصبانی شدن با متن های زیبا

منبع: روزانه

2

1402/6/15

18:06


در اینجا مجموعه شعر خشم و اشعار با موضوع عصبانیت و خشمگین شدن را با تعدادی متن گرداوری کرده ایم. مجموعه شعر خشم نومید مشو جانا کز لطف الهی یک روز شود معدوم کردار خشونت بر جای سلاح آید، اصلاح و به تدبیر نابود شود یکسره ابزار خشونت من آن شب سیاهم کز ماه خشم کردممن آن […]

در اینجا مجموعه شعر خشم و اشعار با موضوع عصبانیت و خشمگین شدن را با تعدادی متن گرداوری کرده ایم.

مجموعه شعر خشم

شعر خشم؛ اشعار با موضوع خشمگین شدن و عصبانی شدن با متن های زیبا

نومید مشو جانا کز لطف الهی

یک روز شود معدوم کردار خشونت

بر جای سلاح آید، اصلاح و به تدبیر

نابود شود یکسره ابزار خشونت

من آن شب سیاهم کز ماه خشم کردم
من آن گدای عورم کز شاه خشم کردم
از لطفم آن یگانه می خواند سوی خانه
کردم یکی بهانه وز راه خشم کردم
گر سر کشد نگارم ور غم برد قرارم
هم آه برنیارم از آه خشم کردم
گاهم فریفت با زر گاهم به جاه و لشکر
از زر چو زر بجستم وز جاه خشم کردم
ز آهن ربای اعظم من آهنم گریزان
وز کهربای عالم من کاه خشم کردم
ما ذره‌ایم سرکش از چار و پنج و از شش
خود پنج و شش کی باشد ز الله خشم کردم
این را تو برنتابی زیرا برون آبی
گر شبه آفتابی ز اشباه خشم کردم

مطلب مشابه: جملات عصبانیت و خشم + سخن بزرگان در مورد خشم و عصبانی شدن

ﺍﺯ ﭼـــﻬﺮﻩ، ﺍﻓﺮﻭﺧﺘﻪ، ﮔﻞ ﺭﺍ، ﻣﺸـــﻜﻦ

ﺍﻓﺮﻭﺧـــﺘﻪ، ﺭﺥ ﻣﺮﻭ، ﺗﻮ ﺩﻳﮕﺮ، ﺑﻪ ﭼﻤﻦ

ﮔﻞ ﺭﺍ، ﺗﻮ ﺩﮔـــﺮ، ﻣﻜﻦ ﺧﺠﻞ، ﺍﻱ ﻣﻪ ﻣـــﻦ

ﻣﺸﻜﻦ، ﺑﻪ ﭼﻤﻦ، ﺍﻱ ﻣﻪ ﻣﻦ، ﻗﺪﺭ ﺳـــﺨﻦ

اشعار عصبانیت

انصاف و مروت شده نایاب چو اکسیر

گرم است از آنرو که بازار خشونت

اغماض و مدارا شده افسانه دریغا

زان ره که شده خلق، خریدار خشونت

جمله خشم از کبر خیزد از تکبر پاک شو
گر نخواهی کبر را رو بی‌تکبر خاک شو
خشم هرگز برنخیزد جز ز کبر و ما و من
هر دو را چون نردبان زیر آر و بر افلاک شو
هر کجا تو خشم دیدی کبر را در خشم جو
گر خوشی با این دو مارت خود برو ضحاک شو
گر ز کبر و خشم بیزاری برو کنجی بخست
ور ز کبر و خشم دلشادی برو غمناک شو
خشم سگساران رها کن خشم از شیران ببین
خشم از شیران چو دیدی سر بنه شیشاک شو
لقمه شیرین که از وی خشم انگیزان مخور
لقمه از لولاک گیر و بنده لولاک شو
رو تو قصاب هوا شو کبر و کین را خون بریز
چند باشی خفته زیر این دو سگ چالاک شو

مطلب مشابه: شعر کوتاه معنی دار سنگین؛ اشعار کوتاه با معنی از شاعران بزرگ

از کلید شربگویم من در اینجا وقت خشم

کرده بسیاری هلاکت ها بدنیا وقت خشم

بودن وافسانه ی آنرا به آتش میکشد

میکند همچون جهنم زندگی ها وقت خشم

نفس انسان همچو ابلیس است در هنگام خشم

همچو شیطان میند در دسا و پاها وقت خشم

میشود او بر خر شیطان سوارو میجهد

تا جهنم میرود هر بار او با پای خشم

دوستی ها داده برباد و خریده و خرید دشمنی

چشم ها را بسته لب ها میگشاید هنگام خشم

هر که در اطاف او باشند از خوبان به مهر

نیش خورده از زبان او فراوان وقت خشم

بر تصور های خود مهر حقیقت میزند

میکند آن را املاک امر و فرمان وقت خشم

چشم بر اطرافیانش بسته میدارد ز خشم

کس ندیده هیچ گاه در اومدارا وقت خشم

نفس شیطان و پریشان گوی او در وقت خشم

میبرد او را به هر بیغوله اسان وقت خشم

دشمنی ها دوستی هایش همه بیجا شده

منعکس گردیده خشمش روی آنها وقت خشم

از زبانش دید اسیب فراوان بی حساب

برنمیگردد چرا او بر مدارا وقت خشم

ابتدا از خشم میسوزاند او مهر ووفا

بعد از آن میگردد ارام پشیمان وقت خشم

دشمنی ها دوستی هایش همه بیجا شده

منعکس گردیده خشمش روی آنها وقت خشم

هست شرش چون کلید شر بیجا وقت خشم

آرزو دارم بمیرد خشم بیجا وقت خشم

اشعار عصبانی شدن و خشونت

دانی که خدا ذات تو با عشق عجین کرد

پس چیست بدین مرتبه رفتار خشونت

از مهر چه می خیزد جز صحت و شادی

جز کینه چه می زاید از کار خشونت؟

مطلب مشابه: شعر در وصف نفرت عاشقانه و اشعار سنگین تنفر از عشق

غرور خشک درختانم،به زیر خشم تبر آری
فتاده ریشه ی ایمانم، به زیر خشم تبر آری
قنوت دست من و جنگل، شکسته در طلب باران
از این قنوت پشیمانم، به زیر خشم تبر آری
مرمتی است؛ چو ابراهیم، به دست سبز تو کاش افتد
در این خرابه بت جانم، به زیر خشم تبر آری
غزل غزل همه حیرانم،عذاب عشق تو در جانم
و شاخ و برگ پریشانم، به زیر خشم تبر آری
به عشق چشم تو پابندم وگرنه دست تو می داند
بدین شکیب نمی مانم، به زیر خشم تبر آری

برای هر دقیقه

که عصبانی و ناراحت هستید

شما

شصت ثانیه

خوشحالی را

از دست می دهید …

تو مرا یادت هست؟
من همان گرگ پلیدم که در آن ظلمت شوم…
خشم،از روزنه ی تیز نگاهش چیدی
و در آن خواب سیاه….
اشک بر زخمٍ گلویٍ غزلٍ بی سرو جان پاشیدی
تو مرا میخواندی…
به فغانی پرٍ اندوه و فسوس…
منٍ چون تیشه ی فرهاد، به فریاد تو چون ناله ی مجنون شده ام
گرم و پر بغض و دل افسون شده ام
خشم من برگردان…
من بدون خشم…
همچون سگ بیمارم و بس
مرغ بیتاب و گرفتارم و بس
خشم من زندگی ام میبخشد
نفس و روشنی ام میبخشد
بغض من گیر و به مهر…..
همچو شب تیره و سردم

مطلب مشابه: شعر برای ذات خراب و جملات سنگین کنایه ای برای آدم بد ذات و دورو

ای کاش یاد میگرفتیم

عصبانیتمون از دست دیگران رو

سر کسی که از همه جا بیخبره

و واسه خوشحالی ما تلاش میکنه

خالی نکنیم…

گیتی شده امروز گرفتار خشونت

کس نیست دل آسوده ز آزار و خشونت

از مدرسه تا مسجد و از خانه به بازار

هر جا نگری نیست جز آثار خشونت

مطلب مشابه: متن نامردی سنگین؛ اشعار و جملات درباره نامردی دوست و عشق

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو